#معرفی_کتاب #عروس_یمن کتاب عروس یمن، حکایت مردمانی است که با عقل‌های بیدارشده‌شان دوش‌به‌دوش هم‌مسلکان خویش، قدم درراهی پرپیچ‌وخم اما روشن گذاشته‌اند. داستان مردمی که پیامبر ندیده، عاشقش شده‌اند و با تلنگر بیداری اسلامی پرچم حق‌طلبی را برافراشته‌اند. مردمی از سرزمین خوش‌بوی یمن که با دست‌های خالی و خنجرهای آخته حرف‌شان را به کرسی نشانده‌اند و تا پیروزی نهایی‌شان یک‌قدم باقی ‌مانده؛ قدمی که امید دارند آن‌ها را به خیمه سبز امام عصر (عج) برساند. برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹

#برش_کتاب #عروس_یمن شبیه غریبه‌ای که از یک‌زمان و دنیای دیگری افتاده باشد وسط یک معرکه، دور خودم چرخ می‌خورم. نام فاطمه حتی برای لحظه‌ای از خاطرم دور نمی‌شود. انگار از یک خواب عمیق و طولانی بیدار شده باشم و توی بیداری به دنبال چیزی بگردم که تصویر محوی از آن در خاطرم مانده. برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹

#معرفی_کتاب #عروس_یمن «عروس یمن» نام کتابی است که به تازگی به همت انتشارات روایت فتح منتشر شده است. این کتاب داستان زندگی زنی به نام «فاطمه مؤمنی» است که مسیر زندگی‌اش او را با ماجرای قیام مردم یمن و مبارزه آنان با تجاوزگری آل‌سعود و همپیمانانش همراه کرده است. «زینب پاشاپور» که پیش از این با کتاب «بی‌تو پریشانم» وارد عرصه نویسندگی شده و در آن از همسرش که شهید مدافع حرم است، گفته بود، این بار راوی «عروس یمن» است. برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹

#برش_کتاب #عروس_یمن فاطمه تازه یمنی می فهمیدوراه افتاده بودبه حرف زدن بالهجه ما،امافهمیدن لهجه معلم های مدرسه برایش خیلی سخت بود.بعضی معلم هااز تعز وحدیده می امدندو با لهجه صنعانی حرف نمی زدند.باوجود این فاطمه یک ماه رفت مدرسه .بعدکه بچه اش درشت ترشدو شروع کرد به گوشت گرفتن وبیلعب اصلاحواسش پی درس نرفت ،اما با بروبیایی حسن هم دیگر کاری نداشت. برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹

#برش_کتاب #عروس_یمن نگاه دوباره ای به صورتم انداخت و توی گوش مرد کناری اش چیزی گفت.بعد بی اعتنا دورتادور ماشین را با چراغ قوه توی دستش چک کرد.پلاک ماشین برای صنعا بود.اگربهم شک می کرد چه؟قلبم به تپش افتاده بود .نزدیک بود از ترس قالب تهی کنم .پایم گذاشته بودم روی پدال گاز تا اگرپاپیچم شدند با ماشین از میانشان رد بشوم.هرچند می دانستم در اون صورت اگر دست شان بهم برسد،تکه بزرگم گوشم است.مرد باکف کفشش لگدی به ماشین زدوگفت:«رُوح،یالا.» برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹

#برش_کتاب #عروس_یمن فاطمه بیشتر از بقیه زن هابامن هم کلام می شد.انقدرروان وسریع حرف می زدکه اولش باور نمی کردم یمنی نیست.حالا می فهمم چرا این قدر محبتش به جانم نشسته بود.بوی ایران می داد.دختربامحبتی بودو این را می شد خیلی راحت توی حرف هایش پیدا کرد. طوری از مادرشوهرش می گفت که گمان می کردم اگر بیشتر ازمادر خودش دوستش نداشته باشد کمترازاوهم ندارد.چهارتابچه اش راهم پیش اوگذاشته بود وآمده بودلبنان. برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹

#برش_کتاب #عروس_یمن زن تندتندبامادرم حرف می زد و از پسری که برادرشوهرش بود تعریف می کرد.حرف هایش نه برای مامان مهم بودنه من.چون هیچ کدام قصد نداشتیم جواب مثبتی به او بدهیم ،بااین حال بدم نمی امد بدانم درباره چه کسی حرف می زند.زیرچشمی نگاهی انداختم به پسرجوانی که دورتر ایستاده بود.ازهمان فاصله دور سیاهی رنگ پوستش به چشمم امد.صورتم رابرگرداندم وبا شیطنت توی دلم گفتم :«صدسالهم که بگذره من به این سیاه سوخته شوهر نمی کنم!» برای سفارش کتاب پیوی منتظرتونیم😍🤩 @aghigh1369 ♥️کانال خودتون رو به دوستانتون معرفی کنید♥️ 🌸 🌿 🍃 @deltekani 🍃 💐🍃🌿🌸🍃🌹