ღ
📜 #حــدیثامـــروز
❤️ امـام زیـن العــابدیـن (ع) :
اگر شمـــر آن شمشیـــری ڪه با آن
ســر پــدرم را بـــریده بود به مـــن
امانت سپرده بود و در روز عاشورا
از منمطالبهمیکرد،بهاو رد مینمودم.
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
یا صاحب الزمان"عج"
چشم آلوده کجا، دیدن دلدار کجا
دل سرگشته کجا، وصف رخ یار کجا
قصه عشق من و زلف تو دیدن دارد
نرگس مست کجا، همدمی خار کجا
سر عاشق شدنم، لطف طبیبانه توست
ورنه عشق تو کجا، این دل بیمار کجا
هرکه را تو بپسندی بشود خادم تو
خدمت عشق کجا، نوکر سربار کجا
کاش در نافله ات نام مرا هم ببری
که دعای تو کجا، عبد گهنکار کجا
شرمنده ام آقا جان...
دلم تاب ندارد که سر راه نشینم...دیده به راهت نگرم تا تو بیایی...
تو کجایی گل نرگس؟
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
✍فواید نـماز اول وقت:
①باعث طولانۍ شدن عمر می شود
②باعث نورانیشدن چهرهی انسانمیشود
③باعث ثروتمند شدن انسان ها مۍ شود
④ باعث برآورده شدن دعا می شود
⑤باعث میشودکه انسان تشنه ازدنیا نرود
⑥باعث آسان جان دادن می شود
⑦باعث آسان شدن سؤال نکیر و منکر
⑧ انسان را بهشتی میڪند
⑨باعث شفاعٺ پیامبر(ص)برای وى میشود
📚منابع: ،بحارالانوار، ج۸۲
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون بخیر التماس دعا
💖🌹🌟✨🌙🌹💖
┄┅─✵💝✵─┅┄
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
الهی...
تو را سپاس میگويم
از اينکه دوباره خورشيد مهرت
از پشت پرده ی
تاريکی و ظلمت طلوع کرد
و جلوه ی صبح را
بر دنيای کائنات گستراند
" سلام صبح عالیتان متعالی "
🌷💐🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
ای آنکه در نگاهت حجمی زنور داری کی
از مسیر کوچه قصد عبور داری؟ .
چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابی
ای آنکه در حجابت دریای نور داری .
من غرق در گناهم، کی می کنی نگاهم؟
برعکس چشمهایم چشمی صبور داری .
کی در سرای چشمم، قصد ظهور داری؟
ای یوسف فاطمه ، كی میشود بیایی؟
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌼☀️سلاااام صبح اولین روز هفته تون سر شار از امید و تلاش و موفقیت...
🍃🌴🌺زیباترین لحظات
🍃🌴🌼☀️ و بهترین احساس
🍃🌴🌸☀️و آرامترین زندگی رو براتون آرزو میکنیم ...
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
#عبورزمانبیدارتمیکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت91
یعنی مادر به خاطر من گریه میکرد؟ دلم میخواست به او بگویم من الان در بهترین حالت هستم و راحتم گریه برای چه. اتاقی که من در آنجا قرار داشتم، اتاق عمل بود. ولی هنوز عملی روی من انجام نشده بود. دکتر دیگری که به اتاق من آمد، دستگاه شوک را برداشت و با دستورهایی که به پرستارها میداد شروع به شوک زدن کرد. دلم نمیخواست به جسمم برگردم. دوباره به سالن توجه کردم. امینه با دو لیوان آب از انتهای سالن میآمد. یکی از لیوانها را به مادر داد. امیر محسن عصای سفیدش را برداشت و آرام آرام از آنجا دور شد. امینه لیوان بعدی را به طرف دیگر برد. آنجا نورا و همسرش در طرف دیگر سالن نشستهبودند. لیوان آب را مقابل نورا گرفت، ولی نورا قبول نکرد. امینه اصرار کرد. همسر نورا لیوان آب را گرفت و تشکر کرد. از دیدن نورا خوشحال شدم. چهرهی پر از غمش باعث شد جلوتر بروم. مدتی روبرویش ماندم و نگاهش کردم. ولی او توجهی به من نکرد. به همسرش نگاه کردم. با اصرار جرعهایی آب به نورا خوراند و گفت:
–توکلت به خدا باشه، راضی باش و بهش اعتماد کن.
