#هدیهاجباری👩⚖
#پارتصدنودسوم🌷
﷽
هستي طفلك همه ي كيسه ها رو گرفته بود. حتي نميذاشت كه كمكش كنم و يكي از
نايلونها رو بيارم. همه اش ميگفت «نه. خودت به جهنم! اصلاً نميخوام ريختت رو
ببينم؛ ولي نميذارم اون فندق توي شكمت سختش بشه.»
قرار شد كه تخت و كمد و وسايل بزرگ رو برامون بفرستن و فقط چندتا از وسايل
كوچيك مثل لباسها و خردهريزها رو هستي زحمتشون رو كشيد.
به خاطر اينكه خيلي شلوغ بود مجبور شديم ماشين رو كمي دورتر پارك كنيم كه اين
هستي خانمِ يه دنده نذاشت كمكش كنم و باهاش بيارم.
- واي مبينا من كه دلم ضعف ميره براي اون پستونك و شيشه شير كوچولوش! دلم
ميخواد بخوابونمش روي پاهام و براش لالايي بخونم. با شيشه شير بهش شير بدم.
پس كي به دنيا مياد اين توله؟!
- اِ خاله هستي نگو بچه ام رو! واي پس من چي بگم كه دلم داره پر ميكشه دستاي
كوچولوش رو بـ*ـوس كنم!
- آخ خاله اش قربونش بره!
- هستي به نظرت كمد و تختش قشنگ شد؟
- واي آره خيلي خوب شد! مدلش رو كه خودت و احسان از قبل انتخاب كردين.
ديگه نگران چي هستي؟!
- نميدونم. يعني دوست داره؟
- كي؟ احسان؟
- نه اون كه خودش انتخاب كرد. بچه م رو ميگم.
هستي با صداي بلند زد زير خنده.
- واي دختر تو نوبري. آخه بچه ي تازه به دنيا اومده مياد بهت ميگه مامالي چلا لنگ
تختم لو اَبي نخليدي؟! (ماماني چرا رنگ تختم رو آبي نخريدي)
- اِ خودت رو مسخره كن. پررو! به هرحال كه همينجوري نميمونه، بزرگ ميشه.
شايد از رنگ تختش خوشش نيومد.
🌷🔷🌷🔷🌷🔷🌷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====💠🔶🌹🔷💠====>