🔴 هیئت فقط برای خوبها نیست.
🌹به #سید_مجتبی_علمدار گفتم، اینا کیان که میآری هیئت و بهشون مسئولیت میدی؟
گفت: وقتی تحویلشون بگیری و بهشون بها بدی، جذب همین راه میشن ...
سید مجتبی علمدار 🌹
#شهدا
#عشق_من
#فاطمیه
❬اللّٰھمصَلِّعَلۍمُحَمـَّدوآلِمُحَمـَّد!❭
🔸روز هـا مـے گـذرد و هـمـچـنـان مـرد ایـن مـیــدان تـو هـسـتی بـرای مـا ...
📆 ³⁵ࢪوز تـــا شـــهــــــــــادت
🔹خداوندا!
تو را شکرگزارم که پس از عبدصالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی...🌹
1_2132723828.mp3
11.69M
🔊 #صوتی | سلسله #پادکست
📝 #انسان_شناسی ۱۲۳
👤 استاد #شجاعی
🌱 چرا با اینکه نماز شب میخونم، اما برای خدا بیتاب و دلتنگ نیستم؟
- چرا با وجود خوندن کتابهای معرفتی و گوش دادن به سخنرانیها، تغییر زیادی در وجود من اتفاق نمیفته؟
- چرا من در طول روز، اشتیاقی برای حرف زدن با امام زمان علیهالسلام ندارم؟
*مهم مهم مهم مهم *
🤔 👇
در جلسه ای که در عربستان برگزار شد؛
وزیر خارجه آمریکا و رئیس سازمان سیا سخنرانی کردند!!
در آنجا بن سلمان به پمپئو گفت:
شما به ایران حمله کنید؛
ما تمام هزینه های شما را می پردازیم؛
آنجا پمپئو درجواب گفت:
شما و ما و اسرائیل شش سال است که نتوانستیم باتمام قوا از پس یمن برآییم؛
آنوقت می خواهید که به ایران حمله کنید؟
الان دیگر نه جنگ و نه تحریم ها نتوانست رژیم تهران را پای میز مذاکره بکشاند!!
تنها راه باقیمانده فضای مجازی و تبلیغات 24 ساعت و دیوانه کننده شبکه های ماهواره بر علیه ملت ایران است؛
باید با تبلیغات کاری کنیم که ایرانی از ایرانی بودن و بالاخص مسلمان بودن خودش شرمنده شود؛
تنها راه همین است!!!
به حمله نظامی فکر نکنید؛
که اگر گلوله ای بر علیه ایران شلیک شود؛
ایران اسرائیل، امارات، بحرین، قطر و کویت را با خاک یکسان خواهد کرد؛
و شما هم به یک ویرانه تبدیل خواهید شد؛
نفت بشکه ای هزار دلار می شود، اقتصاد دنیا به هم می ریزد،
و از ماهم کاری بر نخواهد آمد،،
دیدید که با ما در عین الاسد چه کردند؛
و ما نتوانستیم حتی یک گلوله به طرف ایران شلیک کنیم؛
در حالیکه یک پایگاه نظامی مارا زدند؛
و ما حق دادن جواب را از منظر شورای امنیت داشتیم؛
اما توان پاسخگویی را واقعا نداشتیم!!!
پس عاقلانه رفتار کنید احساسی برخورد نکنید!! تنها راه باقیمانده تبلیغات 24 ساعته شبکه های ماهواره ای، فضای مجازی و اینترنت است؛
تا جایی که میتوانید شایعات عجیب و غریب بسازید؛
و اذهان ایرانی ها را بمباران تبلیغاتی کنید؛
و کاری کنید که ایرانی نتواند سیاه و سفید را شناسایی کند؛
روحانیت، مذهب و این پیامبر و موعودی که به آن اعتقاد دارند را نشانه بگیرید!!
ایران را فقط توسط خود ایرانی ها باید به نابودی بکشید! حماقت عوام فوقالعاده است!