نورا سرش را تکان داد و دست همسرش را گرفت و سرش را روی شانهی شوهرش گذاشت. حنیف آهی کشید و به روبرو خیره شد. ناگهان چشمش به من افتاد. جوری نگاهم کرد که احساس کردم مرا میبیند. نظری به خودم انداختم سفید و درخشان بودم. چشمهای آقا حنیف گرد شد. من زود از آنجا دور شدم. اما نه به اختیار خودم. یک حس درونی مرا وادار به این کار کرد.
نوری از قسمت بیرونی سالن به بالا میرفت، نوری بسیار زیبا. احساس کردم اگر میخواستم با چشم مادی این نور را نگاه کنم تواناییاش را نداشتم. شاید چشمم آسیب میدید. ولی حالا از دیدن این نور دل نشین لذت میبردم. اراده کردم که به طرف نور بروم. البته میتوانستم توجه هم کنم و منشا آن نور را ببینم. ولی خواستم که تغییر مکان بدهم. انگار یک کسی در درون من بود که این اجازه را به من میداد و مرا راهنمایی میکرد. نمیدانم در درونم بود یا همراهم، من کسی را نمیدیدم ولی صدایش را میشنیدم. دقیقا نمیدانم چه کسی بود یا چطور ولی او بود. از بودنش احساس فوقالعاده خوبی داشتم. او بسیار مهربان بود و همراهیام میکرد. صدای درونم انگار پیشنهاد داد که به طرف نور بروم. من هم فورا قبول کردم. امیرمحسن روی یک نیمکت در پشت حیاط بیمارستان که جای کم رفت و آمدی بود نشسته بود و همراه صدای قرآنی که از گوشیاش میآمد قرآن میخواند و هم زمان اشک از چشمهایش جاری بود. یادم آمد که او تقریبا نیمی از قرآن را از حفظ است. نور از دهان امیر محسن و از قلبش به طرف بالا میرفت. باد درختهایی که در باغچهی پشت سر امیر محسن در یک ردیف قرار داشتند را تکان میداد ولی من باد را حس نمیکردم. رنگ برگ درختها مثل قبل نبود. سبز رنگ بودند ولی نه آن رنگ سبزی که قبلا دیده بودم. بسیار درخشانتر و زیباتر. انگار قدرت چشمهایم بیشتر شده بود به نظرم قبلا رنگها را خیلی کدر و تار میدیدم. نه فقط رنگ درختها، همهی رنگها زیباتر شده بودند. میخواستم دست امیر محسن را بگیرم و او را متوجهی خودم کنم اما نتوانستم. من کالبد مادی نداشتم و دیگر ناتوان بودم از کارهایی که جسمم میتوانست انجام دهد.
ولی در آن حال حس خوبی داشتم. قبلا از امیرمحسن شنیده بودم که مرحلهی ابتدایی مرگ سرشار از لذت و خوشی است. انگار تا به حال در یک خواب عمیقی بودم و همین چند دقیقه پیش بیدار شده بودم. نتوانستم امیرمحسن را متوجهی خودم کنم.
