💠 #یا_اباصالح_المهدی_ادرکنا
🍃 معراج
شبی که غرق نگاه تو میشود چشمم
فدای چشم سیاه تو میشود چشمم
نهادهای صف مژگان به پیش چشمانت
اسیر دست سپاه تو میشود چشمم
دلم ربودی و کفرم بهجای دین دادی
شهیدِ شهدِ گناه تو میشود چشمم
ببین که قلعۀ جانم شراره میبارد
که مات وعدۀ شاه تو میشود چشمم
اگر شبی بنشینی کنار من، چون شمع
فروغ جلوۀ ماه تو میشود چشمم
چو از لب تو سرود سحر شود جاری
نهاد جملۀ آه تو میشود چشمم
بیا که کلبۀ مهر تو میشود جانم
بیا که پشت و پناه تو میشود چشمم
در آسمان غزل میروم به معراجت
شبی که غرق نگاه تو میشود چشمم
#محمدتقی_عارفیان
#نیمۀ_شعبان
#آماده_باش
#مهدویت
#انتظار
@dghjkb
🌸امام صادق عليهالسلام فرمودند:
🍃 كسى كه در حال انتظار اين امر [ظهور قائم] از دنيا برود، همانند كسى است كه با قائم در خيمه او باشد، نه، بلكه همانند كسى است كه پيشاپيش رسول خدا صلي الله عليه و آله شمشير زند.
كمال الدين: 338 / 11
#امام_صادق علیهالسلام #انتظار
@dghjkb
☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘
🌱ذکر روز جمعه،
✨صد مرتبه، "اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
خدایا درود فرست برمحمد وآلمحمد ودر فرج تعجیل فرما
@dghjkb
✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ وَلَا طَائِرٍ يَطِيرُ بِجَنَاحَيْهِ إِلَّا أُمَمٌ أَمْثَالُكُمْ ۚ مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْءٍ ۚ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ يُحْشَرُونَ
✨هر جنبندهای در زمین و هر پرندهای در هوا که به دو بال پرواز میکند همگی طایفههایی مانند شما نوع بشر هستند ،
ما در کتاب آفرینش بیان هیچ چیز را فرو گذار نکردیم ،
سپس همه به سوی پروردگار خود محشور میشوند
(آیه۳۸ سوره انعام)صلوات
@dghjkb
.
محبوب ما، سردار دلها، کاش برگردی
دل تنگ شد، امروز و فردا کاش برگردی
گفتند هنگام ظهور یار نزدیک است
با یوسف دلبند زهرا کاش برگردی
#محمدتقی_عارفیان، ۱۴۰۰/۱۲/۲۶
ساعت به وقت #حاجقاسم
۰۱:۲۰
صلواتی به این شهید عزیز و بزرگوار هدیه کنیم
#ألّلهُمَّصَلِّعَلىمُحَمَّدٍوآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُم
@dghjkb
۞﴾﷽﴿۞
#صآحبجآنــم
راه گم کردم، چه باشد گر به راه آری مرا؟
رحمتی بر من کنی و در پناه آری مرا؟
#استوری
@dghjkb
🌷صد وصیتنامه شهدا؛
وصيت نامه شهيد عباس قلعه زماني
اي دوستان و آشنايان، پيرو خط امام و رهبري و دنباله رو راه شهيدان باشيد.نگذاريد كه دشمنان اسلام بر شما غلبه كنند و شما را از بين ببرند.اي خواهران! حجاب خود را حفظ كنيد كه حجاب پاكدامني و عفت شماست.
*پایگاه اطلاعرسانی بنیاد شهید و امور ایثارگران"نویدشاهد"
#وصیتنامه_شهدا ۴۰
#شهید_عباس_قلعه_زمانی
#صد_وصیت_شهدا
@dghjkb
1_1040322276.mp3
30.68M
#آموزشهای_کلیدی
#جلسه_7
#استاد_علی_تقوی
مرکز تخصصی واجب فراموش شده
@aamerin_ir
#انتشار_مطالب_آموزشی_آزاد_است
.