و آنوقت مطمئن باشید که جواب میگیریم.
((الکی نیست که مقام معظم رهبری فرمودند: اگر رهبر نبودم، مسئول فضای مجازی کشور میشدم))
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ جالب تشکر شهید مدافع حرم از کودک ۳ ساله ای که سر مزارش گل میذاره😍☺️
سلام
بطور اتفاقی داشتم این صحنه که کودکم گل سر مزارها میگذاشت رو فیلمبرداری میکردم که دیدم یچیزی گفت اولش متوجه نشدم ، بعد که ازش که پرسیدم چی گفتی؟ گفت میگه دستت درد نکنه😢
پرسیدم کی بود؟! چی گفت؟!
گفت مهربون بود،از تو زمین گفت دستت دردنکنه برام گل گذاشتی😔😭
و چهره اش معلومه، به محض اینکه از کنار مزار بلند میشه با خجالت و خنده تعریف میکنه🌹
به راستی که شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی میگیرند ...💔🌷
✾ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠
🩸 بِسمرَبِّالشُهَداوَالصِدیقینً🩸
🍃چلّه دهم🍃روز بیست و ششم🍃
✨هدیه به #شهید مرتضی دوران✨
🗓️ چهارشنبه ١٤٠١/٠٩/٠٩
🌹زيارت امين اللّه 🌹
1️⃣برای سلامتى وتعجيل درفرج حضرت وليعصر عج🤲
2️⃣سلامتی رهبرعزیزمان وسربازان گمنام امام زمان🤲
3️⃣خوشبختی وعاقبت بخیری جوانانمان
4️⃣ آمرزش امواتمان🤲
5️⃣وبه نیت حوائج دوستان عزیزمون🤲
6️⃣شفای مریضان ورفع مشکلات جمیع مومنین ومومنات🤲
7️⃣حفظ کشورعزیزمان دربرابردشمنان قسم خورده اسلام ومسلمین🤲
🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠
🌱 قربهً اِلیَ اللّه 🌱
دوران سخت بدون مرتضی
روایتهایی از زندگی شهید 21ساله میدان دفاع از حرم، در محله امیرالمؤمنین(ع)
مادر-شهید-مرتضی-دوران
چشمهای مادر مرتضی پس از گذشتن 5سال از شهادت پسرش همچنان اشکآلود است. هفتهای نیست که بییاد پسرش سپری شود. میگوید: از اواخر سال1393 رفتار مرتضی در خانه به طور کامل تغییر کرد. او مدام از وضعیت سوریه و مدافعان حرم سخن میگفت. مرتضی همیشه نگران سلامت من بود و حرفی نمیزد که موجب ناراحتیام باشد اما آن روز در پاسخ سؤالم که میخواهی بروی سوریه، با تردید گفت «بله مادر. آرزو دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم.»
با ورود نیروهای مدافع حرم به سوریه، تروریستهای داعش و همپیمانانشان از روستا و شهرهایی که با وحشیگری تصرف کرده بودند یکی پس از دیگری عقبنشینی میکردند و نوبت به روستای استراتژیک خانطومان سوریه رسید.
مدافعان حرم کار را بهقدری برای بیش از 2000شورشی جبهه النصره در این روستا سخت کرده بودند که برای آنها راهی به جز فرار یا تسلیم باقی نمانده بود. عملیات در خانطومان با موفقیت همراه شد و بیشتر تروریستها پس از تحمل تلفات شدید پا به فرار گذاشتند و تعدادی از آنها نیز که در حلقه محاصره گیر افتاده بودند در منازل روستا پنهان شدند.
مرتضی دوران رزمنده 21ساله برای پیداکردن این تروریستها و پاکسازی روستا همراه با همرزمانش به تعقیب پسماندههای آنها پرداخت که ناگهان از یک خانه به سمت آنها تیراندازی شد. مرتضی و همرزمانش بلافاصله سنگر گرفتند. سکوتی عجیب خانطومان را فراگرفت تا اینکه پس از حدود 30دقیقه مرتضی تصمیم گرفت برای بررسی شرایط و شناسایی موقعیت تکتیرانداز سرش را افزایش دهد که در همان لحظه صدای یک شلیک سکوت خانطومان را شکست.