دو زن از کنار ما رد شدند و با دیدن حال امیر محسن یکی از آنها که جوانتر بود و با تعجب و دلسوزی به امیرمحسن نگاه میکرد. در کنار گوش دیگری گفت:« این بیچارهام با این وضعش دردش کمه لابد خدا هم یه مصیبت دیگه گذاشته تو کاسش» آن یکی سرش را تکان داد و گفت:«اینجور که این اشک میریزه احتمالا خبر مرگ کس و کارش رو بهش دادن. هر چی سنگه مال پای لنگه.» از حرفهایشان بسیار ناراحت شدم. نه به خاطر این که در مورد امیرمحسن اینجور فکر کردهاند، به خاطر نسبتی که به خدا دادند. شناختم از خدا جور دیگری شده بود. به خاطر تمام حرفهایی که قبلا به خدا نسبت داده بودم، به خاطر تمام غرولندهای از روی عصبانیتم و به خاطر روزهایی که ناشکری کردم احساس شرمندگی داشتم. چقدر کارهایم بچگانه بود. مثل شخصی بودم که فیلم بچگیهایش را میبیند و بعضی کارهای از روی نادانیاش او را مبهوت میکند. ولی من مبهوت نبودم، از این همه غفلت غمگین بودم. حالا احساس میکردم خیلی بزرگ شده ام.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
✾ ✾ ✾ ══════💚══
#ماجرای_غدیرخم_درمنابع_اهلسنت
#مبلغ_غدیر_باشیم
⇦بیشتر در زیر نویس منابع اهل سنت بیان خواهد شد⇨
○مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.
●تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۲۱۸.
○مسند احمد، ج۳۲، ص۷۳.
●المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۶۱۳.
○مسند احمد، ج۲، ص۲۶۹.
●المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۷۱.
○الصواعق المحرقة، ج۲، ص۴۳۸.
●مرعاة المفاتیح شرح مشکاة المصابیح، ج۱، ص۲۹۰.
○نوادر الاصول فی احادیث الرسول، ج۱، ص۲۵۸.
●نیل الاوطار، ج۲، ص۳۳۷.
○التیسیر بشرح الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۶۷.
●روح المعانی، ج۴، ص۱۸ و ج۲۲، ص۱۶.
○تفسیر الکشف و البیان، ج۸، ص۴۰.
●مسند احمد، ج۳۲، ص۱۱.
○تفسیر ابن کثیر، ج۴، ص۱۲۲.
●سنن ترمذی، ج۶، ص۱۳۳.
○المستدرک علی الصحیحین ج۳، ص۶۱۳.
●السنن الکبری، ج۷، ص۳۱۰.
○المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۷۹.
●مسند ابییعلی، ج۱۱، ص۳۰۷.
⇧فقط تعداد کمی از اسناد اهل سنت⇧
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
گفتم: دلم گرفته و ابرهای اندوهش سیل آسا می بارد.
آیا نمی خواهی با آمدنت پایان خوشی بر دلتنگیم باشی.
گفتی بگو:❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
گفتم: روز آمدنت نبودم، روز رفتنت هم نبودم،
اما حالا با التماس از تومی خواهم که روز ظهورت باشم؟
گفتی بگو:❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
گفتم: تو که گفتی با غم شیعیانت دلتنگ می شوی،
اما من سوختم و از تو خبری نشد؟
گفتی: بگو: ❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ ❣
گفتم: چه روزها و چه شبها این دعا را
زمزمه کرده ام اما تو نیامدی.
گفتی: صدای تپش های قلبت را بشنو،
اگر از جان برایت عزیزترم با هر صدای تپش قلبت باید
زمزمه کنی❣ الّلهُــــــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَـــــــــرَجْ
❤🌻🌹❤🌻🌹
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
#ولایت
#صفحههشتم
🌺 یه #عبد خیلی خوب در زمان پیغمبر (ص) ، #سلمان_فارسی هست.
🔷 از امام صادق (ع) سؤال شد که چرا اینقدر شما از سلمان فارسی تعریف میکنید؟چرا اینقدر از سلمان یاد میکنید؟
🙄
🌷 حضرت فرمود: نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی...❣️
بعد فرمودند: میدانید من چرا اینقدر از سلمان فارسی حرف میزنم؟
-- گفتند: نه!
