#رمان_محمد_مهدی🪴
#قسمت_صدچهلدوم🪴
🌿﷽🌿
🔰 بعد افطار ، #محمد_مهدی به همراه خانمش در منزل نماز عشاء رو خوندن ،
عادت داشتن موقع اذان و قبل شروع افطار ، نماز مغرب رو بخونن و بعد افطار هم نماز عشاء رو به جماعت و دو نفری بخونن ،
و بعدش برن مسجد و دوباره نماز رو به جماعت بخونن یا به جای اون نماز قضا بخونن
❇️ سر راه رفتن خونه ساسان تا با هم برن مسجد
👈 ساسان هم تقریبا هم زمان با #محمد_مهدی ازدواج کرد و الان دو تا فرزند داره ، شبها با هم خانوادگی می رفتن مسجد
🌀 #محمد_مهدی تو مرکز انرژی اتمی تهران کار می کرد ، چون از نخبگان دانشگاه شریف بود در این رشته و از خود اداره کل تهران اومدن دنبالش و جذبش کردن ، ساسان هم در یک بیمارستان فوق تخصصی قلب و عروق کار می کرد و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران هم بود و به خاطر اینکه روزهای پنجشنبه ویزیت رایگان از صبح تا شب داشت تو مطب خودش ، کلی مشهور شده بود ،
حتی وقتی متوجه می شد که یک مریض مراجعه کننده ، پول تهیه دارو نداره ، پول دارو رو همراه نسخه به مریض می داد و برای اینکه اون مریض شرمنده نشه ، بهش می گفت به عنوان قرض هست و هر وقت داشتی بیا پس بده!
👈 خودش به #محمد_مهدی گفت فقط تا الان تو این چند سال ، فقط حدود 10 نفر از این مریض ها اون قرض رو پس دادن ،اما اصلا براش مهم نبود، چون اون پول ها رو به نیت کمک می داد ، و فقط برای اینکه اون مریض شرمنده نشه میگفت به عنوان قرض
👈 همیشه هم از #محمد_مهدی تشکر می کرد بابت این پیشنهاد ویزیت رایگان که بهش داده بود ، می گفت هم برکت مادی زندگیش بیشتر شده ، هم معنوی
👌 مگه میشه دعاهای مردم اثر نداشته باشه در زندگی آدم؟؟؟
چقدر خوبه که آدم از نظر علمی به جایی برسه که توان داشته باشه به مردم خدمت کنه و اونها رو خوشحال کنه...
....
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>