eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
ﺑﻌﻀﯿﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺍﺭﻥ ﺟﺰ ﻟﯿﺎﻗﺖ ﺑﻌﻀﯿﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺭﻥ ﺟﺰ ﻟﯿﺎﻗﺖ . . . @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
گذر به کوخ نشین ، دون شأنِ کاخ نشین است کجا گذار تو اى شَه به این خرابه بیفتد . . . @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
گنهکارى گنه کرد و پشیمان شد ز کردارش گنهکار پشیمان را نبخشیدن ، گنه باشد . . . @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃💖🇮🇷ایران زیبا🇮🇷💖🍃 🍃🌸الهی شبهای همه عزیزانم را سرشار از آرامش و آسودگی خیال بفرما. 🌟🌙✨💖🌟🌙✨
صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد / بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی / عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد تعجیل در فرجش صلوات @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این صبح زیبای بهاری زندگی از سر شوق، خندیدن از ته دل، آرامشی ماندگار، سلامتی پایدار، رزقی سرشار، و زیباترین و بهترینها، را از صمیم قلب برایتان، از خدای مهربان خواستارم صبحتون بخیر .. روزتون لبریز از شادی و آرامش @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
خدایا دوستت دارم واسه هرچی که بخشیدی همیشه این تو هستی که ازم حالم رو پرسیدی بازم چشمامو میبندم که خوبی‌هات روبشمارم نمی‌تونم فقط میگم خدایا دوستت دارم💚 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🦋•🦋 هرچه می‌شنید تشنه‌تر می‌شد؛ نصیحت‌های امام تازگی خاصی داشت: «شیطان در این دنیای پر فریب، دام‌هایش را پهن کرده، فقط هم دوستان ما را نشانه رفته... هر مسلمانی که ما را می‌شناسد، هر شب و روز باید اعمالش را بررسی کند. باید از خودش حساب بکشد؛ اگر کار خوبی داشت آن را زیاد کند. برای کارهای بدش هم استغفار کند تا روز قیامت رسوا نشود... مواظب باشید! نکند در دام و تله شیطان بیفتید». پرسید : دام و تله‌ی شیطان چیست؟ امام صادق علیه‌السلام فرمود: « دامش این است که نگذارد به برادرانت خوبی کنی. تله‌اش هم، خواب ماندن هنگام نماز واجب». 📚 تحف‌العقول ص 301 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
•🌿❛ ‏آنقدر‌عاشقانه‌براےخدازندگی‌ کنیم‌ڪه‌خداهم‌عاشقانه‌بگوید "وَاصْطَنَعْتُكَ‌لِنَفْسِی" تورابرای‌خودم‌ساخته‌ام... @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
-_🌱- هر دفعہ‌ کہ موقعیت‌ گناه‌ پیش‌ اومد یهویی‌‌ بگہ‌: «دل‌ِامـام‌زمـان‌رو‌عشقه‌» نمیخوام با‌ گناه‌ دلِ‌ آقامو‌ بشکنم💔 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوستی مثل بالش میمونه🌸 وقتی خسته ای بهش تکیه میکنی🌸 وقتی خوشحالی بهش تکیه میکنی🌸 وقتی غصه داری روش گریه میکنی🌸 به سلامتی همه شما دوستای با معرفت🌸 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🔻 رأی‌دادن، حق‌الناس و تکلیف اجتماعی است نه یک حق شخصی دلبخواهی! چون در سرنوشت جامعه اثر دارد 🔻 غارت بیت‌المال جرمش بیشتر است یا سرکار آوردن «مروجین غارتگری» با رأی‌ندادن یا رأی‌دادنِ غیرمسولانۀ ما؟ 