eitaa logo
🌷دلنوشته و حدیث🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
38 فایل
اگــر یـکــ نــفـر را بـه او وصـل کــردی برای سپاهش تــــــو ســــــــردار یـــاری 💫یا صاحب الزمان💫 🌹کپی با ذکر صلوات آزاد است🌹 @kamali220 🌹ارتباط با مدیر↖️↖️ ادمین تبادل↙️↙️ @Yare_mahdii313
مشاهده در ایتا
دانلود
یه دوستی این کتابها رو نیاز داره اگر کسی داشت ولازم نداشت لطفا به آیدی زیر اطلاع بده @Yare_mahdii313
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
يزيد در قصر خود در شام نشسته و همه مشاوران را گرد خود جمع كرده است و به آنها چنين سخن مى گويد: "به راستى، ما براى مقابله با حسين چه كنيم؟ آيا او را در مكّه به قتل برسانيم؟ در مكّه حتّى حيوانات هم، در امن و امان هستند. اگر ما حسين را در آن شهر به قتل برسانيم، همه دنياى اسلام شورش خواهند كرد. آن وقت ديگر آبرويى براى ما نخواهد ماند". همه در فكر هستند كه چه كنند. حمله به حسين در مكّه، براى حكومت يزيد بسيار خطرناك است و مى تواند پايه هاى حكومت او را به لرزه در آورد. مشكل يزيد اين است كه اكنون، مكّه در تصرّف امام حسين(ع) است. ايام حج هم نزديك است و همه حاجيان براى طواف خانه خدا به مكّه مى روند. مشاوران يزيد مى گويند: "ما نمى توانيم لشكرى به مكّه بفرستيم و با حسين به صورت آشكارا بجنگيم". يزيد سخت آشفته است. بر سر اطرافيان خود فرياد مى زند: "من اين همه پول به شما مى دهم تا در اين مواقع حسّاس، فكرى به حال من بكنيد. زود باشيد! نقشه اى براى خاموش كردن نهضت حسين بكشيد". همه به فكر فرو مى روند. برنامه هاى امام حسين(ع) آن قدر حساب شده و دقيق است كه راهى براى يزيد باقى نگذاشته است. يكى از اطرافيان مى گويد: "من راه حل را يافتم. من راه حل بسيار خوبى پيدا كردم". او طرح خود را مى گويد، همه با دقّت گوش مى دهند و در نهايت، اين طرح مورد تأييد همه قرار مى گيرد و يزيد هم بسيار خوشحال مى شود. طرحى بسيار دقيق و حساب شده كه داراى پنج مرحله است: 1. ابتدا اميرى شجاع و نترس را به مكّه اعزام مى كنيم و از او مى خواهيم كه هرگز با حسين درگير نشود. 2. لشكرى بزرگ و مجهّز همراه او به مكّه اعزام مى كنيم. 3. سى نفر از هواداران بنى اُميّه را انتخاب نموده و آنها را به مكّه مى فرستيم. آنها بايد در زير لباس هاى خود شمشير داشته باشند. 4. در هنگام طواف خانه خدا، حسين مورد حمله قرار مى گيرد و از آن جهت كه همراه داشتن اسلحه در هنگام طواف بر همه حرام است، پس ياران حسين قدرت دفاع از او را نخواهند داشت. 5 . بعد از كشته شدن حسين، براى جلوگيرى از شورش مردم، آن سى هوادار بنى اُميّه به وسيله نيروهاى امير مكّه دستگير شده و همگى اعدام مى شوند تا مردم تصوّر كنند كه حسين، به وسيله عدّه اى از اعراب كشته شده است و حكومت يزيد نيز، هيچ دخالتى در اين ماجرا نداشته و حتّى قاتلان حسين را نيز، اعدام كرده است. واقعاً كه اين طرح، يك طرح زيركانه و دقيق است، امّا آيا يزيد موفق به اجراى همه مراحل آن خواهد شد؟ با من همراه باشيد. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
