*مخترع کمربند ایمنی در تصادف اتومبیل کشته شد*
شصت سال پیش غلامرضا اسکندریان جوانی از اهالی اندیمشک کمربندی برای اتومبیل اختراع کرد و آنرا به رییس وقت کارخانه ایران ناسیونال ارائه داد. طرح او مورد قبول قرار نگرفت. اسکندریان به دنبال تحصیل در رشته الکترونیک راهی رومانی شد و نخستین مهندس مکانیک و الکترونیک ایران لقب گرفت. سپس به ایتالیا رفت و طرح خود را به استپان فیات رییس کارخانه فیات ارائه کرد و فیات طرح اورا به مبلغ ۳۰۰۰ لیره از وی خرید و نخستین بار کمربند ایمنی اتومبیل بر روی خودروی فیات نصب شد. طرحی که بعدها در تمام کارخانه های اتومبیل سازی جهان مورد استفاده قرار گرفت و الزامی شد و جان میلیونها نفر را نجات داد.
اسکندریان از طرح خود تنها ۳۰۰۰ لیر
به دست آورد و تمام آنرا صرف مخارج تحقیق برای نوعی لاستیک خاص جهت اتومبیل کرد. اینگونه بود که لاستیک تیوبلس اولیه زاده شد و در ابتدا هیچ سرمایه گذاری حاضر به اجرای طرح او نبود. ماکسیم فورد رییس کارخانه فورد طرح وی را احمقانه و موجب آتش گرفتن خودرو نامید. اسکندریان سرخورده و تهی دست به رومانی و مجددا به ایران بازگشت. محمود خیامی رییس کارخانه هیلمن_ پیکان، طرح تیوبلس وی را پسندید و با کمک یک شرکت فرانسوی چند نمونه لاستیک تیوبلس تولید کرد.
قرارداد اسکندریان و خیامی مشروط به بازدهی طرح بود و چون نمونه اولیه لاستیک تیوبلس خوب از آب در نیامد طرح شکست خورد و خیامی از اسکندریان شکایت کرد و ۳ ماه به جرم کلاهبرداری راهی زندان شد. پس از آزادی زندان راهی فرانسه و از آنجا سوئد شد و طرح خودرا به مبلغ ۷۰۰ کرون به میرچا وولوو رییس کارخانه ولوو فروخت. ولوو طرح را مناسب یافت و برروی تمام اتومبیلهای شرکت خود استفاده کرد و در سال اول ۶۴۰۰۰۰ کرون سود خالص به دست آورد و از آن پس لاستیک تیوبلس اتومبیل در سراسر اروپا برروی خودروهای معتبر استفاده شد.
در دفتر مرکزی ولوو واقع در استکهلم تنها عکس موجود از غلامرضا اسکندریان نابغه جوان و گمنام ایرانی بر روی دیوار در کنار میرچا ولوو نصب شده است. غلامرضا اسکندریان عاشق اتوموبیل بود و بیش از ۳۵ اختراع مختلف برای اتوموبیل انجام داد درحالیکه در تمام عمرش هرگز نتوانست خودرو خریداری کند.
. او به ایران بازگشت و در فقر و گمنامی به استخدام اداره دارایی خرم آباد درآمد و سرانجام در ٢٦ تيرسال ۱۳۶۱ در راه خرم آباد به پلدختر در تنگ ملاوی با تصادف خودروی حامل او و وهمراهانش با درخت جان خود را از دست داد و در خرم آباد و در دامنه کوه هشتاد پهلو، بالای خیابان جلال ال احمد به خاک سپرده شد. علت مرگ وی در روزنامه اطلاعات سه شنبه پنجم فروردین ۱۳۶۱نبستن کمربند ایمنی اعلام شد. با این تیتر: غلامرضا اسکندریان نابغه ایرانی ومخترع کمربند ایمنی در تصادف اتومبیل کشته شد.
تنها فرزند او آریا اسکندریان هم اکنون رییس بخش خاورمیانه کمپانی فیات در ایتالیاست.
