آقایاباعبــداللّٰــہ ؛
فرقینمیکند!وسطِروضهیاحَرَم
روزیبرایعشقتُو؛جانمیدهم..(:♥️
↝′
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
آقایاباعبــداللّٰــہ ؛ فرقینمیکند!وسطِروضهیاحَرَم روزیبرایعشقتُو؛جانمیدهم..(:♥️ ↝′ 🕌@delt
جزروضہیتودردمراڪِیدوابُوَد؟!
درمانڪنندهتر،زِهمہنُسخہهاحسیناست.
گفت :از عشق بنویسید !
نوشتیم مادر..
گفت :از مھر بنویسید!
نوشتیم مادر..
گفت :از نور بنویسید !
نوشتیم مادر..
گفت :ازجان بنویسید !
نوشتیم مادر..
گفت :از مادر بنویسید!
نوشتیم زهرا{س) ♥️
#فاطمیه
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
دلتنگ کربلا 🕊
🕌@deltangekarbalaa_3 #ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆_↝
عُمریستمرامونسِجآننامحُـسیناست
دِلخواستکهدرسایهیایننامبمیـرم
#حسینجان 🫀
↝′
یه عکس میتونه هم خنک باشه
هم دل بسوزونه . . (:💔
↝
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
غصه و غم، اشکُ ماتم را به من دادى حسين،
بهترينهاى دو عالم را به من دادى حسين؛♥️
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
ذڪرِخـیرتـوبہهـرجاشـدویادتڪردیم
دسـتبرسینہبہتوعرضِارادت ڪردیم(!💚'>>
#حسین
دلتنگ کربلا 🕊
🔴کتاب #عارفانه زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری 📌قسمت سی و سوم ... دوباره اشک از چشمانش جاری شد
🔴کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت سی و چهارم
راوی : دکتر محسن نوری
به جرئت می توانم بگویم که احمداقا خودیت نداشت.نفسانیتی نداشت که بخواهد بین او و معبودش حجاب شود.برای همین به نظر می آمد که به برخی از اسرار غیب دست پیدا کرده.
گاهی اوقات مسائلی برای ما مطرح می کرد که در رابطه با هدایت ما مفید بود.پیش بینی ها و خبر از آینده می داد که برای ما بسیار با ارزش بود.
من از دوستان احمداقا بودم.خاطرم هست یک روز در این سالهای آخر، در جایی به من حرفی زد که خیلی عجیب بود! من یک سرّ مخفی بین خود و خدا داشتم که کسی از آن خبر نداشت.
احمداقا مخفیانه به من گفت: شما دوتا حاجت داری که این دو حاجت را از خدا طلب کردی.
اینکه خداوند حاجت شما را بدهد یا نه ، موکول کرده به اینکه شما در روز عاشورا مراقبهی خوبی از اعمال و نفس خودت داشته باشی یا نه.
من خیلی تعجب کردم.ایشان به من توصیه کرد: اگر می خواهی احتیاط کرده باشی، یک روز قبل عاشورا و یک روز بعد عاشورا مراقبهی خوبی از اعمالت داشته باش و مواظب باش غفلتی از شما سر نزند.
بعد ایشان ادامه داد: یکی از این حاجتها را خدا برای این عاشورا روا خواهد کرد به شرط مراقبه.
خداروشکر، من آن سال حال خوبی داشتم.خیلی مراقبت کردم تا گناهی از من سر نزند.
محرم آغاز شد..
در روزهای دههی اول مراقبهی خودم را بیشتر کردم.در روز عاشورا و روز بعدش خیلی مراقب بودم که خطایی از من سر نزند.
بعد از دو، سه روز احمداقا من را در مسجد امین الدوله دید و طبق آن اخلاقی که داشت دستم را فشار داد و به من گفت: بارک الله وظیفه ات را خوب انجام دادی.خداوند یکی از آن حاجت هایت را به تو می دهد.
بعد به من گفت: می خواهی بگویم چه حاجتی داری؟!
من روی اعتمادی که به او داشتم و از شدت علاقه ای که به ایشان داشتم گفتم: نه نیازی نیست.
چند روز بعد حاجت اول من روا شد
ادامه دارد ...
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمدعلی_نیری🕊
کتاب #عارفانه
زندگی و خاطرات شهید احمد علی نیری
📌قسمت سی و پنجم
گذشت تا ایام اربعین. ایشان مجدداً به من گفت:
خداوند می خواهد حاجت دوم را به شما بدهد. منتهی منتظر است ببیند در اربعین چگونه از اعمالت مراقبت می کنی.
من باز هم خیلی مراقب بودم تا روز اربعین، اما در روز اربعین یک اشتباهی از من سر زد...
آن هم این بود که یک شخصی شروع کرد به غیبت کردن و من آنجا وظیفه داشتم جلوی این حرکت زشت را بگیرم.
اما به دلیل ملاحظهای که داشتم نگفتم و ایستادم و حتی یک مقداری هم خندیدم.
خیلی سریع به خودم آمدم و متوجه اشتباهم شدم.
بعد آن خیلی مراقب بودم تا دیگر اشتباهی در اعمالم نباشد.
