eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.1هزار دنبال‌کننده
13.3هزار عکس
4.3هزار ویدیو
43 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
         👩‍⚖ 🌷 ﷽ با ته صدايي كه از باقيمونده ي جون توي بدنم بلند ميشد گفتم: - همهش دروغه. من كاري نكردم. با حرص از روي زمين بلند شد كه ترس رو با تموم وجودم حس كردم و بيشتر توي تخت فرو رفتم. به ثانيه نكشيد كه موهام توي دستش گرفته شد و سرم رو بالا آورد. تموم وجودم درد ميكرد و گردنم از شدت درد ضعف ميرفت. سرم به زور بالا نگه داشته شده بود و صفحه ي گوشيش جلوي صورتم بود. عكس من و كيارش بود. عكسي كه قبل از ازدواجم گرفته شده بود. همون عكسهايي كه باهاشون تهديد شده بودم و فكر ميكردم به كمك هستي تونستم از شرشون راحت شم. - اينا دروغه نه؟ پس لابد اينا هم دروغه.تموم چتهامون بود، هر پيامي كه بينمون ردوبدل شده بود و حالا توي دستهاي احسان بود. - آره اينا همه دروغه. ديگه چي ميتوني بگي؟ ديگه چي داري كه بگي؟ - اينا مربوط به الان نيست. يقه ي لباسم رو توي مشت گرفت و روي زمين پرت كرد. بدن كبودشده ام از شدت درد جوني نداشت و حتي نميتونستم تكوني به بدنم بدم. كاغذي رو جلوي صورتم پرت كرد و گفت: - اين نامه ي عاشقونه هم دروغه. من دارم توي يه دروغ بزرگ زندگي ميكنم. دروغ عشق تو به من، دروغ زندگيمون، دروغ خوب بودن تو! آره همهش دروغه، همش پوچه، همش فقط خياله. حالا ديگه تموم شد. ديگه دستت برام رو شد. همين الان تن لشت رو جمع كن و برو. - تو... داري با يه دروغ بزرگتر زندگي ميكني... دروغ باوركردنت. داري زود قضاوتم ميكني. سعي ميكردم خودم رو سمت اتاق هديه بكشونم كه خيلي وقت بود صداي گريه اش مياومد. فقط به فكر هديه بودم. لابد تا الان هلاك شده از بس گريه كرده. با پوزخند بهم زل زد و گفت: - لابد اون هم بچه ي اون آشغاله، آره؟ خب آره ديگه. من چقدر ساده بودم كه فكر ميكردم اون بچه ي منه. تو نگو توله ي معشـ*ـوقه اته. تموم كتكهايي كه به جسم بيجونم زده بود اينقدر درد نداشت كه حالا دردم گرفته بود. مثل زخمي عميق به قلبم چنگ زده بود و تهمتي زده بود كه هيچوقت از ذهن سياهم پاك نميشد. اون لحظه بود كه قسم خوردم هيچوقت امشب رو فراموش نكنم و روزي برسه كه تقاص اين حرفش رو پس بده. با تموم خشمي كه داشتم و با تموم وجودم فرياد زدم: - خفه شو. فقط خفه شو صداي ضربه هاي شديد به در كه از چند دقيقه قبل ميون داد و فريادهاي احسان شنيده ميشد، كلافه اش كرد و سمت در رفت و صداش توي خونه پيچيد: - چي ميخواين؟ دستم سمت تخت هديه رفت؛ اما نتونستم خودم رو بالا بكشم. چشمهام رو از درد روي هم فشردم و ضجه زدم؛ به حال خودم، به حال كسي كه گذشته اش ولش نميكنه و قصد كرده تا مرگ همراهيش كنه. اين مرگ رو نميخواستم. اين مرگي كه بهم لقب خائن رو ميده. بايد ثابت ميكردم كه من هيچوقت به زندگيم و به عشقم خـــيانـت نكردم. بايد ثابت ميكردم كه من يه زنم كه با تموم وجودش عاشق همسر و فرزندش بوده و حالا از كسي كه يه روز بهعنوان شوهر ازش ياد ميكرد ديگه جايي تو فكر و قلب و زندگيش نداره. فقط به خشم و كينه اي تبديل شده تا روزي كه پاكي اين زن ثابت بشه. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>