هدایت شده از احمدحسین شریفی
🔸مدیریت و مدارا
✍️ احمدحسین شریفی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻چند مهارت لازم برای کسب موفقیت در مدیریت عبارتند از:
✔️مهارت مدارا و صبوری در برابر مخالفان؛
✔️مهارت گوش سپردن به نقدهای منتقدان؛
✔️و مهارت بیاعتنایی به حاشیههای حاشیهسازان.
#مدیریت
#موفقیت
@Ahmadhoseinsharifi
🌹
#عجايب_خلقت_انسان
💗 قلب انسان به طور معمول در هر سال سي و شش ميليون و هفتصدو نودو دو هزار بار مي تپد!!!!
💗 انرژي که از قلب انسان در هر دوازده ساعت منتشر مي شود ، براي بلند کردن يک وزنه ي 65 تني کافي است!!!!»
💗سرعت خوني که قلب پمپاژ مي کند ، 7500 کيلومتر در ساعت سرعت دارد!!! که می تواند مسير بين تهران و نيویورک را در يک ساعت بپيماید!!!!
💗 قلب در هر سال دو ميليون و ششصد هزار ليتر خون را پمپاژ مي کند که براي حمل آن حدود 81 تانکر بزرگ لازم است!!!!!
💗 ماهيچه هاي قلب جزء ضعيف ترين ماهيچه هاي بدن است!! پس چگونه چنين کار عظيم و سنگيني را انجام مي دهند! آن هم بدون استراحت!!!!!
💗 به راستي کدام فلز را مي شناسيد که سالي 36 ميليون بار به هم سایيده شود ، ولي از بين نرود!!!!
⁉ چه کسي به ماهيچه هاي قلب دستور داده است که شما حق استراحت نداريد؟
❤ سپاس پروردگارم
❤ فتبارک الله احسن الخالقین
🔹
💢 ختمی مجرب به دستور آیتالله بهجت قدسسره برای افزایش رزق و روزی
🔻 دستورالعمل ختم سوره واقعه:
⭕️ این ختم، از ختمهای مأثوره و بسیار مجرب است که مورد توصیه علما و بزرگان بوده و حضرت آیتالله بهجت نیز مطابق نظر اساتید معظمشان، بدان تأکید داشتهاند.
✅دستورالعمل این ختم، آنچنانکه در روایات وارد شده، بدینصورت است: چون اول ماه، دوشنبه باشد؛ شروع کند به خواندن این سورۀ مبارکه، با طهارت و رو به قبله.
روز اول یک مرتبه، روز دوم دو مرتبه، و روز سوم سه مرتبه و همچنین تا چهاردهم چهارده مرتبه بخواند. همچنین هرروز بعد از اتمام تلاوت سورههای مبارکه آنروز، این دعا را بخواند:
يا مُسَبِّبَ الْأَسْبابِ وَ يَا مُفَتِّحَ الْأَبْوابِ، اِفْتَحْ لَنا الْأَبْوابَ وَ يَسِّرْ عَلَيْنَا الْحِسابَ وَ سَهِّلْ عَلَيْنَا الْعِقابَ [الصِّعابَ]، اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ رِزْقِي وَ رِزْقُ عِیالي فِي السَّمَاءِ فَأَنْزِلْهُ، وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ، وَ إِنْ كَانَ فِي الْأَرْضِ بَعِيدًا فَقَرِّبْهُ، وَ إِنْ كَانَ قَرِيبًا فَيَسِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ يَسِيرًا فَكَثِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ كَثيرًا فَخَلِّدْهُ، وَ إِنْ كانَ مُخَلَّدًا فَطَيِّبْهُ، وَ إِنْ كانَ طَيِّبًا فَبارِكْ لِي فِيهِ، وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ يَا رَبِّ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ، وَ وَحْدانِيَّتِكَ إِنَّكَ عَلی كُلِّ شَیْءٍ قَدیرٌ، وَ إِنْ كانَ عَلی أَيْدِي شِرارِ خَلْقِكَ فَانْزَعْهُ وَ انْقُلْهُ إِلَيَّ حَيْثُ أَكُونُ، وَ لَا تَنْقُلْنِي إِلَيهِ حَيْثُ يَكُونُ.