شبتون حسینی 🏴🌟✨🌙🏴
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
بسم الله الرحمن الرحیم الهی به امید سلام صبحتون بخیر 🌹💖🦋🇮🇷🇮🇷🇮🇷🏴🏴
نکند چَشم به راهی، به دِگَر جوری است!  من نمی دانم که رهش چیست! من منتظرم!! @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
🍃🌴🌷داستانی واقعی و‌ بسیار زیبا و خوندنی از عنایت امام حسین ع به زائرانش😍👌. 🍃🌻قسمت اول :👇 🍃🌷یکی از افرادی که مدیریت از کاروان های اعزامی از مشهد به عتبات بود وبارها‌ مشرف شده بود ، تعریف می‌کرد:👇 🍃🌴☀️در سال1396 شمسی در فرودگاه مشهد، در حال سر و سامان دادن به زائرین بودم، 🍃🌷در همان اثـنا پروازهای دبی و ترکیه درحال مسافرگیری بودند. 🍃🌻تعدادی از زائران به من میگفتند: تفـاوت پـروازها را با هم ببینـیـد این‌ها با چه ظاهر و سر و وضعی هستند،! گویی بعضی ها هیچ اعتقادی به اسلام و مسلمانی ندارند، حتی در آرایش کردن گوی سبقت را از غربی‌هاربوده اند... 🍃🥀همینطور که درحال گفتگو بودیم، آقا و خانومی به همراه دختر جوانی به سمت ما آمدند. وضع ظاهرشان به همان مسافران‌ پروازهای دبی و ترکیه می‌خورد.!!! 🍃🌻وقتی به ما رسیدند گفتند: کاروان اعزام به کربلا همینجاست؟ گفتم: بله، چطور مگه؟ 🍃🌷☀️آنها با خوشحالی گفتند: اگر خدا قبول کند ما هم زائر کربلا هستیم. 🍃🌷من که بعد ازبارها سفر به عتبات ، تا به حال اینگونه زائر نداشتم، کمی جا خوردم، ولی بعلت اینکه زائر حضرت بودند، به آنها خوش آمد گفتم. 🍃🌷بالأخره همه زائرین سوار هواپیما شدند من هم براساس وظیفه دینی و حتی شغلی خود؛ قبل از پرواز شروع کردم اصطلاحا به امر به معروف و نهی از منکر، (یعنی به درب می‌گفتم که دیوار بشنود) 🍃🌷می‌گفتم این مکان‌های مقدسی که خداوند به ما توفیق زیارتشان را داده حُرمت بالایی دارند و زائرین باید حرمت این اماکن را نگه دارند، 🍃🥀اما دختر این خانواده که منظور اصلی من او بودبا حالت ناراحتی و بی‌اعتنایی به من فهماند که اهمیتی برای حرف های من قائل نیست. 🍃بهرحال؛ به نجف اشرف رسیدیم من هم در زمان‌های گوناگون می‌گفتم که این مکان ها مقدس است و هر فرد حداقل باید ظاهرش را حفظ کند و آن دختر هم، بی اعتنایی می‌کرد. 🍃🌷تـااینکه روز آخر که در نجف اشرف بودیم و فردا قرار بود عازم کربلاء معلی شویم؛ پدر آن دختر پیش من آمد و گفت:👇 🍃🌻حاصل زندگی من و همسرم همین یک دختر است که پزشک اطفال است، 🍃🌷او بخاطر عدم توجه ما، فقط در درس و شغلش موفق شده و از اعتقادات دینی و اخروی تقریباً چیزی نمی‌داند! ما تصمیم گرفتیم او را به کربلا نزد سیدالشهدا علیه السلام بیاوریم بلکه حضرت جبران کاستی ها و کمبودهایی که ما طی این سالیان از نظر اعتقادی و دینی برای فرزند دلبندمان گذاشتیم را بنمایند، 🍃🥀دختر ما بخاطر نوع دوستان و جَـوی که بزرگ شده تقریبا هیچ چیزی از مبانی دینی و اعتقادات نمی‌داند و وقتی شما از لزوم رعایت حجاب صحبت می‌کنید، اوپیش ما‌ می آید دائم می‌گوید: منظور حاج آقا فقط من هستم! چون فقط در این کاروان منم که سر و وضعم اینگونه است. 