در این گزارش روایتهایی میخوانیم از زندگی شهید افغانستانی مدافع حرم ، مرتضی دوران در گفتوگو با مادر و پدر و برادری که هرگز او را ندیده است.
همیشه از تیپ فاطمیون حرف میزد
چشمهای مادر مرتضی پس از گذشتن 5سال از شهادت پسرش همچنان اشکآلود است. هفتهای نیست که بییاد پسرش سپری شود. میگوید: از اواخر سال1393 رفتار مرتضی در خانه به طور کامل تغییر کرد. او مدام از وضعیت سوریه و مدافعان حرم سخن میگفت.
رقیه قنبری ادامه میدهد: مرتضی همیشه نگران سلامت من بود و حرفی نمیزد که موجب ناراحتیام باشد اما آن روز در نهایت در پاسخ سؤالم که میخواهی بروی سوریه، با تردید گفت «بله مادر. آرزو دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم.»
مادر شهید مدافع حرم درباره اولین حضور فرزندش در سوریه میگوید: اردیبهشت سال1394 مرتضی ناگهان گفت میخواهد با همکارش به جزیره کیش برود و چند روز بعد چمدانش را جمع کرد و با همدیگر خداحافظی کردیم. راستش میدانستم امکان ندارد او به کیش رفته باشد اما دوست داشتم باور کنم.
چند روز بعد مرتضی از سوریه تماس گرفت و عذرخواهی کرد. او توضیح داد که طاقت ناراحتی من را ندارد و به همین دلیل از من خواست حلالش کنم. پس از آن مکالمه حدود یک ماه سخت را پشت سر گذاشتم تا اینکه در ماه مبارک رمضان زنگ در خانه به صدا درآمد و حسی به من گفت مرتضی برگشته است. در را که باز کردم و مرتضی را دیدم سر تا پایش را نگاه کردم تا مطمئن شوم پسرم سالم است.
خوابها خبر از چیزی میدادند
مرتضی درباره اتفاقات و خاطراتش در سوریه به پدر و مادر چیزی نمیگفت و وانمود میکرد دیگر قصد رفتن به آنجا را ندارد تا آرامش پدر و مادر را حفظ کند. تا اینکه او دوباره به مدافعان حریم حرم میپیوندد. رقیه خانم درباره حضور دوباره پسرش در سوریه تعریف میکند: اواخر مرداد همان سال پدرم به شدت بیمار شد و من از صبح زود تا نیمه شب برای پرستاری از او میرفتم.
یک روز صبح زود مرتضی را دیدم که داشت برای بیرون رفتن آماده میشد. یک ساعت بعد دخترم با من تماس گرفت و گفت برادرش گفته برای کار به دماوند میرود و به مادر بگو آنجا تلفن همراه آنتن نمیدهد پس نگران من نباشد. ظهر روز بعد مرتضی با من تماس گرفت و گفت در حال سوارشدن به هواپیماست و از من خواست او را ببخشم.
چند هفته بعد نیمهشب همسرم از خواب بیدار شد و گفت خواب مرتضی را دیده که در یک میدان جنگ حضور دارد و زخمی شده است. چند روز بعد از آن عموی دیگر پسرم با من تماس گرفت و گفت نگران نشوم اما پای مرتضی زخم کوچکی برداشته است. دیگر چیزی از صحبتهای برادر همسرم نشنیدم. با مرتضی چندین بار تلفنی صحبت کردم اما دو روز سخت را پشت سرگذاشتم تا اینکه او بالأخره با عصا به خانه آمد.
دلتنگی برای برادری که هرگز ندیدمش
محمد، برادرکوچک مرتضی، است که هرگز برادرش را ندیده اما هر بار که پدر و مادر به بهشت رضا(ع) میروند پیش از آنها خودش را به مزار برادر شهیدش میرساند و با او درددل میکند.