✅در ادامه مرحوم مجلسی رحمهالله از امام سجاد علیهالسلام نقل میفرماید که در روزهای پنجشنبه میان این چهارده روز، به جای دعای فوق، پس از اتمام سورههای شریفه، این دعا را قرائت نماید؛ آن دعا چنین است:
يا واحِدُ يَا ماجِدُ، يَا جَوادُ يَا حَليمُ، يَا حَنّانُ يَا مَنّانُ يَا كَريمُ، أَسْأَلُكَ تُحْفَةً مِنْ تُحَفاتِكَ تَلُمُّ بِها شَعْثي، وَ تَقْضي بِها دَيْني، وَ تُصْلِحُ بِهَا شَأْني، بِرَحْمَتِكَ يَا سَيِّدي. اَللّهُمَّ إِنْ كانَ رِزْقي فِي السَّماءِ فَأَنْزِلْهُ، وَ إِنْ كانَ فِي الأَرْضِ فَأَخْرِجْهُ، وَ إِنْ كانَ بَعيدًا فَقَرِّبْهُ، وَ إِنْ كانَ قَريبًا فَيَسِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ قَليلًا فَكَثِّرْهُ، وَ إِنْ كانَ كَثيرًا فَبارِكْ لي فيهِ، وَ أَرْسِلْهُ عَلَى أَيْدي خِيَارِ خَلْقِكَ، وَ لَا تُحْوِجْني إِلَى شِرارِ خَلْقِكَ، وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ فَكَوِّنْهُ بِكَيْنُونِيَّتِكَ [بِكَيْنُونَتِكَ] وَ وَحْدانِيَّتِكَ. اَللّهُمَّ انْقُلْهُ إِلَيَّ حَيْثُ أَكُونُ،وَ لَا تَنْقُلْني إِلَيْهِ حَيْثُ يَكُونُ، إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ، [يا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا واحِدُ يَا مَجيدُ يَا بَرُّ يَا كَريمُ] يَا رَحيمُ يَا غَنِيُّ، صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ تَمِّمْ عَلَيْنا نِعْمَتَكَ، وَ هَنِّئْنا كَرامَتَكَ وَ أَلْبِسْنا عافِيَتَكَ.
#بهجت_الدعا، ص٣۶٢ـ٣۶۴ (مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعملهای مورد توصیه حضرت آیتالله بهجت قدس سره)
✅ البته نکته مهم طبق فرمایشات حضرت آیتالله بهجت آناستکه به قدری این ختم مهم هست که میتوان آنرا حتی در غیر از شرایط ذکر شده به جای آورد؛ به طور مثال حتی میتوان در یک نوبت با تلاوت مجموع سورهها (١٠۵ بار) و خواندن دعاهای آن بجا آورده شود.
☑️کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیتالله بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
.
🟡 یه واقعیت تلخ از جامعه
✅ یه عبرت برا مجردها
🚨یه زنگ خطر برا خانوادهها
✍🏻 چند روزیست که پا به ۵۰ سالگی گذاشتهام... و هنوز مجردم؛ چیزی که هرگز فکرش را هم نمیکردم.
نه اینکه زشت باشم یا موقعیت اجتماعی نداشته باشم، نه...
فقط در جوانی، در انتخاب همسر دچار وسواس شدم.
در فامیل مرا دختری میدانستند که منتظر مردی با اسب سفید بود. چند خواستگار داشتم، حتی از بین فامیل، ولی ردشان کردم؛ و هنوز هم که هنوزه، بزرگترهای فامیل سرزنشم میکنند.
اولین خواستگارم در ۱۹ سالگی، پسرعمویم بود؛ کارمند یک داروخانه، با درآمدی معمولی. خودش و خانوادهاش به من علاقه داشتند، اما بهنظرم بچه بود؛ فقط ۵ ماه از من بزرگتر، ولی احساس میکردم نمیتواند تکیهگاهم باشد. همین شد که او را رد کردم... و بعدش، رابطهام با خانواده عمویم هم سرد شد.