📌 پرسش و پاسخ در فضای مجازی، پیرامون انتخابات ➖غربگراها مفهوم آزادی و برخی امور سیاسی مثل انتخابات را به‌عنوان یک «حق» بیان می‌کنند و این محل سوءاستفادۀ قدرت‌ها و فریب ملت‌ها قرار می‌گیرد که نتیجه‌اش روی کار آمدنِ بدترین مسئولین است. ➖وقتی می‌گویند «انتخابات یک حق است» یعنی می‌توانی از آن صرفنظر کنی یا هرطور که خواستی با آن برخورد کنی! اما از نگاه دین، انتخابات یک تکلیف است و این اختصاص به دین‌داران هم ندارد؛ همۀ افراد عاقل جامعه باید این‌کار را انجام بدهند و الا یک «حق عمومی» را ضایع کرده‌اند. ➖انتخابات در واقع حق‌الناس است چون به سرنوشت جامعه مربوط است. اگر من در انتخاب خودم یا در فعالیت‌های انتخاباتی، درست عمل نکنم، حق‌الناس را زیر پا گذاشته‌ام. اگر این مسئولیت اجتماعی خود را نادیده بگیرم و جامعه صدمه بخورد، اینجا حق‌الناس ضایع شده است. ➖عدم شرکت در انتخابات، عدم فعالیت انتخاباتی و عدم بررسی برای رسیدن به تشخیص صحیح، مثل «نماز نخواندن» نیست که یک امر شخصی باشد، در اینجا یک مسئولیت اجتماعی ندیده گرفته شده و شاید جرمش سنگین‌تر از جیب‌بری و حتی غارت بیت‌المال باشد؛ اگر شما با بی‌مسئولیتی خودتان، کسانی را سرِ کار بیاورید که غارتگری بیت‌المال را رواج می‌دهند. 👤علیرضا پناهیان - ۱۴۰۰.۰۲.۲۷ @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
سالروز آزاد سازی خرمشهر گرامی باد @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
اگر جای دانه هایت را که روزی کاشته ای فراموش کردی، باران روزی به تو خواهد گفت کجا کاشته ای … "پس نیکی را بکار، بالای هر زمینی… و زیر هر آسمانی…. برای هر کسی... " تو نمیدانی کی و کجا آن را خواهی یافت!! که کار نیک هر جا که کاشته شود به بار می نشیند … اثر زیبا باقی می ماند، حتی اگر روزی صاحب اثر دیگر حضور نداشته باشد @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====> _-_-_---♥️ ♥️ ♥️---_-_-_
به کوچه ای رسیدم که پیرمردی از آن خارج می شد؛ به من گفت:نرو که بن بسته! گوش نکردم، رفتم. وقتی برگشتم و به سر کوچه رسیدم؛ پیر شده بودم!!! @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
(دعا برای حفظ ایمان در آخرالزمان) «یَا اللَّهُ یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مقلب‌القلوب ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ» «ای خداوند! ای رحمان! ای مهربان! ای دگرگون‌کننده دلها! دل مرا بر دینت پایدار کن» @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
‌آینده‌ی نزدیکِ جهان_۳.mp3
12.38M
💥ـ در روایات معتبر آمده؛ امر ظهور، یک شبه اصلاح می‌شود ... پس چرا با وضع کنونی دنیا، ظهور دفعتاً اتفاق نمی‌افتد؟ 💥ـ وارثان زمین در آخرالزمان، که قرآن از آنان یاد میکند، چه کسانی هستند و قرار است چه چیزی را به ارث ببرند؟ این وارثان چه ویژگیهایی باید داشته باشند؟ 🎤 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت صادق علیه‌السلام فرمودند: خداوند عروجل می فرماید اگر بنده مومن من دل آزرده نمی شد، سر انسان کافر را با دستمالی آهنین می بستم، تا هرگز دچار سردرد نشود.