🍃🌷ما از شما می‌خواهیم که رعایت حال ما و دخترمان را بفرمائید و دیگر چیزی نگوئید. 🍃🍃☀️گفتم:من روحانی هستم و مدیر کاروان و این وظیفه من است که این مسائل را برای زائرین گوشزد کنم تا حریم اهل بیت علیهم السلام شکسته نشـود. 🍃🌷گفتگوی ما تمام شد، و ما روز بعد عازم کربلاء شدیم. 🍃🌴☀️صبح روز بعدی که در کربلا بودیم من برای کاری به لابی هتل آمدم که دیدم خانمی با مقنعه بلند و چادر و حجابی کامل منتظر من نشسته است و تا من را دید سلام کرد. وقتی دید من با تعجب او را نگاه می‌کنم گفت: 🍃🌴☀️ظاهراً من را نشناختید؛ من همان دختر بی‌حجاب چند روز پیش هستم. از شما تقاضا دارم اجازه دهید عبایتان را بشویم. 🍃🌴🌷من که شوکه شده بودم گفتم: 🍃🌻اولا من معنای حرکات و رفتار قبل با حالت امروزتان را نمیفهمم؛ 🍃🌻ثانیاً شما هم زائر هستید هم پزشک؛ در شأن شما نیست که عبای من را بشوئید، من این کار را نمی کنم. 🍃🌷☀️درحالیکه گریه می‌کرد از من خواهش کرد که اجازه دهم! 🍃🌷☀️و باحال گریه گفت: 👇👇 🍃🌴🌷دیروز وقتی وارد کربلا شدیم و زیارت کردیم؛ شب من در عالم رؤیا خدمت سـیدالشهـدا آقا ابـاعبـدالله الحسین علیه السلام شرفیاب شدم. حضرت من را به اسم مستعاری که دوست داشتم صدا زدند و فرمودند:👇 🍃🌷☀️دخترم ؛ من خواستم که تـو به کربـلا و به زیارت من بیایی و تا وقتی که من کسی را دعـــوت نکنــم هیچکس نمی‌تواند به این مکان بیاید. 🍃🌴🌷حرف‌هایی که مدیر کاروان می‌زند همانی بود که ما دوست داشتیم و به زبانش جاری می‌شد، برو عبایش را بگیر و آن را بشوی تا از او دلجویی کرده باشی. 🍃🌴🌷و بعد فرمودند: دخترم تو دکتر اطفال هستی، من هم طفل مریضی دارم می‌خواهم درمانش کنی.!!!! 🍃🌴🌷او در حالیکه گریه می‌کرد می گفت: حضرت طبیب همه عالم هستند... ولی به من فرمودند دنبال من بیا... @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
🌼بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ🌼 ✍امام حسين عليه‌السلام: ناتوان‌ترين مردم كسى است كه از دعا عاجز باشد و بخيل‌ترين مردم كسى است كه درسلام بُخل ورزد. @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
با خود فكر مى كنى كه چرا او چنين از تو خواست، وقتى نماز تمام مى شود، نزد او مى روى و از او علّت اين كار را مى پرسى، او به تو مى گويد: "در اين صحن، وقتى رو به قبله مى ايستيم، پشتِ ما به سمت ضريح است، من دوست ندارم كه هنگام نماز در حالى كه درب حرم باز است، پشت به ضريح كنم". از اين سخن مى فهمى كه او چقدر دوست دارد به محمّدهلال(ع)احترام بگذارد، هر كس در صحن بايستد به خوبى ضريح را مى بيند و اگر رو به قبله بايستد، پشت به ضريح كرده است. او رو به تو مى كند و مى گويد: "هر وقت من براى خواندن نماز به اين صحن آمدم، مديون من هستى اگر درِ حرم را نبندى". □□□□■■■■□□□□ https://eitaa.com/joinchat/3848601639C18dab506c9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوال و جواب عرب بی‌سوادی که از دنیا رفت اما عاشق مولا علی(ع) بود! ... و تاثیرگذار 🎤 سخنرانی آیت الله العظمی حاج شیخ جواد کربلایی(ره) از قول علامه امینی «رحمت الله علیه» @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
