eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
4هزار ویدیو
39 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
👩‍⚖   🌷 ﷽ مبينا - خانم رفيعي! پشت سرم رو نگاه كردم. - بله آقاي دكتر؟ - تشريف بيارين اتاق ٢٥٠. - چشم الان ميام. چارت رو برداشتم و پشت سر آقاي دكتر حركت كردم. بالاي سر مريض رسيديم كه چارت رو از دستم گرفت و آروم گفت: - امروز حالتون چطوره؟ - خوبم. ممنون به لطف شما. سري تكون داد و مريض رو معاينه كرد. - بسيار خب خانم كوچولو. عملتون خدا رو شكر خوب بوده. فقط خانم رفيعي بايد يه سرم كوچيك بهتون وصل كنه كه بهتر بشيد. دخترك لبخند قشنگي زد. آقاي دكتر بالاي سر مريض تخت كناري رفت. - خانم رفيعي تشريف بيارين. كنارش ايستادم. نگاهش تو چشمهام گره خورد. جور خاصي بهم خيره شده بود. چشمهاي كهرباييرنگش ميدرخشيد و نگاهش مات چشمهام بود. جنس نگاهش بد نبود. انگار كه سالهاست اين نگاه رو ميشناختم! اين طولانيترين زماني بود كه به يه مرد ناشناس خيره شده بودم. به خودم نهيبي زدم و سرم رو پايين گرفتم. چارت بيمار رو به دست آقاي دكتر دادم كه همچنان چشم ازم برنداشته بود. - بفرماييد. چارت رو از دستم گرفت. كلافه سمت پنجره رفت و پنجره رو باز كرد. امروز هوا خيلي گرم شده. دستهاش رو به لبه‌ي پنجره تكيه داد و به بيرون خيره شد. - خانم رفيعي فشار و نبضشون رو چك كنين. خيلي دوست داشتم بگم فعلاً كسي كه نياز به چك كردن فشار و نبض داره خودتونيد؛ اما چيزي نگفتم. به سمت مريض رفتم و فشار و نبضش رو چك كردم. دست به سـ*ـينه ايستاده بود و نگاهم ميكرد. - فشار و نبضشون خوبه. - بسيار خب. به سمت دختر بچه‌ي درازكشيده روي تخت رفت. - درد نداري عزيزم؟ دختربچه سري به نشانه ي منفي تكون داد. - همراهشون رو مطلع كنيد كه ديگه مرخصن. بله چشم. چارت رو ازم گرفت و امضايي پاي اون زد و دوباره چارت رو به دستم داد. چند قدمي ازم فاصله گرفت و ايستاد. با تعلل مكثي كرد و چند دقيقه‌ي بعد سرش رو به سمتم چرخوند. نگاهش توي چشمهام خيره بود. لبهاش از هم فاصله گرفتند. - اين روزا... اين روزا بيشتر كنارم باش. تا بيام حرفش رو هضم كنم و بفهمم كه چي گفته از اتاق بيرون رفت. لبهي مقنعهم رو بهسمت داخل تا كردم. لبهام رو با زبانم تر كردم و به جملهش فكر كردم. يعني چي؟ منظورش از اين حرف چي بود؟ يعني واقعاً منظوري داشت؟ كلافه سري تكون دادم و با خودم گفتم: - نه مبينا! داري اشتباه ميكني. آقاي دكتر اين روزا خيلي سرشون شلوغه. منظورش اين بوده كه بيشتر بهم كمك كن! سري تكون دادم و حرفهام رو تأييد كردم. چشمهام رو باز و بسته كردم تا افكار مزاحم و بيهوده از ذهنم دور بشن. چارت رو به فاطمه دادم و به بيماري كه بايد براي عمل آماده ميشد سر زدم. دختربچهاي كه مشكل كليوي داشت. خيلي بيتابي ميكرد و مادرش هم حال وروز بهتري نداشت! 👩‍⚖👩‍⚖👩‍⚖ 🌸به نیت فرج امام زمانمون اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸 ☘ 💖☘ 💖💖☘ 💖💖💖☘ 💖💖💖💖☘ @delneveshte_hadis110 <====💠🔶🌹🔷💠====>