محمد میگوید: وقتی مرتضی برای سومینبار به سوریه رفته بود تازه متولد شدم به همین دلیل همه میگ
حریم حرم
شهدای فاطمیون
شهید مرتضی دوران
(مصطفی محمدی)
تاریخ تولد : 1374/01/13
محل تولد : مشهد
تاریخ شهادت : 1395/01/24
محل شهادت : خانطومان – سوریه
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع)
🌷لیست اسامی شهدا🌷
🍃 ((چله دهم))🍃
١_شهیده خانم فاطمه زهرا (س)🌴
٢_سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🌴
٣_شهید ابراهیم هادی🌴
٤_شهید سید جواد موسوی🌴
٥_شهید آرمان علی وردی🌴
٦_شهید مصطفی ابراهیمی🌴
٧_شهید محمد رضا پارسائیان🌴
٨_شهید سید محمد توکلی🌴
٩_شهید رسول پور مراد🌴
١٠_شهید علیرضا توسلی🌴
١١_شهید علی اصغر وصالی طهرانی🌴
١٢_شهید حاج محمد جنتی (حیدری)🌴
١٣_شهید حسین جمشیدی🌴
١٤_شهید سید سجاد حسینی🌴
١٥_شهید فرشاد حَسونی زاده🌴
١٦_شهید سيد علی حسینی🌴
١٧_شهید سید مرتضی حسینی🌴
١٨_شهید سید مهدی حسینی🌴
١٩_شهید احمد حاجی وند الیاسی🌴
٢٠_شهید محمد جعفر حسینی🌴
٢١_شهید محسن حیدری🌴
٢٢_شهید مهدی حیدری🌴
٢٣_شهید محمد رضا حقیقی🌴
٢٤_شهید رضا رستمی🌴
٢٥_شهید علی اصغر بنافتی زاده🌴
٢٦_شهید مرتضی دوران🌴
٢٧_شهید محمدرضا دهقان
٢٨_شهید علي اکبر دهقان سَرخَنگو
٢٩_شهید محمد رضا رویانی
٣٠_شهید حسین رضایی
٣١_شهید جمال رضایی
٣٢_شهید رمضان رحیمی
٣٣_شهید افشین ذورَقی
٣٤_شهید هاشم دهقانی نیا
٣٥_شهید سعيد زقافی
٣٦_شهید عسگر زمانی
٣٧_شهید علی اصغر شیردان
٣٨_شهید فرهاد خوشه بر
٣٩_شهید رسول رجبی
٤٠_شهید محمد زِلْقی
مرتضی تنها پسر خانواده ای ۵ نفره بود و دو خواهر کوچکتر داشت. قبل از آخرین اعزامش به تازگی صاحب یک برادر کوچکتر هم شده بود.
تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند؛ به دلیل هزینهی زیاد مدرسه و همچنین کمک به پدر، درس را رها کرد و مشغول کار شد.
به حلال و حرام بسیار حساس بود و گاهی هم به خانواده در این مورد تذکر میداد که مبادا ناخواسته مال شبهه داری وارد خانه و زندگی شان شود.
اعتقادش را به درجهی عمل رسانده بود و فراتر از شعارها عمل میکرد. گچکار بود؛ وقتِ استراحت به صاحبکارش اطلاع میداد تا مبادا از زمان هایی که کارفرما حواسش به کار نیست به جهت از زیر کار در رفتن سوءاستفاده کند.
ویژگی های فراوانی داشت که بسیاری از آن ها بعد از شهادت برای خانوادهاش فاش شد.
سه بار به منطقه اعزام شد و بار آخر به دلیل جراحتی که داشت نمیتوانست از مشهد به منطقه برود. به همین دلیل از روی ناچاری راهی تهران شد تا از آنجا اعزام شود.