◈ ✍ 🌹 آیــت‌اللـہ فاطمــی نیــا : یک خشم فرو خوردن، انسان را از هزار رڪعت نمـــاز، زودتر به خـــدا مـی‌رســـاند. @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
⚜امام علی(ع) هر کس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند، دو سوم دینش از بین برود.♨️ نهج البلاغه، حکمت228 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چی موجب میشه آدم خودشو پنهان کنه؟!!! 🤔 حجت الاسلام و المسلمین پناهیان @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌴🌙نجوای شبانه🌙🌴🍃 شبتون حسینی 🏴🖤🌟✨🌙🖤🏴
AUD-20210214-WA0002.mp3
1.82M
تجدید عهد روزانه با امام زمان (عج) 🤍 ❤️ با صدای استاد : 👤فرهمند 🌤 الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج 🌤 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
┄┅─✵💝✵─┅┄ 🍃بہ نام او ڪه... 🌼رحمان و رحیم است 🍃بہ احسان عادت 🌼وخُلقِ ڪریم است سلاااام الهی به امیدتو صبحتون بخیر💖 🦋💖🌹🇮🇷🇮🇷🏴🏴
آقای من! می‌دانم گناه و معصیت من مانع دیدار تو گشته، اما با همه گناهانم، تو را دوست دارم. کرم نما و لطفی کن که با توبه خود، موفق به دیدار تو گردم. @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
🕰 خواستم از آبدار‌خانه بیرون بروم که با آقارضا رودررو شدیم. فوری سرش را پایین انداخت و عقب رفت و گفت: –شما بفرمایید. عذرخواهی کردم و رد شدم. بلعمی با کج و کوله کردن لب و دهنش به من اشاره کرد. کنارش ایستادم و گفتم: –تو قیافت اینجوری یا داری مسخره بازی درمیاری؟ –پشت چشمی برایم نازک کرد و گفت: –منظورم به اون پسرس، دیروز با منم رودر رو شد کلا گذاشت رفت. ولی الان ببین چه احترامی به تو میزاره. –وا! گذاشت رفت؟ کجا رفت؟ –چه‌ می‌دونم، رفت تو اتاق خودش تا چند ساعتم بیرون نیومد. دیروز فکر کردم مدلش اینجوریه، ولی الان می‌بینم بستگی به... –این ناهار چی شد؟ یه کاسه میخوای داغ کنیا ولدی. این جمله‌ی آقای خباز باعث شد بلعمی حرفش را نیمه بگذارد. من هم فوری به طرف میزم برگشتم. نمی‌خواستم با اقای خباز رودر رو شوم. پشت میزم نشستم و اوراقی که روی میز بود را نگاهی انداختم و شروع به وارد کردنشان به سیستم کردم. نیم ساعت بعد هم راستین آمد و شروع به صحبت با تلفن کرد. گاهی شرایط کار را برای شرکتها توضیح می‌داد و گاهی هم متن قراردادها را می‌خواند. در مفاد قرار داد مدام با آقا رضا به مشکل می‌خوردند. اقا رضا موافق گرفتن یا دادن چک بلند مدت نبود و سر این موضوع مدام بحثشان میشد. ولی در آخر این آقارضا بود که با منطقش راستین را توجیح می‌کرد. آفتاب شهریور ماه بد جور پشتم