💠 غزلی بینقطه برای حضرت ولی عصر روحیفداه
🍃 سورۀ گُل
کرده مرا اهل درد ولولۀ روی او
آمده دام دلم سلسلۀ موی او
روی دلارای او مِهر و مدار دلم
هر سحر آوارهام در هوس روی او
مرهم آلام دل کی دهدم کام دل
موسِم اِحرام دل آمده در کوی او
واله او مهر و ماه، حال مرا او گواه
عود رود در سهگاه در حرم موی او
دل سرِ سودا رود، در ره او در رصد
سوی سُها میرسد لَمعه و سوسوی او
مهر و عطا میدهد، درد و دوا میدهد
عالَم و آدم همه سائل داروی او
مُلهِم و مولای ما، لؤلوی لالای ما
هم دل ما گَرد او هم سر ما گوی او
محرم اسرار ما، لولی و دلدار ما
همدم اسحار ما عکس مه روی او
در هوس وصل او میرود احوال عمر
در سر ما های او در دل ما هوی او
هادمِ سرمای دی، عطر گل روی وی
دعویِ کسری و کِی، سامری کوی او
سورۀ گل میرسد دورۀ مُل میرسد
مصلح کُل میرسد، روی همه سوی او
هادی کلّ اُمم حامل لوح و عَلَم
سوی حِرا در رَسَم میرود آهوی او
#محمدتقی_عارفیان
#نیمۀ_شعبان
#آماده_باش
#مهدویت
#انتظار
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قبل از ظهور رفاه و آسایش و عافیت ، نیست‼️
به شدت فشرده می شوید و امتحان میشويد ‼️
🔴 نکته مهم و بسیار شنیدنی
اللهم عجل لولیک الفرج
شرط تحقق ظهور در برپائی امر به معروف و نهی از منکر هست
طبق تفسیر آیه ۴۰ و ۴۱ سوره حج
@dghjkb
💢سردار عزیز
یادمون می مونه موهاتو تو راه امنیت ما سفید کردی....
🔹دمت گرم بابت شاهکاری که به وقت حاج قاسم داشتی، دلمون خنک شد.
#آقا_تنها_نیست
@dghjkb
🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴
🌱رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
اى اباذر! هيچ جوانى بخاطر خدا از دنيا و لهو و لعب آن رونگرداند و جوانى خويش را در طاعت خدا پير نكند، مگر اين كه خداوند پاداش ۷۲ صدّيق را به او عطا فرمايد. (صدّيق از مقام هاى ويژه اولیای الهی است).
بحار الانوار ج ۷۷ ص ۸۴
#پیامبر_اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم
#جوان
@dghjkb
🌺🌺🌺
يا رِبِّ
لا تَجْمِلُهاٰ في عُيونِ خَلْقِك
زِي ما جَمَلَتْهاٰ في عُيوني...
خدای من
او را آنچنان که
در چشمانِ من زیبا ساختی
در چشم دیگران زیبا نساز.
@dghjkb
.
