#رمان_محمد_مهدی🪴
#قسمت_صدپنجاههشتم🪴
🌿﷽🌿
🔰 حاج اقا عسکری : ای بابا ، وصیت چیه ؟ مگه قراره چیزیت بشه؟ مگه قراره هرکس میره جنگ شهید بشه؟
من میگم باز هم خوب فکر کن ،
✳️ محمد مهدی : من فکر کردم، گفتم که ، خیلی وقته ، حالا صبر می کنیم تا ببینیم صیحه آسمانی هست یا نه ، اگر بود قطعا میرم و چیزی هم نمیتونه مانع کارم بشه
💠 یادتونه وقتی صحنه تصادف ماشین پدرم رو براتون تعریف کردم ، پدرم چی گفته بود؟
قبل تصادف ، پدرم که راننده بود داشت با من درباره سربازی امام زمان (عج) می زد
یه مرتبه یه ماشین خورد به سمت راننده و ...
تو اون لحظات آخر که دستم تو دست پدرم بود دو تا چیز خیلی مهم رو به من گفت
1️⃣ اول گفت همیشه دستت تو دست بهترین رفیقت ساسان باشه، شما دو نفر با هم تکمیل میشین
2️⃣ هیچوقت در هر حالی امام زمان (عج) رو فراموش نکن و همیشه سربازش باش تا آخرین قطره خون
✳️ پدرم این جملات رو گفت و به رحمت خدا رفت ، منم دیگه به خاطر شدت ضربه تصادف چیزی نفهمیدم و وقتی چشم باز کردم تو بیمارستان بودم
الانم فقط مادرم رو دارم و زن و بچه
👈 اما خودتون خوب می دونین که در راه حضرت ، باید از محبت خانواده گذشت
خودتون بارها فرمودین یکی از معانی عبارت " بأبی أنت و أمی " در زیارت ها همین هست
👌 همون خدایی که پشت و پناه فعلی خانواده من هست، مطمئنا بعد شهادت من هم پشت و پناهشون هست...
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>