🌹 فرمود: به این دلیل که سلمان فارسی 3 خصلت داشت:
❤️ اولین خصلت او این بود که «هوای امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح میداد».
👈 یعنی سلمان در مبارزه با هوای نفس به این مرحله رسیده بود که علاوه بر اینکه دستورات خدا را بر هوای نفس خودش غلبه میداد،
✅💗 یکی از "دستورات ویژه خدا" که #ولایتمداری است را طوری انجام میداد که هوای دل امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح میداد...
🔸امالی شیخ طوسی، ص ۱۳۳
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
#عید_غدیر_خم
براے عیـد غـدیـر خم چه ڪار ڪنیـم؟😍
💠 شادم و عید میگیرم
اَشهَدُاَنَّعَلیَّوَلیُالله
#فقط_به_عشق_علی ع
#فقط_حیدر_امیرالمؤمنین_است
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
آقا ز سر خویش تو را وا کردیم
شرمنده ولی خلاصه تر می گوییم
با واژه انتظار بد تا کردیم .
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان عزیزم صبحتون بخیر
🌹💖🦋
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
این هفته هم گذشت تو اما نیامدی
خورشید خانواده زهرا نیامدی
از جاده همیشه چشم انتظارها
ای آخرین مسافر دنیا نیامدی
صبحی کنار جاده تو را منتظر شدیم
اما غروب آمد و آقا نیامدی
از ناز چشمهای تو اصلا بعید نیست
شاید که آمدی گذر ما نیامدی
امروزمان که رفت چه خاکی به سرکنیم
آقای من اگر زد و فردا نیامدی
فرصت بهانه ای است که پاکیزه تر شویم
تا روبرویمان نشدی تا نیامدی
یابن الحسن بیای قنوتم وظیفه است
دیگر به ما چه آمده ای یا نیامدی
💖🌹🦋🌻
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
#عبورزمانبیدارت میکند🕰
#نویسنده_لیلافتحیپور
#پارت92
انگار پس از بیدار شدن از این خاک چشمهایم باز شده بود و شاید ذرهایی خدا را میفهمیدم و دلم نمیخواست از این فهمیدن جدا شوم. درست مثل نوزادی که متولد میشود و فقط در آغوش مادرش آرام میگیرد. چقدر خوب است که علایق اینگونه درک شوند.
در آن لحظه بوی بسیار بدی توجهم را جلب کرد. بو از پشت دیوار بیمارستان میآمد.
نظری به آنجا کردم. توانستم از همانجا پشت دیوار را ببینم.
پشت دیوار کوچهی خلوت و دنجی بود که در هر دو طرفش درختان بلندی داشت.
داخل کوچه موجوداتی بودند که با دیدنشان حیرت کردم. موجوداتی سیاه رنگ که نه میتوانستم بگویم انسان هستند نه حیوان. چیزی مثل موجوداتی که در فیلمهای هالیوود دیده بودم. شبیه موجودات وحشتناکی که در فیلم ارباب حلقهها وجود داشت. البته سیاهتر و مخوفتر از آنها. انگار با آن موجودات بیگانه نبودم.
آنها بسیار زشت و چندش آور بودند. با حیرت نگاهشان میکردم. صدایی داخل سرم گفت:
–آنها شیاطین هستند.
حس کردم آن موجودات کریه در کمین کسی یا کسانی هستند. یک ماشین آلبالویی رنگ را محاصره کرده بودند و از خودشان صداهای عجیبی درمیآوردند. حرف نمیزدند ولی من متوجه میشدم که اشخاص داخل ماشین را برای کاری شارژ میکنند.
به داخل ماشین توجه کردم. پسر و دختری داخل ماشین نشسته بودند و با هم صحبت میکردند. چهرهی مرد در نظرم آشنا آمد. انگار او را جایی دیده بودم.
پسر از دختر درخواستی داشت ولی دختر مدام سرش را به علامت منفی تکان میداد و میگفت:«هر کاری راهی داره، این راهش نیست. تو تا هر وقت که بگی من صبر میکنم فقط تو اول بیا با خانوادم حرف بزن.»