در همان سال، ۶-۷ خواستگار دیگر هم داشتم. ولی من با ذهنی پر از ایدهآلگرایی، همه را رد میکردم. میگفتم: نباید اشتباه خواهرم را تکرار کنم؛ او در ۱۷ سالگی ازدواج کرد، و در کمتر از ۶ سال، صاحب ۴ فرزند شد. از زندگیاش لذتی نبرد. من تصمیم گرفته بودم درس بخوانم، پیشرفت کنم و فقط در صورت پیدا شدنِ یک مورد واقعاً خوب، ازدواج کنم.
کمکم معلم شدم و کارم برایم از هر چیزی مهمتر شد. در ۲۵ سالگی فکر میکردم در اوج جوانی هستم. خواستگار داشتم، اما سطح سواد و موقعیت اجتماعی آنها به نظرم پایینتر از خودم بود؛ ردشان میکردم.
تا قبل از ۳۰ سالگی، تقریباً هر دو ماه یکبار خواستگاری به خانهمان میآمد. اما از یکجایی به بعد، خجالت کشیدم. به مادرم گفتم: «تا وقتی کسی به دلم ننشسته و شناخت کافی از او ندارم، نگذار بیاید. مگر خانهمان نمایشگاه است که هر کسی بیاید و برود؟»
از آن به بعد، حضور خواستگار در خانهمان کمرنگ شد. سنم بالا رفت و من حاضر نبودم ریسک کنم. باور داشتم بعد از ۳۰ سالگی، دیگر نباید سختی بکشم؛ زندگی باید راحت و در شأنم باشد.
بزرگترها هم میگفتند: «هر چه بیشتر صبر کنی، خواستگاران بهتری میآیند.» اما حقیقت این بود که خواستگارانی که خانه و ماشین نداشتند، دیگر برایم گزینه نبودند. تحمل زندگی در خانه اجارهای یا سوار اتوبوس شدن را نداشتم.
اما واقعیت تلخ این بود که خواستگارها دیگر اکثراً مجرد نبودند. یا همسرشان را از دست داده بودند یا طلاق گرفته بودند. من هم حاضر نبودم با مردی که قبلاً زندگی مشترک داشته، ازدواج کنم.
در ذهنم هنوز دنبال شاهزادهای با اسب سفید میگشتم... اما زمان گذشته بود.
تا اینکه ۴۰ ساله شدم. خواستگارها خیلی کم شدند؛ هر شش ماه، یکی میآمد. ولی تقریباً همه بچهدار بودند.
فشار خانواده بیشتر میشد و من ناامیدتر. آخرین خواستگارم، پیرمرد ۶۵ سالهای بود که داماد، عروس و نوه داشت! تا دو شبانهروز گریه کردم...
تازه فهمیدم چقدر فرصتهای خوبی را از دست دادهام. چرا همکار خوبم را فقط بهخاطر چند سال تفاوت سنی رد کردم؟
در ۴۵ سالگی تصمیم گرفتم منطقیتر باشم. حاضر بودم با مردی ازدواج کنم که همسرش را از دست داده، اما بدون فرزند باشد. ولی انگار چنین موردی اصلاً وجود نداشت. اگر هم بود، چهرهاش برایم دلنشین نبود.
و حالا، در ۵۰ سالگی...
نه حس همسر شدن برایم مانده، نه امیدی برای مادر شدن.
خواهرم با نوههایش بازی میکند و من هنوز اندر خم یک کوچهام...
منتظر خواستگاری که شاید هیچوقت نیاید.
و حسرت روزهایی را میخورم که هیچوقت تکرار نمیشوند...
