eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر دادن حضرت رضا(ع) از براندازی برمکیان رو در رویی حضرت رضا(ع) با برمکیان، به گونه‌ای بو‌د که آن حضرت همواره در انتظار سرنگونی آنها بود، سرانجام حدود یک ماه قبل از همان سال (189 هـ.ق) حضرت رضا(ع) به آن خبر داد. یکی از اصحاب حضرت رضا(ع) می‌گوید: در آن سالی که هارون به مکه رفت، حضرت رضا(ع) نیز به قصد حج از مدینه خارج شد، در مسیر راه در جانب چپ جاده، به کوهی رسید، که نام آن کوه «فارِع» بود، حضرت رضا(ع) فرمود: «بنا کننده‌ی ساختمان در این کوه، و ویران کننده‌ی آن کشته می‌شود و قطعه‌قطعه می‌گردد.» ما نفهمیدیم که منظور حضرت رضا(ع) چیست، هنگامی‌که حضرت رضا از آنجا به سوی مکّه رفت، کاروان هارون به آنجا رسید، و در آنجا بار انداخت، «جعفر برمکی» (شخصیّت برجسته دربار هارون) که در آن کاروان بود، بالای آن کوه رفت و دستور داد در آنجا ساختمانی بنا کنند. سپس کاروان به سوی مکّه رهسپار شدند، پس از مراسم حج، هنگام مراجعت، وقتی که کاروان هارون به پای آن کوه (فارع) رسیدند، جعفر برمکی بالای آن کوه رفت و دید طبق دستور قبلی، ساختمان ساخته شده است، دستور داد آن را ویران نمودند. هنگامی که کاروان هارون به بغداد بازگشتند (بر اثر خشم هارون بر برمکیان، زندگی برمکیان تار و مار شد، عده‌ای از آنها کشته و عده‌ای دربدر شدند) جعفر برمکی کشته شد و بدنش را قطعه‌قطعه نمودند. و خبر امام رضا(ع) از حوادث آینده، تحقق یافت. آری نفرین امام رضا(ع) در مورد برمکیان هوسباز و حیله‌گر آن‌چنان آنها را ـ آن هم به دست ظالمی دیگر ـ واژگون کرد، و فوّاره اقبال آنها سرنگون نمود که محمدبن عبدالرحمن هاشمی می‌گوید: روز عید قربان بود، به خانه‌ام رفتم، دیدم زنی فرتوت با لباس‌های مندرس نزد مادرم نشسته، و از گذشته‌ها سخن می‌گوید، مادرم به من گفت: آیا این زن را می‌شناسی؟ گفتم: نه، گفت: این زن «عباده» مادر جعفر برمکی است.» من اندکی با او صحبت کردم، در ضمن گفتارش گفت: «روز عید قربان بود، نزد پسرم جعفر رفتم، چهارصد کنیز در خدمت من ایستاده بودند، در عین حال با خودم می‌گفتم: پسرم جعفر در ادای حقّ من کوتاهی کرده، ولی امروز که روز عید قربان است، یگانه آرزویم این است که دو پوست گوسفند داشته باشم که یکی را زیرانداز و دیگری را روانداز خود قرار دهم!!» محمد می‌گوید: من پانصد درهم به او صدقه دادم، او فوق‌العاده خوشحال شد. 💖💖💖💖💖💖💖💖 eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
اين يك قانون است: "نوشتار يك شخص، مهم تر از گفته اوست". من اگر بتوانم در يكى از كتاب هاى تو، اثر و نشانى از آن خواب تو بيابم، ديگر مشكلم حلّ است. بايد به بررسى كتاب هاى تو بپردازم، بايد مطالعه كنم... اين كار زمان زيادى مى طلبد... سرانجام گمشده خويش را مى يابم، تو از آن خواب در كتاب خود ياد كرده اى. كتاب "تذكرة الشهداء" از توست. در سال 1384 شمسى، انتشارات "شمس الضحى" در قم به چاپ اين كتاب اقدام كرد، من به اين چاپ مراجعه كردم. در جلد اوّل، از صفحه 554 تا 559 درباره مرقد "محمّدهلال(ع)" سخن گفته اى. وقتى تو درباره فرزندان حضرت على(ع) بحث مى كنى، مناسب مى بينى كه از محمدهلال(ع) نيز سخن بگويى. پس در صفحه 554 سطر 14 چنين مى گويى: "هلال بن على كه در يك فرسخى كاشان در خارجِ قريه آران مدفون است و بقعه اش از قديم الأيام، زيارتگاه خواص و عوام بوده است". سپس در صفحه 559 سطر 11 چنين مى نويسى: "اين خادم الشرع نيز خوابى ديده ام كه ظاهر در اين است كه مدفون در اين بقعه، يكى از فرزندان اميرالمؤمنين(ع)است". در اينجا خود را به عنوان "خادم الشرع" معرفى مى كنى، يعنى كسى كه خدمتگزار دين است. اكنون مى توانم به خواب تو اعتماد كنم، خواب همه آن چهار شرط را كه گفتم، دارا مى باشد. 💖🌹🌟💖🌹🌟💖🌹🌟 https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9