eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
Shab07Safar1400[02](1).mp3
5.64M
🎙یاحسین! من کجا لیاقت اقامه عزای تو؟ (زمینه) 🔺بانوای: حاج میثم مطیعی @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌷﷽🌷🍃 🍃🌴🌸زیباترینهای دنیا نصیبتون... 🌻☘🌷 شبتون حسینی ..... 🖤🌙✨🌟🖤
┄┅─✵💝✵─┅┄ خرد هرکجا گنجی آرد پدید ز نام خدا سازد آن را کلید به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود و عدم خدایی که داننده رازهاست نخستین سرآغاز آغازهاست الهی به امید تو💚 🦋💖🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴
چگونه سر کنم بدون عشق صبح و شام را چه علتی بیاورم ندیدن مدام را شلوغ شد دل من از برو بیای هر کسی ولی دوباره یاد تو شکست ازدحام را @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴☀️شروعِ روزی با برکت و الهی؛ با سلامی به محضر بهترین های عالمِ وجود. @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
تفسیر نور (محسن قرائتی) يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلى‌ طَعامٍ غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ وَ لكِنْ إِذا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ وَ إِذا سَأَلْتُمُوهُنَّ مَتاعاً فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ مِنْ بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً «53» اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! به خانه پيامبر وارد نشويد مگر آن كه به شما اجازه داده شود براى خوردن غذا، (به شرط آن كه قبل از موعد نياييد) و در انتظار وقت غذا نباشيد؛ ولى هرگاه دعوت شديد پس داخل شويد، و وقتى غذا خورديد پراكنده شويد، و (بعد از خوردن غذا) به گفتگو نپردازيد؛ همانا اين (گفتگوهاى پس از غذا) پيامبر را آزار مى‌دهد، امّا او از شما شرم مى‌كند (و چيزى نمى‌گويد) ولى خداوند از (گفتن) حقّ شرم ندارد. و هرگاه از همسران پيامبر چيزى از وسايل زندگى (به عنوان عاريت) خواستيد از پشت پرده بخواهيد؛ اين رفتار براى دل‌هاى شما و جلد 7 - صفحه 390 دل‌هاى آنان به پاكى و پاكدامنى است و شما حقّ نداريد كه رسول خدا را آزار دهيد و با همسران او پس از رحلتش ازدواج كنيد كه اين كار نزد خداوند (گناهى) بزرگ است. نکته ها اجازه گرفتن براى ورود به خانه‌ى ديگران، مخصوص خانه‌ى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيست، همان گونه كه در سوره‌ى نور مى‌خوانيم: «لا تَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتَّى تَسْتَأْنِسُوا» «1» در اين آيه قسمت‌هايى از آداب مهمانى مطرح شده، و در آيات ديگر بخش‌هاى ديگرى از آن آمده است: هنگام ورود، سلام كنيد. «فَسَلِّمُوا» «2» اگر جواب ردّ دادند ناراحت نشويد و برگرديد. «إِنْ قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا» «3» نوع پذيرايى به خصوص اگر دعوت كرده‌ايد، خوب باشد. و «جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ» «4» سفره را نزد مهمان ببريد، نه آنكه مهمان را به محل پذيرايى ببريد. «فَقَرَّبَهُ إِلَيْهِمْ» «5» در روايات نيز دهها نكته و دستور پيرامون آن وارد شده است. «إِناهُ» به معناى پخته شدن غذاست و «غَيْرَ ناظِرِينَ إِناهُ» يعنى مهمان زودتر از وقت پذيرايى نيايد تا منتظر پخته شدن غذا بماند. خانه‌ى پيامبر، اتاق‌هاى متعدّد داشته و هريك از همسران در اتاقى زندگى مى‌كردند. «بُيُوتَ النَّبِيِّ» خطاب‌هايى كه در اين آيه درباره زنان پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمده است، در حقيقت مربوط به همه‌ى زنان مسلمان است، به دليل‌ «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» كه خداوند درباره‌ى هر زن و مردى پاكدلى را مى‌خواهد. چون خطر سوء استفاده از همسران پيامبر، مهم‌تر از حقّ شخصى آنهاست، بايد بعد از «1». نور، 27. «2». نور، 61. «3». نور، 28. «4». هود، 69. «5». ذاريات، 27. جلد 7 - صفحه 391 پيامبر حقّ ازدواج با ديگران از آنان سلب شود. «وَ لا أَنْ تَنْكِحُوا أَزْواجَهُ» پیام ها 1- ايمان، مستلزم رعايت ادب و آداب اجتماعى است. يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا ... 2- حقّ آرامش در مسكن براى همگان محترم است، خصوصاً براى رسول‌خدا صلى الله عليه و آله. «لا تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ» 3- بهتر آن است كه مهمانى در منزل باشد. (نه در مهمانسرا و هتل) بُيُوتَ النَّبِيِ‌ ... إِلى‌ طَعامٍ‌ 4- صاحب خانه حقّ دارد به كسى اذن ورود ندهد. «إِلَّا أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ» 5- اجازه براى ورود به خانه ديگران، به هر صورت كافى است و لازم نيست خود او شخصاً اجازه بدهد. ( «يُؤْذَنَ» به صورت مجهول آمده، يعنى اجازه صاحبخانه از هر طريقى حاصل شود.) 6- پذيرايى از مهمان، از سيره‌ى پيامبر اكرم است. إِلى‌ طَعامٍ‌ ... دُعِيتُمْ‌ 7- اصل مهمانى مهم است، نه نوع غذا. إِلى‌ طَعامٍ‌ ... دُعِيتُمْ‌ 8- دين جامع آن است كه هم براى مسايل جزيى همچون پذيرايى از مهمان و هم بزرگ‌ترين مسايل رحكومتى برنامه داشته باشد. يُؤْذَنَ لَكُمْ‌- غَيْرَ ناظِرِينَ‌- فَانْتَشِرُوا ... 9- بى دعوت به مهمانى نرويد. «إِذا دُعِيتُمْ» 10- در اسلام، مردم عادّى مى‌توانند به خانه اول شخصيّت دينى رفت و آمد كرده و حتّى مهمان شوند. بُيُوتَ النَّبِيِ‌ ... دُعِيتُمْ‌ 11- از آداب مهمانى آن است كه بعد از خوردن غذا خانه را ترك كنيد. «فَانْتَشِرُوا» و منزل ميزبان را محلّ گفت وشنود قرار ندهيد. «وَ لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ» 12- اذيّت كردن ميزبان ممنوع است. «يُؤْذِي النَّبِيَّ» (گرچه با بردن فرزندان و يا همراهان باشد. تحقير غذا وناچيز شمردن آن نيز مصداق اذيّت ميزبان است.) جلد 7 - صفحه 392 13- پ
يامبر، از اتلاف وقت در گفتگوهاى بى‌مورد رنج مى‌برد. «لا مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ» 14- رنجاندن لازم نيست ظاهرى و جسمى باشد، فشار اخلاقى و روحى نيز نوعى آزار دادن است. «ذلِكُمْ كانَ يُؤْذِي» 15- صاحبخانه را در بن‌بست و رودربايستى قرار ندهيد. «فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ» 16- سكوتى كه بر اساس حيا و رودربايستى باشد، علامت رضايت نيست. «فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ» 17- پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله شخص با حيايى بود. «فَيَسْتَحْيِي مِنْكُمْ» 18- اگر به دليلى شخصى از روى حيا سكوت كرد، ديگران سكوت را بشكنند و حقّ را بيان كنند و بار خجالت را از دوش او بردارند. «وَ اللَّهُ لا يَسْتَحْيِي مِنَ الْحَقِّ» 19- ارتباط با ديگران و داد و ستد زنان، با حفظ حجاب مانعى ندارد. «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» 20- زنان پيامبر محصور نبوده و با بيرون از منزل در ارتباط بودند. «1» «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ» 21- در استدلال بر لزوم حجاب زن، دليلى بياوريد كه مورد اتّفاق همه باشد. «ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ» 22- در نحوه‌ى ارتباط زنان و مردان، بايد محور كارها تقوا و پاكدلى باشد. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» 23- نگاه نامحرمان به يكديگر، در دل آنان تأثير گذار است. «فَسْئَلُوهُنَّ مِنْ وَراءِ حِجابٍ ذلِكُمْ أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» ز دست ديده و دل هر دو فرياد هر آنچه ديده بيند دل كند ياد 24- حجاب به نفع زن و مرد هر دو است. «أَطْهَرُ لِقُلُوبِكُمْ وَ قُلُوبِهِنَّ» 25- رابطه با نامحرم بدون حفظ حجاب، سبب رنجاندن رسول اكرم صلى الله عليه و آله است. «وَ ما كانَ لَكُمْ أَنْ تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ» 26- آزار پيامبر از گناهان كبيره است. «كانَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيماً» @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
غروب يكشنبه بيستم ذى الحجّه است. اكنون دوازده روز است كه در سفر هستيم. كاروان به منزلگاه "شُقُوق" مى رسد. بركه آب، صفاى خاصّى به اين منزلگاه داده است. نگاه كن! يك نفر از سوى كوفه مى آيد. امام مى خواهد او را ببيند تا از كوفه خبر بگيرد. ــ اهل كجا هستى؟ ــ اهل كوفه ام. ــ مردم آنجا را چگونه يافتى؟ ــ دل هاى مردم با شماست، امّا شمشيرهاى آنها با يزيد. ــ هر آنچه خداى بزرگ بخواهد، همان مى شود. ما به آنچه خداوند برايمان مقدّر نموده است، راضى هستيم. آرى، امام حسين(ع)، باخبر مى شود كه يزيد به ابن زياد نامه نوشته و از او خواسته است تا كوفه را آرام كند و اينك ابن زياد، آن جلاّد خون آشام به كوفه آمده است و مردم را به بيعت با يزيد خوانده است. ابن زياد براى اينكه خوش خدمتى خود را به يزيد ثابت كند، لشكر بزرگى را به مرزهاى عراق فرستاده است. آن لشكر راه ها را محاصره كرده اند و هر رفت و آمدى را كنترل مى كنند. آن مرد عرب، اين خبرها را مى دهد و از ما جدا مى شود. اين خبرها همه را نگران كرده است. به راستى، در كوفه چه خبر است؟ مسلم بن عقيل در چه حال است؟ آيا مردم پيمان خود را شكسته اند؟ معلوم نيست اين خبر درست باشد. آرى اگر اين خبر درست بود، حتماً مسلم بن عقيل نماينده امام، از كوفه بازمى گشت و به امام خبر مى داد. ما سخن امام را فراموش نكرده ايم كه وقتى مسلم مى خواست به كوفه برود، به او فرمود: "اگر مردم كوفه را يار و ياور ما نيافتى با عجله باز گرد". پس چرا از مسلم هيچ خبرى نيست؟ چرا از قَيْس هيچ خبرى نيامد؟ اكنون اين دو فرستاده امام، كجا هستند و چه مى كنند؟ <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
💔اَینَ الطّالِبُ بِدَمِ المَقتولِ بِکربلا💔 ⓙⓞⓘⓝ ارسالی یکی از اعضای محترم کانال @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
امام صادق(ع)از جدّ بزرگوارشان آقا امیرالمومنین (ع)نقل می کنند: 🍃خانه ای که در آن خوانده می شود و ذکر و یاد خداوند در آن هست؛ برکتش زیاد می شود، و ملائکه درآن خانه حضورپیدامیکنند 🍃و شیاطین از آن خانه دور می شوند، آن خانه برای اهل آسمان می‌درخشد همانگونه که ستارگان برای اهل زمین می درخشند. 🍃و اما خانه ای که در آن قرآن خوانده نمی شود و ذکر و یادی از خداوند درآن نیست؛ برکتش کم میشود، ملائکه از آنجا دور شده و شیاطین وارد خانه میشوند. 📚 کافی ج ۲ ص ۶۱۰ @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