در تمام مدت با نام مستعار «مصطفی محمدی» جنگید و پیکرش هم با همین نام برگشت. آنچنان گمنام بود که بعد از شهادت با پدرش تماس گرفتند تا از هویت حقیقی او مطمئن شوند.
همه از شهادتش خبر داشتند به جز مادرش که تا صورت پسر شهیدش را در بهشت رضا ندید، شهادتش را باور نکرد.
🌹💠🌹💠🌹💠🌹💠
🩸 بِسمرَبِّالشُهَداوَالصِدیقینً🩸
🍃چلّه دهم🍃روز بیست و ششم🍃
✨هدیه به #شهید مرتضی دوران✨
🗓️ چهارشنبه ١٤٠١/٠٩/٠٩
🌹زيارت امين اللّه 🌹
1️⃣برای سلامتى وتعجيل درفرج حضرت وليعصر عج🤲
2️⃣سلامتی رهبرعزیزمان وسربازان گمنام امام زمان🤲
3️⃣خوشبختی وعاقبت بخیری جوانانمان
4️⃣ آمرزش امواتمان🤲
5️⃣وبه نیت حوائج دوستان عزیزمون🤲
6️⃣شفای مریضان ورفع مشکلات جمیع مومنین ومومنات🤲
7️⃣حفظ کشورعزیزمان دربرابردشمنان قسم خورده اسلام ومسلمین🤲
🌷💠🌷💠🌷💠🌷💠
🌱 قربهً اِلیَ اللّه 🌱
🌷لیست اسامی شهدا🌷
🍃 ((چله دهم))🍃
١_شهیده خانم فاطمه زهرا (س)🌴
٢_سردار شهید حاج قاسم سلیمانی🌴
٣_شهید ابراهیم هادی🌴
٤_شهید سید جواد موسوی🌴
٥_شهید آرمان علی وردی🌴
٦_شهید مصطفی ابراهیمی🌴
٧_شهید محمد رضا پارسائیان🌴
٨_شهید سید محمد توکلی🌴
٩_شهید رسول پور مراد🌴
١٠_شهید علیرضا توسلی🌴
١١_شهید علی اصغر وصالی طهرانی🌴
١٢_شهید حاج محمد جنتی (حیدری)🌴
١٣_شهید حسین جمشیدی🌴
١٤_شهید سید سجاد حسینی🌴
١٥_شهید فرشاد حَسونی زاده🌴
١٦_شهید سيد علی حسینی🌴
١٧_شهید سید مرتضی حسینی🌴
١٨_شهید سید مهدی حسینی🌴
١٩_شهید احمد حاجی وند الیاسی🌴
٢٠_شهید محمد جعفر حسینی🌴
٢١_شهید محسن حیدری🌴
٢٢_شهید مهدی حیدری🌴
٢٣_شهید محمد رضا حقیقی🌴
٢٤_شهید رضا رستمی🌴
٢٥_شهید علی اصغر بنافتی زاده🌴
٢٦_شهید مرتضی دوران🌴
٢٧_شهید محمدرضا دهقان
٢٨_شهید علي اکبر دهقان سَرخَنگو
٢٩_شهید محمد رضا رویانی
٣٠_شهید حسین رضایی
٣١_شهید جمال رضایی
٣٢_شهید رمضان رحیمی
٣٣_شهید افشین ذورَقی
٣٤_شهید هاشم دهقانی نیا
٣٥_شهید سعيد زقافی
٣٦_شهید عسگر زمانی
٣٧_شهید علی اصغر شیردان
٣٨_شهید فرهاد خوشه بر
٣٩_شهید رسول رجبی
٤٠_شهید محمد زِلْقی
حریم حرم
شهدای فاطمیون
شهید مرتضی دوران
(مصطفی محمدی)
تاریخ تولد : 1374/01/13
محل تولد : مشهد
تاریخ شهادت : 1395/01/24
محل شهادت : خانطومان – سوریه
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : مشهد - بهشت رضا (ع)
مرتضی تنها پسر خانواده ای ۵ نفره بود و دو خواهر کوچکتر داشت. قبل از آخرین اعزامش به تازگی صاحب یک برادر کوچکتر هم شده بود.