💠 #یا_اباصالح_المهدی_ادرکنا
🍃 خبری از شما نشد آقا
آخرین جمعه هم رسید امسال، خبری از شما نشد آقا
چشم ما با شما نشد روشن، دل غمدیده وا نشد آقا
روزها رفت و هفتهها بگذشت، ماهها در پی هم آمد و رفت
سال هم میرسد به آخر و باز حاجت ما روا نشد آقا
اشتیاق، انتظار، صبر، فراق، چشم ما شد سپید در غم تو
روز هجران بهسر نیامد باز، نوبت وصل ما نشد آقا
جمعهها آمدند از پی هم، با تو گفتیم شرح دردِ فراق
زخم این سینه التیام نیافت، درد کهنه دوا نشد آقا
گریه کردیم و ناله سردادیم: العجل العجل! بیا مهدی
در فراق تو اشک باریدیم، دل ز داغت جدا نشد آقا
دل به داغ تو مبتلا کردیم، ندبه ندبه تو را صدا کردیم
ما برای فرج دعا کردیم، مستجاب این دعا نشد آقا
از تو حتی نیامده خبری تا که دلخوش به آن خبر باشیم
در افق از شکوه آمدنت گردی آخر بهپا نشد آقا
عالم از ظلم و جور پر شده است، کی تو پا در رکاب خواهی کرد؟
العجل صاحبالزمان! الغوث! وقت عدل و وفا نشد آقا؟
در خزان فراق پژمردیم، بد شنیدیم و زخمها خوردیم
در غمت جان به لب شدیم اما جان فدای شما نشد آقا
روز از روضۀ غمت زاریم، شب چو شمع از فراق بیداریم
ای بهار حقیقی، آمدنت خبر سال ما نشد آقا
در میان زلال بارش اشک، دیدن تو عجب صفا دارد
شاه خوبانی و تماشایت قسمت این گدا نشد آقا
اشتیاق، انتظار، صبر، فراق، جمعهها واژههای دلتنگی
آخرین جمعه رو به پایان است، خبری از شما نشد آقا...
#محمدتقی_عارفیان
#نیمۀ_شعبان
#آماده_باش
#مهدویت
#انتظار
@dghjkb
بهار در راه است 🌸🌾🌿
بهار ما کی از سفر بازمیگردی...
🌱اللهم عجل لولیک الفرج
@dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞|دعای تحویل سال نو به صورت همخوانی زیبا
🔸نماهنگ"نوروز مهدوی"
🎧همخوانی دعای یا مقلب القلوب و الابصار
و اشعار فارسی در مدح حضرت امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف🌹
🎉به مناسبت تقارن نوروز با نیمه شعبان
🚧کاری از:
💠گروه تواشیح بین المللی تسنیم💠
🎞مشاهده و دریافت فیلم باکیفیت:
📽 aparat.com/v/BRb9q
#امام_زمان
#نیمه_شعبان
@dghjkb
8tala.mp3
27.04M
#آموزشهای_کلیدی
#جلسه_8
#استاد_علی_تقوی
مرکز تخصصی واجب فراموش شده
@aamerin_ir
#انتشار_مطالب_آموزشی_آزاد_است
🌷لحظه تحویل سال سر سفره شهدا
جنگ بود و خشونتش، جنگ بود و جراحتش، جنگ بود و شهادتش...
جنگ بود و تمام غیرت رزمندهها
جنگ بود و همه آنچه باید برای مبارزه و دفاع داشت...
اما در کنار تمام اینها، خیلی چیزهای دیگر هم بود... یکی از آنها روحیه بچهها بود که هیچ جا کم نمیآوردند و برای آنچه باید تلاش میکردند... یکی از آن شرایط آغاز سال نو بود که بچهها در سختترین و شدیدترین زمان آن را برپا میکردند، اما با همان رنگ و روی منطقه، سفره هفت سین شان هم بنا به نوع رستهشان فرق داشت.
هفت سین واحد تخریب: سرنیزه، سیمخاردار، (مین) سوسکی، (مین) سبدی، سیم تله انفجاری و...
در سایر واحدها هم: سمبه، سیمینوف، سرب، ساچمه و...
در برخی دیگر: سکه، سماق، سیب از نوع کمپوتش و...
اگر هم سال تحویل بعد از عملیات بود، عکس شهدای عملیات مزینکننده سفره هفتسین بود و ذکر دعا و توسل و قرائت وصایای شهدا و...
عیدیشان هم گاهی سکههای متبرک شده به دست امامخمینی(ره) بود و گاهی اسکناسهای 100ریالی...