را داغ کرده بود و اذیتم می‌کرد ولی نمی‌خواستم پرده را پایین بکشم. می‌خواستم تمام حواسم به گرما و آفتاب باشد. می‌خواستم دستان آفتاب هم کنارم در اتاق حضور داشته باشد. گرمایش آرامم می‌کرد و از تپش قلبم جلوگیری می‌کرد. از وسط کمرم و زیر بغلم قطرات عرق را احساس می‌کردم که یکی یکی و پشت سر هم صف کشیده‌اند. حسابی گرمم شده بود. کم‌کم داشتم کلافه میشدم که بلند شدم و به آبدارخانه رفتم و آبی به سروصورتم زدم تا از این گرما نجات پیدا کنم. خانم ولدی با دیدنم گفت: –چی شده؟ خوبی؟ –آره، چطور؟ –هیچی، احساس کردم پوست صورتت انگار یه کم قرمز شده. دستی به صورتم کشیدم و بدون حرف به اتاق برگشتم. با تعجب دیدم که پنجره‌ی اتاق بسته شده و پرده پایین کشیده شده. نزدیک میزم که شدم باد خنکی را احساس کردم، اسپیلت روشن بود. راستین در اتاق نبود. در دلم دعا کردم که خدا کند حالا حالاها به اتاق برنگردد تا کمی خنک شوم. صدایش را از اتاق کناری می‌شنیدم، گاهی هم که تلفن با او کار داشت خانم بلعمی به اتاق خباز وصل می‌کرد و راستین همانجا تلفنش را جواب می‌داد. ساعت کار که تمام شد خواستم از پشت میز بلند شوم که راستین وارد اتاق شد. اول نگاهش روی پنجره ایست کرد و بعد با لبخند رو به من گفت: –لطفا شماره رمز سیستم رو به رضا بگو، گاهی لازمش میشه. من فراموش کردم. –الان بگم؟ –آره، میخواد بمونه حساب کتاب خودش رو تو فایل جداگونه‌ایی وارد کنه. گوشی‌ام را روی میز گذاشتم و سیستم را روشن کردم. –می‌خواهید شما خودتون بیایید ببینید بهش بگید. به طرفم آمد و روی صندلی‌ام خم شد. انگار بوی عطرش با قلبم نسبتی داشتند، شاید هم قلب من به بوی عطرش حساس شده بود. همین که بوی عطرش در مشامم پیچید قلبم پاهایش را با تمام قدرت بر روی قفسه‌ی سینه‌ام ‌کوبید. شاید بوی آزادی به سرش خورده بود و می‌خواست خودش را نجات دهد. انتظار چند ثانیه‌ایی برای بالا آمدن این ویندوز لعنتی برایم مثل ساعتهای برزخ بود. شاید هزار سال طول کشید. نه قلبم دست بردار بود نه راستین، کاش کمی عقب‌تر می‌ایستاد. دستم را روی موس فشار ‌دادم تا لرزش انگشتانم این همه آشفتگی و نابسامانی‌ام را برملا نکند. انگار قلبم دچار تشنج شد. لحظه‌ایی بی‌حرکت می‌ماند و لحظه‌ایی دیگر خودش به کار می‌افتاد. بالاخره ویدوز بالا آمد و راستین کمی عقب‌تر ایستاد و تصویر یک قبر و یک جسد کفن شده که روی صفحه گذاشته بودم را با دست نشان داد و پرسید: 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====> ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌ مرا هزار امید است و هر هزار تویی... @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
در جمع سرسبزانِ پُربارت این شاخه‌ی خشک است، سربارت ختمِ به خیرم کن؛ مرا بشکن تا تکه‌ای از منبرت باشم @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
مداحی آنلاین - دین داری ناقص - حجت الاسلام عالی.mp3
2.43M
♨️دین داری ناقص 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>