تا سوم راهنمایی بیشتر درس نخواند؛ به دلیل هزینهی زیاد مدرسه و همچنین کمک به پدر، درس را رها کرد و مشغول کار شد.
به حلال و حرام بسیار حساس بود و گاهی هم به خانواده در این مورد تذکر میداد که مبادا ناخواسته مال شبهه داری وارد خانه و زندگی شان شود.
اعتقادش را به درجهی عمل رسانده بود و فراتر از شعارها عمل میکرد. گچکار بود؛ وقتِ استراحت به صاحبکارش اطلاع میداد تا مبادا از زمان هایی که کارفرما حواسش به کار نیست به جهت از زیر کار در رفتن سوءاستفاده کند.
ویژگی های فراوانی داشت که بسیاری از آن ها بعد از شهادت برای خانوادهاش فاش شد.
سه بار به منطقه اعزام شد و بار آخر به دلیل جراحتی که داشت نمیتوانست از مشهد به منطقه برود. به همین دلیل از روی ناچاری راهی تهران شد تا از آنجا اعزام شود.
در تمام مدت با نام مستعار «مصطفی محمدی» جنگید و پیکرش هم با همین نام برگشت. آنچنان گمنام بود که بعد از شهادت با پدرش تماس گرفتند تا از هویت حقیقی او مطمئن شوند.
همه از شهادتش خبر داشتند به جز مادرش که تا صورت پسر شهیدش را در بهشت رضا ندید، شهادتش را باور نکرد.
دوران سخت بدون مرتضی
روایتهایی از زندگی شهید 21ساله میدان دفاع از حرم، در محله امیرالمؤمنین(ع)
مادر-شهید-مرتضی-دوران
چشمهای مادر مرتضی پس از گذشتن 5سال از شهادت پسرش همچنان اشکآلود است. هفتهای نیست که بییاد پسرش سپری شود. میگوید: از اواخر سال1393 رفتار مرتضی در خانه به طور کامل تغییر کرد. او مدام از وضعیت سوریه و مدافعان حرم سخن میگفت. مرتضی همیشه نگران سلامت من بود و حرفی نمیزد که موجب ناراحتیام باشد اما آن روز در پاسخ سؤالم که میخواهی بروی سوریه، با تردید گفت «بله مادر. آرزو دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم.»
با ورود نیروهای مدافع حرم به سوریه، تروریستهای داعش و همپیمانانشان از روستا و شهرهایی که با وحشیگری تصرف کرده بودند یکی پس از دیگری عقبنشینی میکردند و نوبت به روستای استراتژیک خانطومان سوریه رسید.
مدافعان حرم کار را بهقدری برای بیش از 2000شورشی جبهه النصره در این روستا سخت کرده بودند که برای آنها راهی به جز فرار یا تسلیم باقی نمانده بود. عملیات در خانطومان با موفقیت همراه شد و بیشتر تروریستها پس از تحمل تلفات شدید پا به فرار گذاشتند و تعدادی از آنها نیز که در حلقه محاصره گیر افتاده بودند در منازل روستا پنهان شدند.
مرتضی دوران رزمنده 21ساله برای پیداکردن این تروریستها و پاکسازی روستا همراه با همرزمانش به تعقیب پسماندههای آنها پرداخت که ناگهان از یک خانه به سمت آنها تیراندازی شد. مرتضی و همرزمانش بلافاصله سنگر گرفتند. سکوتی عجیب خانطومان را فراگرفت تا اینکه پس از حدود 30دقیقه مرتضی تصمیم گرفت برای بررسی شرایط و شناسایی موقعیت تکتیرانداز سرش را افزایش دهد که در همان لحظه صدای یک شلیک سکوت خانطومان را شکست.