در این موقع صداهای عجیب آن موجودات بالا میرفت و تبدیل میشد به دلایلی که پسرک دوباره برای دخترک میآورد تا توجیحش کند. حتی حرفهای پسر هم برایم آشنا بود. برای همین یاد خودم و رامین افتادم، یعنی شباهت حرفهای پسرک مرا یاد او انداخت. آن سالها رامین هم دقیقا همین حرفها را میزد ولی با خواست خدا من خام حرفهایش نشدم و رهایش کردم. چون بعد از دو سال فهمیدم که تصمیم جدی برای ازدواج ندارد. نظری به چهرهی پسر انداختم. صدای داخل سرم گفت:
–خودش است. رفتم و داخل ماشین نشستم. بله خود رامین بود، ولی جا افتاده تر شده بود. انگار پولدار هم شده بود. آن موقع یکی از دلایلش برای ازدواج نکردنمان پول بود. پس حالا چرا ازدواج نمیکند.
آن شیاطین دوباره همان چیز شبیه دود را از خودشان بیرون دادند و بوی بدش دوباره پخش شد. همین کارشان باعث شد رامین چرب زبانی بیشتری کند و حرفهای عاشقانهتری بزند.
یکی از آن موجودات چندش آور که از همه کوچکتر بود و صدای زیری از خودش خارج میکرد داخل ماشین شد و کنار گوش آن دختر شروع به صدا درآوردن کرد. آن موجود کنار گوش دخترک میگفت:
–قبول کن دختر، همین یه باره، اگه ناراحت بشه میره دیگه نمیادا. دوباره مسخرهی دوستات میشی که همچین مورد خوبی رو از دست دادی. خدا اونقدر بخشنده و مهربونه که بعدش توبه کنی میبخشه تموم میشه. این که اختلاس و دزدی نیست. تو به کسی کاری نداری، حق کسی رو مثل خیلیها نمیخوای زیر پات بزاری، اون عشقته، بهش علاقه داری، دیگران مال مردم رو میخورن ککشونم نمیگزه، اونوقت تو واسه یه کاری که همهی دخترهای عاشق انجام میدن اینقدر دست دست میکنی؟
در عین حال که آن موجود این حرفها را در ذهن دختر تبدیل به کلمه میکرد مدام برمیگشت و به دوستانش نگاه میگرد. انگار از آنها انرژی میگرفت. شاید هم بچهشیطانی بود که در مرحلهی کار آموزی بود.
بوی تعفن خیلی آزار دهندهتر شده بود. آن شیاطین وحشتناک که بیرون ماشین بودند بالا و پایین میپریدند و میخندیدند و سعی میکردند رامین و آن دختر را برای کار مورد نظرشان تشویق کنند. و بالاخره موفق هم شدند. وقتی دختر قبول کرد آنها وحشتناکتر و با سر و صدای بیشتری جست و خیزشان را ادامه دادند. رامین ماشین را روشن کرد و با خوشحالی راه افتاد. من ناراحت از ماشین به بیرون سُر خوردم. دیگر نمیتوانستم آن اتفاقها را ببینم. در لحظهی آخر آن شیاطین را دیدم که روی سقف ماشین حرکات موزون انجام میدهند و قهقهه سر میدهند. آن لحظه یاد حرف مادرم افتادم که همیشه به من و امینه میگفت در خیابان با صدای بلند نخندید.
آنها از ما دور شدند، هالهایی دور آن پسر و دختر را گرفت، هالهایی از سیاهی که باعث ترس من شد.
#ادامهدارد...