✨ @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💚 تا نیایی گــره از کار بشر وا نشود😔 درد ما💔 جز به ظهور تو مداوا نشود😭 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 💟دعا برای شروع روز💟 ا🍃💕🍃 💙بسم الله الرحمن الرحیم💙 ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبـَاحَ الْـاَبـْـــــرَار وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الْـاَشَـــــرَار ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَقـْبـُولـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْمـَرْدُودِیــــن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْصّـَالـِحـِیـن وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْطّـَالـِحـِیـن ا🍃💕🍃 اَلـلّـهُـمَ اجـْعَـلْ صَـبَـاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـْخـَیْـرِ وَ السَّعـَادَة وَ لـَـا تَــجْــعـَـلْ صَـبـَاحَـنـَا صَـبَـاحَ الـشَّـرِ وَ الْشِّـقـَاوَة ا🍃💕🍃 💠امين يا رب العالمین💠 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃💕🍃 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
☀️ به رسم هر روز صبح ☀️ 🌻السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن🌻 💕💕💕💕💕💕💕💕 🌸السلام علیک یا امام الرئوف 🌸 🌻ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌻 💕💕💕💕💕💕💕 🌸 ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌸 التماس دعا 🙏🙏🙏🙏 ↘️💖🌻🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>
🕰 چشم به گوشی‌ام دوختم و در دلم شروع به شمارش کردم. هنوز به عدد ده نرسیده بودم که تلفنم زنگ خورد. سرم را تکان دادم و رنگ قرمز را به سبز رساندم. –آخه تو که می‌خوای هنوز قهر نکرده آشتی کنی چرا خودت رو ضایع می‌کنی.با بغض گفت: –آره دیگه، توام می‌دونی من طاقت قهر ندارم، نه دنبالم میای، نه حرفم رو گوش می‌کنی. –با این آمار قهری که تو داری اگه بخوام بیام دنبالت که باید کلا کار و زندگیم رو ول کنم و همش در حال منت کشیدن باشم. بعدشم اگر واقعا طاقت نداری من که گفتم بیام خواستگاریت و محرم بشیم، تو خودت قبول نمی‌کنی. اگه اینجوری پیش بری یهو دیدی رفتم خواستگاری یکی دیگه‌ها، کمی آرامتر شده بود. –شوخیاتم بی‌مزس. لبخند زدم. –باور کن جدی گفتم، مامان بد جور گیر داده، میگه زودتر باید سروسامان بگیرم. –اونقدر که گوش به فرمان مامانت هستی، اگر به حرف من گوش می‌کردی الان اوضاعمون بهتر از این بود. اون دختره‌ی... حرفش را بریدم. –هیس دوباره در مورد چیزهایی حرف زدی که به تو مربوط نمیشه. صدبار گفتم تو کارای من دخالت نکن. –یعنی چی دخالت نکنم چطور مادرت تو ازدواج تو دخالت میکنه ازش حرف شنوی داری اونوقت... عصبی گفتم: –دوباره که دخالت کردی، پری‌ناز اگه بخوای به این حرفهای مزخرفت ادامه بدی قطع می‌کنم. –قطع کن به درک، اینم جای ناز کشیدنته؟ من و باش که... می‌دانستم شروع به غر زدن که کند ول کن نیست. این حس تنفر از غرغرهایش باعث شد گوشی را قطع کنم. هنوز به چند ثانیه نرسید دوباره زنگ زد. جواب ندادم. ولی او ول کن نبود تا حرفهایش را نزند دست بردار نیست. گوشی‌ام را روی سایلنت گذاشتم. کار همیشگی‌اش است باید هر طور شده حرفهای احمقانه‌اش را به گوشم برساند. اینجور وقتها تنفر عجیبی از او در دلم ایجاد می‌شود. نفس عمیقی کشیدم و سرم را روی میز گذاشتم. به این فکر کردم آیا می‌توانم با پری‌ناز زندگی کنم؟ با تقه‌ایی که به در خورد. سرم را از روی میز بلند کردم. اُسوه بود. با دیدن چهره‌ی بهم ریخته‌ام همانجا خشکش زد. –بیایید تو، چرا اونجا وایسادیید؟ در را بست و به طرف میزم آمد. جلوی میز ایستاد و نگاهش را به زمین دوخت. –چیزی شده؟ شرمنده گفت: –می‌خواستم از پری‌ناز خانم عذر خواهی کنم، نباید اونجوری باهاشون حرف میزدم. – مهم نیست. نیازی به عذرخواهی نیست، اون نباید تو هر کاری دخالت کنه. –آخه آقای طراوت گفتن با امدن من بین شما به هم خورده، گفتن من باعث بیکار شدن پری‌ناز خانم شدم و خیلی حرفهای دیگه، من امدم بعد از عذر خواهی از اینجا برم. چون بالاخره این شرکت سهم آقای طراوت هم هست اگه ایشون راضی نباشن حقوقی که من می‌گیرم...حرفش را تمام نکرد. از حرفش اخم‌هایم در هم رفت. از پشت میز بلند شدم و به طرفش رفتم. چشمان عسلی‌اش که به نگاهم افتاد، آب دهانش را قورت داد. روبرویش ایستادم در صورتش دقیق شدم. روسری‌اش را با مهارت خاصی طوری بسته بود که فقط گردی صورتش مشخص بود. ابروهای کوتاهش باعث شده بود درشتی چشم‌هایش بیشتر به چشم بیاید. مژه‌هایش آنقدر بلند و بافاصله بودند که میشد شمردشان. گونه‌هایش سرخ شده بودند نمی‌دانم از خجالت بود یا عصبانیت. نکند از ترس باشد. با این فکر و با دیدن چهره‌‌ی نمکینش از نزدیک، عصبانیتم کمی فرو کش کرد. نا‌خواسته لبخند به لبهایم آمد. روی صندلی که جلوی میز بود نشستم. جلویم میز کوچکی بود و آن طرف میز هم چند صندلی قرار داشت. به صندلیها اشاره کردم. –بشینید. بعد از نشستن گفت: –بابت قراری که قبلا با هم گذاشتیم نگران نباشید. من توقعی از شما ندارم. به نظرم به هم خوردن خواستگاری ربطی به شما نداشته، باید اینطور میشد که شد. شاید بتونم دوباره به کار قبلیم برگردم. بالاخره شاید پری ناز خانمم حق داشته باشن، من جای... –حرفش را بریدم. –اون حقی نداره، اون موقع که اینجا کار می‌کرد هر روز با هم درگیری داشتیم. اگه تو از اینجا بری من مجبورم دنبال کس دیگه‌ایی بگردم، هیچ وقت اجازه نمیدم کامران برای من حسابدار پیدا کنه، بعد بلند شدم و گوشی روی میز را برداشتم و شماره‌ی کامران را گرفتم.به دقیقه نکشید که وارد اتاق شد.هنوز در را نبسته بود که پرسیدم: –کامران، وقتی با هم شریک شدیم مگه قرار نشد هر کس رو برای کار میاریم اینجا باید من تایید کنم نه تو؟کامران با دهان باز همانجا جلوی در ایستاده بود. بعد با مِن ومِن گفت: –من که حرفی نزدم. با دست به اُسوه اشاره کردم. –پس خانم مزینی چی میگن؟کامران دستهایش را به علامت در جریان نیستم باز کرد. –چی میگه؟اُسوه بلند شد و گفت: –نه، ایشون نگفتن من برم. من خودم میخوام... حرفش را بریدم. –ببینید خانم مزینی جلوی کامران دارم میگم، تا من نگفتم شما همینجا کار می‌کنید من خودم نمی‌خوام پری‌ناز بیاد اینجا کارکنه، شما هم نباشید یکی دیگه رو خودم پیدا می‌کنم میارم به کسی هم ربطی نداره @delneveshte_hadis110   
!!!!🤔🤔🤔🤔 پس حواست باشه @delneveshte_hadis110    <====🍃🌺🌻🍃====>