در این گزارش روایتهایی میخوانیم از زندگی شهید افغانستانی مدافع حرم ، مرتضی دوران در گفتوگو با مادر و پدر و برادری که هرگز او را ندیده است.
همیشه از تیپ فاطمیون حرف میزد
چشمهای مادر مرتضی پس از گذشتن 5سال از شهادت پسرش همچنان اشکآلود است. هفتهای نیست که بییاد پسرش سپری شود. میگوید: از اواخر سال1393 رفتار مرتضی در خانه به طور کامل تغییر کرد. او مدام از وضعیت سوریه و مدافعان حرم سخن میگفت.
رقیه قنبری ادامه میدهد: مرتضی همیشه نگران سلامت من بود و حرفی نمیزد که موجب ناراحتیام باشد اما آن روز در نهایت در پاسخ سؤالم که میخواهی بروی سوریه، با تردید گفت «بله مادر. آرزو دارم برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) به سوریه بروم.»
مادر شهید مدافع حرم درباره اولین حضور فرزندش در سوریه میگوید: اردیبهشت سال1394 مرتضی ناگهان گفت میخواهد با همکارش به جزیره کیش برود و چند روز بعد چمدانش را جمع کرد و با همدیگر خداحافظی کردیم. راستش میدانستم امکان ندارد او به کیش رفته باشد اما دوست داشتم باور کنم.
چند روز بعد مرتضی از سوریه تماس گرفت و عذرخواهی کرد. او توضیح داد که طاقت ناراحتی من را ندارد و به همین دلیل از من خواست حلالش کنم. پس از آن مکالمه حدود یک ماه سخت را پشت سر گذاشتم تا اینکه در ماه مبارک رمضان زنگ در خانه به صدا درآمد و حسی به من گفت مرتضی برگشته است. در را که باز کردم و مرتضی را دیدم سر تا پایش را نگاه کردم تا مطمئن شوم پسرم سالم است.
خوابها خبر از چیزی میدادند
مرتضی درباره اتفاقات و خاطراتش در سوریه به پدر و مادر چیزی نمیگفت و وانمود میکرد دیگر قصد رفتن به آنجا را ندارد تا آرامش پدر و مادر را حفظ کند. تا اینکه او دوباره به مدافعان حریم حرم میپیوندد. رقیه خانم درباره حضور دوباره پسرش در سوریه تعریف میکند: اواخر مرداد همان سال پدرم به شدت بیمار شد و من از صبح زود تا نیمه شب برای پرستاری از او میرفتم.
یک روز صبح زود مرتضی را دیدم که داشت برای بیرون رفتن آماده میشد. یک ساعت بعد دخترم با من تماس گرفت و گفت برادرش گفته برای کار به دماوند میرود و به مادر بگو آنجا تلفن همراه آنتن نمیدهد پس نگران من نباشد. ظهر روز بعد مرتضی با من تماس گرفت و گفت در حال سوارشدن به هواپیماست و از من خواست او را ببخشم.
چند هفته بعد نیمهشب همسرم از خواب بیدار شد و گفت خواب مرتضی را دیده که در یک میدان جنگ حضور دارد و زخمی شده است. چند روز بعد از آن عموی دیگر پسرم با من تماس گرفت و گفت نگران نشوم اما پای مرتضی زخم کوچکی برداشته است. دیگر چیزی از صحبتهای برادر همسرم نشنیدم. با مرتضی چندین بار تلفنی صحبت کردم اما دو روز سخت را پشت سرگذاشتم تا اینکه او بالأخره با عصا به خانه آمد.
دلتنگی برای برادری که هرگز ندیدمش
محمد، برادرکوچک مرتضی، است که هرگز برادرش را ندیده اما هر بار که پدر و مادر به بهشت رضا(ع) میروند پیش از آنها خودش را به مزار برادر شهیدش میرساند و با او درددل میکند.
محمد میگوید: وقتی مرتضی برای سومینبار به سوریه رفته بود تازه متولد شدم به همین دلیل همه میگویند