❥https://eitaa.com/delneveshteha
هدایت شده از قم زیبا
🔴آخرین دارایی چهارنفر از درگذشتگان خانه سالمندان کهریزک، غمانگیز اما تکان دهنده
✅ @qome_ziba
توی تاکسی نشسته بودم؛ راننده از دزدی ها میگوید و رانت خواری ها و امثالهم…
پیاده که میشوم سعی میکند پانصد تومان بیشتر کرایه بردارد… !
قصاب محل از مافیای گوشت میگوید و اوضاع خراب کشور و اینکه معلوم نیست عاقبتمان چه میشود…
حواسم که لحظه ای پرت میشود، دویست سیصد گرم چربی، قاطیِ گوشت در چرخ گوشت میریزد…!
دوست قدیمی ام کارمند است؛ در فضای مجازی پُست های فساد مسئولین را از این گروه به آن گروه میگذارد. میگوید: روزی دو سه ساعت در اداره ـ در زمانی که باید کار مردم را انجام بدهد ـ سرش توی گوشی و فضای مجازی است…!
کابینت ساز از کارِ دوستم زده است و پول را گرفته و فلنگ را بسته…!
بقال محل اجناس تاریخ مصرف گذشته را جلوی دست میچیند، به هوای اینکه نبینی و بخری…!
میوه های خوبِ میوه فروش سوا شده و دو برابر قیمت فروخته می شود…!
مرغ فروش، مرغهای مانده را در پیاز می خواباند و به عنوان جوجه کباب میدهد دست مردم…!
معلمِ مدرسهٔ یکی از بچه های فامیل عملاً کارش را محول کرده به والدین و یک روز در میان می آید مدرسه…!
پزشک، از خانوادۀ بیمار تصادفی، در حال مرگ، ۳میلیون پول نقد میخواهد تا برود داخل اتاق عمل…!
در بانک، شش باجه وجود دارد اما کلاً یک نفر کار مردم را راه می اندازد…!
استاد دانشگاه، کتاب انگلیسی را ۱۰صفحه ۱۰صفحه به عنوان پروژه می دهد به دانشجویانش که ترجمه کنند و آخرش به نام خودش چاپش میکند! و …
میگویند یک سوزن به خودت بزن، یک جوالدوز به دیگران…
خیلی وقت است خودمان هم به خودمان رَحم نمیکنیم…
صاحب مغازه با حیله و فریب و دروغ، پول شاگردش را نمیدهد یا با تاخیر میدهد…
جامعه مثل یک درخت است. ما ریشه ها و تنه ایم و مسئولین میوه و برگ…
چطور از درختی که ریشه اَش پوسیده و تنه اَش آفت خورده، انتظار میوۀ سالم داریم!؟
ما حق داریم مسئولینِ دلسوزِ پاکِ سالم داشته باشیم، اما خب از کجا بیایند؟
مگر نه اینکه آنها هم آدمهای همین جامعه هستند؟
ما حق داریم مطالبه گر باشیم… اعتراض کنیم به مشکلات…
اما شاید بهتر باشد یک بار هم که شده، از خُرد به کلان برویم.
خودمان را اصلاح کنیم بلکه نسلهای بعدِ مسئولین اصلاح شوند، که آن موقع اگر اصلاح نشدند، مثل امروز نمی نشینیم و فقط درباره گندکاری هایشان جُک درست نمی کنیم.
✓به قول امیرکبیر:
ابتدا فکر کردم مملکت وزیرِ دانا میخواهد،
بعد فکر کردم شاهِ دانا میخواهد،
در آخر اما فهمیدم
مملکت مردمِ دانا میخواهد…
🔺 آیا شغل کم بود که آدم آخوند بشه؟!
🔹 مرحوم آیتالله کوهستانی فرمودند:
در هر دورهای، اهل علم در معرض فریب و امتحان بودن، فقط نوع امتحانها فرق داشته...
در زمان ما، با تحقیر و سرزنش میگفتند:
«مگه شغل قحطه که رفتی آخوند شدی؟!» 😒
🔹 با همین حرفها میخواستن روحیهمون رو بشکنن، امیدمون رو ناامیدی کنن...