هدایت شده از ❣کمال بندگی❣
روزهاى اوّل ماه ذى الحجّه است و مردم بسيارى براى انجام مراسم حج به مكّه آمده اند. نامه مسلم به مكّه مى رسد و امام آن را مى خواند. آيا امام به سوى كوفه خواهد رفت؟ روزهاى انجام حج نزديك است. امام مى خواهد اعمال حج را انجام دهد. حج يك اجتماع عظيم اسلامى است و امام مى تواند از اين فرصت به خوبى استفاده كند. از تمام دنياى اسلام به اين شهر آمده اند و هر حاجى مى تواند پس از بازگشت به وطن خود، يك مبلّغ خوب براى قيام امام باشد. در حال حاضر مكّه هم بدون امير است و زمينه براى هرگونه فعاليّت ياران امام فراهم است. در شام جاسوس ها خبر بيعت مردم كوفه با امام حسين(ع) را به يزيد داده اند. قلب كشور عراق در كوفه مى تپد و اگر امام بتواند آنجا را تصرّف كند به آسانى بر بخش عظيمى از دنياى اسلام تسلّط مى يابد. اگر امام حسين(ع) به كوفه برسد، گروه بى شمارى از شيعيان دور او جمع خواهند شد. روز دوشنبه هفتم ذى الحجّه است و ما دو روز ديگر تا روز عرفه فرصت داريم. همه حاجيان لباس احرام بر تن كرده اند و خود را براى رفتن به صحراى عرفات آماده مى كنند. آيا تو هم آماده اى لباس احرام بر تن كنى و به صحراى عرفات بروى؟ ناگهان خبر مهمّى به شهر مى رسد. گوش كن! يزيد براى مكّه، امير جديدى انتخاب كرده و اين امير همراه با لشكر بزرگى به نزديكى هاى مكّه رسيده است. او مى آيد تا نقشه شوم يزيد را عملى كند و شعله نهضت امام حسين(ع) را خاموش كند. امير جديد به مكّه مى رسد و وارد مسجدالحرام مى شود. تا پيش از اين، هميشه امام حسين(ع) كنار خانه خدا به نماز مى ايستاد و مردم پشت سر او نماز مى خواندند. موقع نماز كه مى شود امير جديد، در جايگاه مخصوص امام جماعت مى ايستد. امام حسين(ع) اين صحنه را مى بيند. ولى براى اينكه بهانه اى به دست دشمن ندهد، اقدامى نمى كند و پشت سر او نماز مى خواند. با ورود امير جديد و بررسى تغييرات اوضاع مكّه، امام تصميم جديدى مى گيرد. مردم از همه جاىِ جهان اسلام به مكّه آمده اند تا اعمال حج را به جا آورند. دو روز ديگر نيز، مردم به صحراى عرفات مى روند. ولى امام مى خواهد به كوفه برود. به راستى چرا امام اين تصميم را گرفته است؟ پيام امام حسين(ع)، به گوش ياران و شيفتگان آن حضرت مى رسد: "هر كس كه مى خواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و خود را براى ديدار خداوند آماده مى بيند، با ما همسفر شود كه ما به زودى به سوى كوفه حركت خواهيم كرد". امام حسين(ع) مى خواهد طواف وداع را انجام دهد. طواف خداحافظى با خانه خدا! مردم همه در لباس احرام هستند و آرام آرام خود را براى رفتن به سرزمين عرفات آماده مى كنند، امّا ياران امام حسين(ع) بار سفر مى بندند. <=====●○●○●○=====> eitaa.com/joinchat/177012741Cffe22f43ef
هرکس بایدبه فکرخودباشدوراهی برای ارتباط باحضرت حجت(عج)پیداکند؛خواه ظهوروفرج آن حضرت دورباشدیانزدیک. @delneveshte_hadis110    <====🍃🏴🏴🍃====>