روز بعد اربعین هم مراقبت خوبی از اعمالم داشتم.
بعد از اربعین به خدمت احمداقا رسیدم. از ایشان دربارهی خودم سؤال کردم گفت: "متاسفانه وضعیت خوب نیست.
خدا آن حاجت را فعلا به شما نمی دهد.بعد اشاره به مجلس غیبت گفت: نتوانستی آن مراقبهای که باید داشته باشی."
این تسلط روحی ایشان بر دوستانش باعث شده بود که احمداقا بیشتر از یک دوست برای ما باشد.
او برای ما یک مربی بود.
یک استاد اخلاق..
ما علاقهی شدیدی نسبت به احمداقا داشتیم..
منتهی احمداقا آن قدر تکامل پیدا کرده بود، آن قدر مدارج عالیه را طی کرده بود و این اواخر به حضرت حق تقرب پیدا کرده بود ، که دیگر ماندنش در دنیا خیلی سخت به نظر می آمد.
ادامه دارد ...
امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شهید #احمدعلی_نیری🕊
May 11
🌿 محمد حسین یوسف الهی
🌷شهیدی که قاسم سلیمانی وصیت کرده بود کنار او دفن شود....
🌴 همسایه همیشگی حاج قاسم عزیز
🔸خاطره ای کوتاه:
به واسطه بارندگی زیاد، ماشین لندکروز وسط یک متر آب و گل گیر کرده بود هر چه هل می دادند،نمی توانستند آن را بیرون بیاورند . شاید حدود۱۰ نفر از بچه هابا هم تلاش کردند اما موفق نشدند، حسین از راه رسید و گفت: این کار من است ،زحمت نکشید همه ایستادند و نگاه کردند حسین با آرامی ماشین را از آن همه آب و گل بیرون کشید. گفتم: تو دعا خواندی ! وگرنه امکان نداشت که ماشین بیرون بیاید. گفت: نه ،من فقط به ماشین گفتم برو بیرون.
شهید حسین یوسف الهی مسلط به خیلی چیزها بود که بروز نمی داد و فقط گاهی اوقات چشمه ای از آن اقیانوس عظیم را جلوه می کرد ، آن هم جهت قوی شدن ایمان بچه ها . هر مشکلی به نظر می رسید، آن را حل می نمود، چهره بسیار باصفا،نورانی و زیبایی داشت.
🌱▫️🌱▫️🌱▫️
🔵 کارهایی که باعث شد شهید یوسف الهی، در سن کم به درجه عرفانی والا برسد.
از ۱۹ سالگی تا ۲۴ سالگی که شهید شد تمام سالها بغیر از ۴ روز حرام را روزه بود
نماز شب ایشان ۲تا ۳ ساعت طول می کشید
دائما ذکر خدا می گفت
قبل از جبهه تمام هم و غمش کمک به فقرای محل بود
هیچگاه دل کسی را نشکست و بسیار مهربان بود
چشمان برزخی ایشان سالهای سال باز شده بود و به هیچکس نمی گفت
خبرهای غیبی را فقط به حاج قاسم و برای پیروزی در عملیات ها می گفت
روزهای آخر عمرش به بعضی بسیجی ها و پاسدارها عاقبت کارشان را گفته بود
🔹یوسف الهی، کادر واحد اطلاعات عملیات لشگر ۴۱ ثارالله کرمان در دوران دفاع مقدس
🕌@deltangekarbalaa_3
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نیازمندگُمشدندرکربلایحُسین...!💔
#کربلا
#بین_الحرمین
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆
حاجقاسمگفتہبود . .
خدایاثروتِچشمـانم
گوهرِاشكبر #حسینِفاطمہ است:)!
#حاج_قاسم
دوستان یه نکته راجب اشک برای سیدالشهدا بهتون بگم که بدونید چه قیمتی داره این اشک..
یه روایت شنیدم از استادمون خیلی قشنگ بود میگفت:
امیرالمومنین علیه السلام و امام حسن (ع) و امام حسین( ع) داخل خونه نشسته بودن و هر کدوم مشغول کاری بودن..
یه دفعه مولا برمیگرده سمت امام حسین (ع) و میگه که:السلامُعَلیکَیاعَبَرتَکُلِمومن
یعنی(ای اشک چشم هر مومن)
اربابمون با تعجب برمیگردن میگن که با من هستید پدرجان؟؟؟
مولا میگه آره پسرم تو اشک چشم همه مؤمنان هستی:)
استادمون حرف قشنگی میزد میگفت بچه ها با این حرفی که امیرالمومنین علیه السلام زده یعنی هر اشکی که شما میریزید
امام حسینِ (ع) 🥲
میگفت نذارید این اشک ها رو زمین بریزه این اشک نورِ مُطلَقه با دست جمعشون کنید و به صورتتون بکشید..
با دست جمع کنید و رو به آسمان ببرید و به حق همون اشک استغفار کنید:)
علما و بزرگان ما دستمال اشک دارن و وصیت کردن که بعد مرگ همراه خودشون داخل قبر بزارن و چقدر این کار خوبه..
و قطعا تمام این اشک ها خریدار داره🥺