📚 روزی در بدترین حالت روحی بودم. فشارها و سختی ها جانم را به تنگ آورده بود. سردرگم و درمانده بودم ونگران باحالتی غریب و روحی بی جان و بی توان به زندگی خود ادامه می‌دادم. همسرم مرا دید به من نگاه کرد و از من دور شد. چند دقیقه بعد با لباس سرتاپا سیاه روی سکوخانه نشست. دعاخواند و سوگواری کرد. با تعجب پرسیدم: چراسیاه پوشیده ای؟ چرا سوگواری می‌کنی؟ همسرم گفت مگر نمی‌دانی او مرده است؟ پرسیدم چه کسی؟ همسرم گفت خدا... خدا مرده است! با تعجب پرسیدم مگر خدا هم می‌میرد؟ این چه حرفی است که می‌زنی؟ همسرم گفت: رفتار امروزت به من گفت که خدا مرده و من چقدر غصه دارم حیف از آرزوهایم... اگرخدا نمرده پس تو چرا این‌قدر غمگین و ناراحتی؟ در آن لحظه بود که به زانو در آمدم، گریستم. راست می‌گفت گویا خدای درون دلم مرده بود... بلند شدم و برای ناامیدی ام از خدا طلب بخشش کردم. خدا هرگز نمی‌میرد! 📕 خاطرات ✍🏻 مارتین لوترکینگ @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
خوشا راهی که پایانش تو باشی خوشا دردی که درمانش تو باشی #کربلا #یاحسین @delneveshte_hadis110
دلانه✨ خودت فرمودی ناامیدی بزرگترین گناهه! این یعنی هنوز امید داشته باشم به قدم زدن تو مشایه؟!😭 #دلانه #کربلا @delneveshte_hadis110
دلانه✨ خودت فرمودی ناامیدی بزرگترین گناهه! این یعنی هنوز امید داشته باشم به قدم زدن تو مشایه؟!😭 #دلانه #کربلا @delneveshte_hadis110
درفراق تو جان خواهم داد😭 #جامانده #کربلا #حرم @delneveshte_hadis110
┄┅─✵💔✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 🌹💖🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴
♥️ در لغتنامہ قلبم صبح مترادف دلتنگے است مولاے عزیز و غریبم بیا و با دستهاے گره گشاے خودت.. معناے صبح هایم را عوض ڪن... اے غریب ترین دلتنگ عالم سلام بر قطب عالم امڪان☀️ ألـلَّـهُـمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج💚 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼سلاااام ؛ روزتون دلپذیر 🍃🌺📹🎼صبحتون به دلنشینی طبیعت 🍃🌻درود برشما عزیزان صبحتون بخیر و شادی 🍃🌺هر صبح بشارتی‌ست بر ما که هیچ غیرممکنی را نیست که ممکن نشود 🍃🌼و هیچ شبی را نیست که صبح نشود 🍃🌺همانطور که در پشت هر ابر خورشیدی است 🍃🌸و در پس هر سختی آسانی 🍃🌼در هر اشک نیز لبخندی است 🍃🌺و بعد از هر تلخی ، شیرینی 🍃🌸پس به اسمش گرفتار باشید 🍃🌼و به رسمش امیدوار 🍃🌺که مهربان ترین مهربانان است او 🍃🌸روزتون در پناه پروردگار مهربان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
امروز، دوشنبه بيست و يكم ذى الحجّه است. ما در نزديكى هاى منزل "زَرُود" هستيم. جايى كه فقط ريگ است و شنزار. چند نفر زودتر از ما در اين جا منزل كرده اند. آن مرد را مى شناسى كه كنار خيمه اش ايستاده است؟ او زُهيْر نام دارد و طرفدار عثمان، خليفه سوم است و تاكنون با امام حسين(ع) ميانه خوبى نداشته است. صداى زنگ شترها به گوش زُهيْر مى رسد. آرى، كاروان امام حسين(ع) به اين جا مى رسد. زُهير با ناراحتى وارد خيمه مى شود و به همسرش مى گويد: "نمى خواستم هرگز با حسين هم منزل شوم، امّا نشد. از خدا خواستم هرگز او را نبينم، امّا نشد". همسر زُهيْر از سخن شوهرش تعجّب مى كند و چيزى نمى گويد. ولى در دل خود به شوهرش مى گويد: "آخر تو چه مسلمانى هستى كه تنها يادگار پيامبرت را دوست ندارى؟"، امّا نبايد الآن با شوهرش سخن بگويد. بايد صبر كند تا زمان مناسب فرا رسد. وقتى همسر زُهيْر زينب(س) را مى بيند، دلباخته او مى شود و از خدا مى خواهد كه همراه زينب(س) باشد. او مى بيند كه امام حسين(ع) ياران كمى دارد. او آرزو دارد كه شوهرش از ياران آن حضرت بشود. به راستى چه كارى از من بر مى آيد؟ شوهرم كه حرف مرا نمى پذيرد. خدايا! چه مى شود كه همسرم را عاشق حسين(ع) كنى! خدايا! اين كاروان سعادت از كنارمان مى گذرد. نگذار كه ما بى بهره بمانيم. ساعتى مى گذرد. امام حسين(ع) نگاهش به خيمه زُهير مى افتد: ــ آن خيمه كيست؟ ــ خيمه زُهير است. ــ چه كسى پيام مرا به او مى رساند؟ ــ آقا! من آماده ام تا به خيمه اش بروم. ــ خدا خيرت بدهد. برو و سلام مرا به او برسان و بگو كه فرزند پيامبر، تو را مى خواند. فرستاده امام حركت مى كند. زُهير همراه همسرش سر سفره غذا نشسته است. مى خواهد اوّلين لقمه غذا را به دهان بگذارد كه اين صدا را مى شنود: "سلام اى زُهير! حسين تو را فرا مى خواند". همسر زُهير نگران است. چرا شوهرش جواب نمى دهد. دست زُهير مى لرزد. قلبش به تندى مى تپد. او در دو راهى رفتن و نرفتن مانده است كه كدام را انتخاب كند. عرق سرد بر پيشانى او مى نشيند. اين همان لحظه اى است كه از آن مى ترسيد. اكنون همسر زُهير فرصت را غنيمت مى شمارد و با خواهش به او مى گويد: ""مرد، با تو هستم، چرا جواب نمى دهى؟ حسينِ فاطمه تو را مى خواند و تو سكوت كرده اى؟ برخيز! ديدن حسين كه ضرر ندارد. برخيز و مرد باش! مگر غربت او را نمى بينى". زُهير نمى داند كه چرا نمى تواند در مقابل سخنان همسرش چيزى بگويد. او به چشمان همسرش نگاه مى كند و اشكِ التماس را در قاب چشمان پاك او مى بيند. از روزى كه همسرش به خانه او آمده، چيزى از او درخواست نكرده است. اين تنها خواسته همسر اوست. اكنون او در جواب همسرش مى گويد: "باشد، ديگر اين طور نگاهم نكن! دلم را به درد نياور! مى روم". زُهير از جا برمى خيزد. گل لبخند را بر صورت همسرش مى بيند و مى رود، امّا نمى داند چه خواهد شد. او فاصله بين خيمه ها را طى مى كند و ناگهان، امامِ مهربانى ها را مى بيند كه به استقبال او آمده و دست هاى خود را گشوده است... گرمى آغوش امام و يك دنيا آرامش! لحظه اى كوتاه، نگاه چشمانش به نگاه امام گره مى خورد. نمى دانم اين نگاه با قلب زُهير چه مى كند. به راستى، او چه ديد و چه شنيد و چه گفت؟ هيچ كس نمى داند. اكنون ديگر زُهير، حسينى مى شود. نگاه كن! زُهير به سوى خيمه خود مى آيد. او منقلب است و اشك در چشم دارد. خدايا، در درون زُهير چه مى گذرد؟ به غلام خود مى گويد: "زود خيمه مرا برچين و وسايل سفرم را آماده كن. من مى خواهم همراه مولايم حسين بروم". زُهير با خود زمزمه عشق دارد. او ديگر بى قرار است. شوق دارد و اشك مى ريزد. همسر زُهير در گوشه اى ايستاده است و بى هيچ سخنى فقط شوهر را نظاره مى كند، امّا زُهير فقط در انديشه رفتن است. او ديگر هيچ كس را نمى بيند. همسر زُهير خوشحال است، امّا در درون خود غوغايى دارد. ناگهان نگاه زُهير به همسرش مى افتد. نزد او مى آيد و مى گويد: ــ تو برايم عزيز بودى و وفادار. ولى من به سفرى مى روم كه بازگشتى ندارد. عشقى مقدّس در وجودم كاشانه كرده است. براى همين مى خواهم تو را طلاق بدهم تا آزاد باشى و نزد خاندان خود بروى. تو ديگر مرا نخواهى ديد. من به سوى شهادت مى روم. ــ مى خواهى مرا طلاق بدهى؟ آن روز كه عشق حسين به سينه نداشتى اسير تو بودم. اكنون كه حسينى شده اى چرا اسير تو نباشم؟ چه زود همه چيز را فراموش كرده اى. اگر من نبودم، تو كى عاشق حسين مى شدى! حالا اين گونه پاداش مرا مى دهى؟ بگذار من هم با تو به اين سفر بيايم و كنيز زينب باشم. زُهير به فكر فرو مى رود. آرى! اگر اشك همسرش نبود او هرگز حسينى نمى شد. سرانجام زُهير درخواست همسرش را قبول مى كند و هر دو به كاروان كربلا مى پيوندند. <=====●○●○●○=====>