اما ما فریب نخوردیم ✋
با نان و پنیر و عشق امام زمان علیهالسلام 🍞🧀❤️ ساختیم...
وفاداری نشون دادیم و در کنارش صفا و لطف دیدیم 🌸✨
🔹 اما امروز، روزگار شما روزگار "دانه و دام"ه 🎯🪤
با پول 💰، حقوق بالا 📈 و مقامهای وسوسهانگیز 🏛️ میخوان شما رو جذب کنن...
اما حواستون جمع باشه!
نکنه بیوفایی کنیم نسبت به امام زمان (عج) ⏳💔
🔸 استقامت کنید، پای عهدتون بمونید 🤝
تا آخرش، وفاداری نتیجه میده...
و مقصد هم روشنه: رضایت حضرت ولیعصر (عج) 🌟🌿
رفته بودم سوی 🪦 قبرستان شهر
هر که را دیدم سوا خوابیده بود 😴
در کنار یکدگر، ریز و درشت
هر کسی در زیر پا خوابیده بود 🧍♂️🧍♀️⚰️
خاک بر سر بود در گل هر کسی 🕳️
بی غذا و بی هوا خوابیده بود 🍃🍂
دلبر از عاشق جدا خوابیده و 💔
عاشق از دلبر جدا خوابیده بود 😢
پهلوانی با همه کوپال و یال 💪🛡️
بی توان و ادعا خوابیده بود 🧘♂️
آنکه دورش بود دهها پاچهخوار 🐕
زیر گل در انزوا خوابیده بود 😶
قلدری که حق ما را خورده بود 😠
مرده با نفرین ما خوابیده بود 😤🙏
آنکه جِر میداد خود را با صداش 📣
زیر سنگی بی صدا خوابیده بود 🪨🤫
یا فقیری مرده بود از گشنگی 🍞😓
در کنار اغنیا خوابیده بود 💸💤
آنکه میچربید نازش در جهان 😎
بی لحاف و متکا خوابیده بود 🛌🧻
سوختم وقتی که دیدم تاجری 🧑💼🔥
در کنار یک گدا خوابیده بود 🧕🪦
با همه مال و منالش طفلکی 💰📦
مثل آن یک لا قبا خوابیده بود 🧥➡️⚰️
ظالم و مظلوم هم در یک ردیف ⚖️
رعیتی با کدخدا خوابیده بود 🧑🌾👑
زور میزد آنکه عمری در معاش 🛠️
ساکت و بی اشتها خوابیده بود 🍽️❌
دوست با دشمن همه در زیر خاک 🤝👊
با غریبی آشنا خوابیده بود 🧳🌑
حاکمی که امر دائم مینمود 📜
زیر گل بی اعتنا خوابیده بود 🕯️
دختری که از همه دل میربود 💃💘
در کنار مورها خوابیده بود 🐜⚰️
آنکه عمری حق و ناحق میگرفت 💵💼
رشوه و مال ربا خوابیده بود 💤😐
سارقی که مال مردم میربود 🦹♂️💰
دست خالی در عزا خوابیده بود 🤲⚰️
پس دو دستی بر سر خود کوفتم 🤦♂️🤯
چونکه دیدم هر که را خوابیده بود 🧎♂️💢
گوشهای دیدم فهندژ هم غریب
توی قبری بینوا خوابیده بود 🕳️😔
گذر کردم به گورستان کم و بیش
بدیدم حال دولتمند و درویش
نه درویشی به خاکی بی کفن ماند
نه دولتمند برد از یک کفن بیش
================
به گورستان گذر کردم صباحی
شنیدم ناله و افغان و آهی
شنیدم کله ای با خاک میگفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی
================
اگر ببری اگر شیری اگر گور
گذر باید کنی آخر لب گور
دلا رحمی به جان خویشتن کن
که مورانت نهن خان و کنن سور
14.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دوربین مخفی
▪️تاثیر حجاب یک خانم راننده اسنپ در ورود مسافران کفتار صفت به حریم شخصی وی
🔴 @fasle_bidari | فصل بیداری