دید و بازدید بین بچههای همسنگری و همسایههای خاکریزی هم بود. خلاصه اینکه مراسم نوروز تا حد ممکن در جبههها بر گزار میشد. بهاران در دفاع مقدس، در آن هشت سال چه باعظمت برگزار شد و رزمندگان که به جای حضور در خانه، در میان خاکریزها و سنگرها سالشان را نو کردند و با تمام وجود پای آرمانهایشان ایستادند. و چه زیباست عشق خانواده شهدا به عزیزانشان در مزار شهدا، در کنار قبور شهدا و سفره هفتسینی که با هر سینش ارادتشان را به آرمانهای امام خمینی(ره) و دلاوریهای دلبندانش به تصویر میکشند.
و روزی که همت خانوادههای شهدا، میشود سنت همیشگی مان وآغاز سال نو در کنار مزار شهدا برای همه دلدادگان مسیر عشق تکرار تا یاد مردان بیادعای حماسهها و ایستادگیها مرور شود.
کنار میایستم. مادرشهید آرام زمزمهای میخواند و با دستهای چروکیدهاش روی مزاری را میشوید. گلاب میریزد و با گوشه چادر اشکهایش را از روی گونههایش پاک میکند. تمام حواسم را با خود میبرد به طرف سنگ مزار. نوشتههای سنگ مزار را که میخوانم قلبم لحظهای درنگ میکند. مگر میشود مادر شهیدی این چنین محکم برای فرزند شهید 17 سالهاش بخواند یا مقلب القلوب را...
و روزی که همت خانوادههای شهدا، میشود سنت همیشگی مان وآغاز سال نو در کنار مزار شهدا برای همه دلدادگان مسیر عشق تکرار تا یاد مردان بیادعای حماسهها و ایستادگیها مرور شود
آرامتر که میشود، بغضهایش را که فرو میبرد، میروم جلوتر آرام مینشینم و با تبریک عیدم، جای خالی فرزندش را یاد میآورد و میگوید: روز رفتنش گفت: «مادر این بار با تمام وجودت برایم دعا کن، من دیگر برنمیگردم.»
خوابش را هم دیده بودم... پدرش سالها بعد از شهادت امیر علیام رفت و من ماندم و یادشان.
چند روز مانده به عید سبزه میگذارم با تمام وجود منتظر روز عید میشوم.
چند روز قبلتر هم شیرینی میخرم و میآیم اینجا... این کار هر سالهام است.
آه که میکشد و پلک میبندد اشکهایش جاری میشود، میگوید: امیرم که کوچک بود همیشه برای ماهیهای داخل تنگ نگران بود، سال که تحویل میشد ماهی را برمیداشت در حوض داخل حیاط رها میکرد، میگفت: «گناه دارد دلش میگیرد، باید ببرم بیندازمشان رودخانه، آزادشان کنم. اینجا همهشان اسیر چند رنگ کاشی شدهاند.»
اهل بند شدن و ماندن یکجا نبود. اسارت را هم دوست نداشت.
خودش هم که اسیر شد نامردها بدجور شکنجهاش کرده بودند. یادم که میافتد قلبم نهیب میزند که وا اسفا چه کشید زینب کبری(س) وقتی علیاکبر را ارباً اربا دید، «اللهم تقبل منا هذاالقلیل.»
من هم امروز مهمان خانه امیرعلی شدم و عید را با او تازه کردم. انگار دعوتت کرده باشد. مادر شهید اسکناس نویی مهمانم میکند و میگوید این هم عیدی امیرعلی. عاشق عیدی گرفتن بود. پولهایش را که جمع میکرد، میرفت کتاب میخرید، همه را که میخواند میبرد مسجد محل تا همه بچهها و دوستانش بخوانند.
یادش دلم را تازه میکند گلابی به دستم میریزد و دعایی بدرقهام میکند که نیت پاکتان برای عاقبت بخیریتان کفایت میکند چون خدا آمینش را در گوشت زمزمه خواهد کرد.