💕join ➣ @God_Online 💕
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت علامه امینی مؤلف کتاب الغدیر
#پیشنهاد_دانلود
#عید_غدیر
#الغدیر
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷حب علی نشونه
🌷حلال زاده بودنه
#غدیر
#حاج_مهدی_رسولی
بسیار زیبا👌
🔷🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#یاعلی
#کانالعکسنوشتهایتا
@Aksneveshteheitaa
💖 🦋💖
وقایع روز غدیر_124581719763325813.mp3
7.35M
⭕️ #استاد_دارستانی
🎵بسیار زیبا و شنیدنی
دین بدون ولایتِ امیرالمومنین رو میشه بی خطر کرد!! مثل کبریت خیس شده..!
👌 #عید_غدیر
♻️ #تبلیغ_غدیر_واجب_است
🌹💖🦋🌻
رسول اکرم (ص) : زیاد سجده کن . زیرا همانگونه که بادبرگ درختان را می ریزد ، سجده گناهان را می ریزد.
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
آیت الله کشمیری(ره): درتوسل به امام حسین (ع) قرآن می خواندم وبه ساحتش هدیه میکردم. انس با قرآن داشته باشید.
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
سیدی در قم بودکه بااشاره مریض شفامیداد
از آیت ا..بهاالدینی رازش راپرسیدم
بادست به لبانش اشاره کردندو فرمودند:
درِ آتش رابسته بود.
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
آیت الله کشمیری (ره) برای سالک الی الله به دو چیز خیلی اهمیت می دادند ، اول استغفار وذکر یونسیه (لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین) وبعد مراقبه .
💖🌹🌻🦋
#فقطحیدرامیرالمومنیناست
#لافتاالاعلیلاسیفالاذوالفقار
#کانالدلنوشتهوحدیث
@delneveshte_hadis110
<====🍃🌺🌻🍃====>
#فرزندعلیعلیهالسلام
#محمدهلال
#صفحهبیستهفتم
اگر كسى كه از آينده خبر داشت تو را مى ديد از تو مى خواست تا افسوس نخورى، تو با اين كار خود، يك جريان تاريخى را تقويت كردى، باورى را بارور ساختى. اين سنّت، ديگر پايدار شد.
من از كدام سنّت سخن مى گويم:
سوگواره كاشانى ها در حرم محمّدهلال(ع) در روز بيست و يكم رمضان.
محمّدهلال(ع) سال ها در گمنامى بود، او در روزگار خفقان و ظلم به اين منطقه پناه آورده بود، تقدير چنين بود كه خدا به دست تو، پرده اى از اين حقيقت بردارد. تو يك كار با اخلاص و بسيار ارزشمند در زندگى انجام داده بودى كه خدا به تو چنين مزدى داد و نام و ياد تو را با اين سنّت گره زد.
آرى، خيلى ها كارهاى بزرگ مى كنند، امّا كار آنان، جرقّه اى بزرگ در دل تاريكى هاست، كارشان بسيار جلوه گر است، ولى يك جرقّه است، جرقّه تمام مى شود و بار ديگر تاريكى مى آيد، ولى كار تو، يك جريان بود، جريانى كه ادامه خواهد داشت...
تو مى توانستى تنهاى تنها به زيارت محمّدهلال(ع) بيايى، مى توانستى خواب خود را يك راز براى خودت نگاه دارى، ولى تو براى منطقه كاشان، تاريخ ساز شدى.
خيلى از علما آمدند و رفتند و نامشان فقط در گوشه كتابخانه ها است، امّا نام تو براى هميشه با محمّدهلال(ع) پيوند مى خورد، مردم منطقه كاشان هر سال ياد تو را گرامى مى دارند، هر سال كه روز بيست و يكم رمضان فرا مى رسد، چه شورى در منطقه كاشان مى افتد، مردم براى عرض تسليت به حرم محمّدهلال(ع) مى آيند و جلوه هايى ناب از عشق به حضرت اميرالمؤمنين(ع)را مى آفرينند.
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
#فرزندعلیعلیهالسلام
#محمدهلال
#مرقدشریفکاشان
#انتخابات
#نشرحداکثری
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
#کانالدلنوشتهوحدیث
https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9