#حضرت_رقیه_س
#مرحوم_انور
#تضمین_از_مرحوم_کهنمویی
شمع بزم حق را مرغ دلم پروانه است
گرچه طفل خردسالم منطقم پیرانه است
عزت دنیا به چشم عاقلان افسانه است
زائرین قبرمن این شام عبرت خانه است
مدفنم آباد و قصر دشمنم ویرانه است
گوهری بودم به صرّاف خرد شایسته تر
بلبلی بودم به باغ غم سر اندر زیر پر
آهویی بودم به دشت غصه ها شوریده سر
دختری بودم سه ساله دستگیر و بی پدر
مرغ بی بال و پری را این قفس کاشانه است
شکوه ها دارم به دل از شیوه قوم عنید
آنچنان کردند ازعمر و حیاتم ناامید
از تن رنجور و خسته طایر روحم پرید
بود سلطان ستمگر صاحب قدرت یزید
فخر میکرد او که مستم در کفم پیمانه است
من به فکر غصه های خویش درحال ستوه
عنصری از پا فتاده درد و محنت همچو کوه
زجر دیده دل بریده ناامید ازهر گروه
داشت اوکاخ مجلل دستگاه باشکوه
خود چه مردی کز غرور سلطنت دیوانه است
خاطرش آسوده از فکر جحیم و از بهشت
بد صفات و بدنهاد و بدمآل و بدسرشت
غرق در غرقاب نعمت گشته بود آن مرد زشت
داشتم من بستری از خاک و بالینی ز خشت
همچو مرغی کاو بسا محروم زآب ودانه است
ناوک مژگان من دائم غریق اشک شور
کودک شب زنده دار منزل بی شمع ونور
برکتاب غصه میکردم به چشم دل مرور
تکیه میکرد او به تخت ناز با کبر وغرور
این تکبر ظالمان را عادت روزانه است
قلب زارم از جفای آن ستمگر ریش ریش
بردلم می زد بسی چون عقرب جرّار نیش
غرق آسایش همی بود آن لعین و کفر کیش
من به دیوار خرابه می نهادم روی خویش
زین سبب من ردسفیدم شهرتم شاهانه است
غصه مرگ هجر گشتم اندر این بیت الحزن
حسرت یثرب کشیدم شام را کردم وطن
رام آغوش مزارم خفته ام نیلی بدن
برتن رنجور من شد کهنه پیراهن کفن
پرشکسته بلبلی را این خرابه لانه است
گرچه خوش میداشت خصمم زحمت وآزار من
تادم جان دادنم شد دشمن جبار من
این من و این بقعه ی زیبا و این زوّار من
محو شد آثار او تابنده شد آثار من
ذلّت او عزّت من هر دو جاویدانه است
((انورا)) با اهل ایمان و حقیقت یار شو
بر حیات جاودان اندیشه کن دیندار شو
خادم دربار پاک سرور ابرار شو
((کهنموئی)) چشم عبرت باز کن بیدار شو
هر که از اسرار حق آگه نشد بیگانه است.
التماس دعای فرج
#رقیه
#ماه_صفر
🕌@deltangekarbalaa_3
#ڪـانـال_دلتنگ_ڪــღــربــلا👆