*بخش فرهنگ پایداری تبیان
#تحویل_سال_باشهدا
@dghjkb
چند قدم آن طرفتر مینشینم و همه آنچه از نوروز در جبهه میدانم و شنیدهام رادر ذهن مرور میکنم.
میان افکارم، کمی دورتر، سفره هفتسین مردی همه توجهم را به خودش جلب میکند. همهاش یک چفیه است وعکس بسیار قدیمی امام خمینی(ره)، عکس حضرت آقا و همه هفتسینش را که جمع میکنم، به چند تا هم نمیرسد. نمیدانم بروم و از کمی هفتسینش بپرسم یا نه؟! لرزش شانههایش باعث تعللم میشود، اما به خود جرئت میدهم و میروم. سلام که میکنم، با چفیهاش اشکهایش را پاک میکند و علیکمالسلام میگوید، اجازه میخواهم و کنار مزار شهیدش مینشینم... لحظاتی بعد سکوت را میشکنم و میپرسم چرا سینهای سفرهتان کم است؟ حواستان نبوده؟!
نمیگذارد حرفم تمام شود، میگوید: «نمیدانم دوست دارید بشنوید یا نه اما همه داستانش برمیگردد به دوران دفاع مقدس و به دورانی که با دوستانم در جبهه، نوروز را میگذراندیم.
همه بچهها اهل نقطهای از کشور بودند چند نفری هم از تهران، حال و هوای عید که میرسید نیازی به مرور روزهای تقویم نبود، همهمان متوجه میشدیم.طبق سنت همیشه عید، با بچهها سنگر تکانی میکردیم، بهانهای بود تا سنگرمان نونوار و کمی هم شکل و شمایلش عوض شود. فکرش را بکنید با بچهها چند روز مشغول تمیز کردن میشدیم و بعد از اتمام کار صدام که انگار منتظر تمام شدن کار بود، خمپارهای میفرستاد و همه تلاشمان را نقش بر آب میکرد و خستگیمان درمیآمد.
بچهها میگفتند: عیدی تان را گرفتید! سالها بعد متوجه شده بودیم بچههایی که تجربهشان از ما بیشتر است، تنها ساعاتی مانده به سال تحویل، سنگرهایشان را تمیز میکنند.
آن سالها با بچهها قرار گذاشتیم هر کداممان مسئول تهیه یک سین شود. نمیدانم محرم اشکهایش هستم یا نه، اما به یکباره بغضش میشکند و همه غرور مردانهاش به من میفهماند که دلتنگیاش بیش از این است که نخواهد اشکهایش آنچه در دل دارد را مخفی کند.
میگوید: این سینها که نیستند، جای خالی دوستان شهیدم هستند، قرارمان هم همین بود! بدقولی کردند و رفتند و من با همه غریبیام، امروز لحظه سال نو را تنها و بدون آنها تحویل میکنم.
کمی سکوت میکند و انگار کمی تند رفته باشد، میگوید: بدقولی که نه! آنها به جای هر سین خالی سرشان را فدای امام زمان(عج) شان کردند.
حالا دیگر تنها سؤالم عکس امام(ره) است که انگار سالیان زیادی سفره به سفره هفتسین این چند نفر چرخیده است. «این عکس حضرت امام را که میبینید، سالهای زیادی است که همراه من است. یادگار مصطفاست، همین شهید که خوان سال نو را مهمانش هستیم، والفجر8 آسمانی شد، از همان غواصان خط شکنی بود که غرور اروند را شکستند.»
او را با بغضهای سنگینش تنها میگذارم و ملتمس دعایش میشوم.
