نزدیک اذان مغرب بود، بین الحرمین نشسته بودیم که یکی از خادم ها گفت باید به قسمت نساء( خانمها) برویم و روبرو را نشانمان داد. راه افتادیم و یکدفعه وارد ازدحام جمعیت شدیم. پشت سرمان را معذب نگاه کردیم و خودمان را جمع و جور کردیم. یکدفعه مردی ایرانی مردی را از پشت سر ما کنار زد، به اندازه یک نفر بین ما و خودش فاصله قرار داد و دستهایش را اطراف ما قلاب کرد و گفت : "خواهر نگران نباش، شما برو من حواسم هست."
هر مردی هم میخواست به ما نزدیک شود، به او تشر میزد.
بر گشتیم تشکر کردیم، بی آنکه نگاه کند، فقط گفت: "باکت نباشه خواهر، برو، من مراقب هستم."
قرار نبود اینجا به ما بی حرمتی بشه، حتی به اندازهی گوشهای از بی احترامی و بیحرمتیها و ظلمهائی که در حق اهل بیت امام حسین علیهالسلام شد، را هرگز تجربه نمیکردیم، ولی همین ازدحام جمعیت ما را نگران کرد و ترساند. به عزیزان امام چه گذشت😭💔
از مردانگی و غیرت آن مرد ایرانی گریهام گرفت...
از ذوق
از اندوه
جای این باغیرت ها روز عاشورا چقدر خالی بوده😭
گفتم خدا برای خانوادهات حفظت کنه
✍#بتولمحمدی
#پیادهرویاربعین
#خاطره
#سفرنامه
#بینالحرمین
#مردباغیرت
#دلنویس
https://eitaa.com/delnevis_1363#