*بخش فرهنگ پایداری تبیان
#تحویل_سال_باشهدا #سال_نو
@dghjkb
کمی آن طرف تر دو خانم جوان سبزههای عید در دست دارند و مابین قبور شهدای گمنام میچرخند و سبدهای گل را یک به یک بین بچهها پخش میکنند. هر دو جوانند و نسل سومی. نزدیک میشوم. اول راحت نیستند اما کمی بعد، گوشهای مینشینیم و حرفهایمان با هم که انگار از یک جنس است سر باز میکند. فاطمه دانشجوی رشته مهندسی شیمی دانشگاه شریف است و آشنا به شهدا و روحیاتشان، خودش میگوید ولایتی است، از همانها که سرشان را برای حضرت آقا میدهند. سوده که کنارم نشسته، آرام میخندد و میگوید: ما کجا و آستان حضرت دوست.
او همکلاسی فاطمه است. قبل از هر سؤالی شروع میکنند از شهدا گفتن، از ارج و قربشان حرف زدن و از دردها و دلتنگیهایشان زمزمه کردن. باورم نمیشود؛ آنان که نه انقلاب را دیدهاند و نه جنگ را لمس کردهاند، پس چگونه توانستهاند از زمان بگذرند و این چنین فاصلهها را کم کنند. آنان بسیجی بودنشان، ولایتی ماندنشان و همه و همه را از برکات خون شهدا میدانند و شهدا را به میزبانی خواندن، فقط از سر ارادتشان است و بس.می گویند برادران ایمانیمان سالها پیش جانشان را برای ما وکشورمان دادهاند و امروز سنگرشان را باید پاسداری کنیم. سوده به وصیت شهیدی اشاره میکند و میگوید: خواهرم! دشمن از سیاهی چادر تو میترسد تا سرخی خون من... این وظیفه ما را بسیار حساس میکند، چراکه ارزش عفت و حجاب ما از برکت و حرمت خون شهید مقام والایی دارد و بسیار ارزشمند است.
حرفهایشان شیرین و دلنشین است، اما باید بروند: «چند قبر شهید گمنام را میشناسیم که باید برای آنها هم سبزه ببریم و مهمانشان باشیم.»
من هم آرام میان قبور شهدا قدم میزنم و با هر گام خود سنگ مزار شهدا را میخوانم که مسیر آسمانی شدنشان، از کجا بوده است.
سن و سالشان را که میبینی بیشتر تنت میلرزد و حس مسئولیتت انگار سنگینتر میشود. یاد شهدا میافتم که پیروی از امام و در مسیرولایت بودن در خط اول وصایایشان بود و حفظ عفت و حجاب.
کمی پیش میروم. سفره زیبای هفتسین مزار شهید و مهمانان جوانش فرامیخوانندم. پیش میروم تا برسم به زوج جوانی که با هم، زیارت عاشورا را سر سفره شهدا قرائت میکنند.
ایمان فرزند شهید است و همسرش سمیرا در کنارش نشسته. هفته پیش عقد کردهاند و قرارشان با شهدا این بوده است که اولین سال تحویل را مهمانشان باشند.
ایمان سه ساله بوده که پدرش در کربلای 5 آسمانی شده، چیز زیادی از پدر به یاد ندارد و هر چه که میداند مرهون خاطرات دوستان و همرزمان پدر و گفتههای مادرش است.پیکر پدرش هرگز به دستشان نرسید. او به جای مزار پدر به دیدار دوستان و همرزمان او به گلزار شهدای گمنام آمده است. او مزار شهدای گمنام را مزار پدر میداند و برایش فرقی نمیکند که کدامشان پدر واقعیاش باشند.
او همه ارادتش به شهدا را از عشق به ابا عبدالله الحسین(ع) میداند و امیدوار است سرباز خوبی برای آقا امام زمان(عج) و پیرو خوبی برای پدرش باشد.
اینجا گلزار شهداست؛ مکانی مقدس که وادی عشقهای الهی شده و قرارگاه مادرانی غریب که سالها با اشک دیده، غبار از سنگ مزار فرزندانشان شستهاند و پدرانی که با گذشت تاریخ سنگ مزار فرزندانشان، قامتشان شکسته است و قدشان خمیده. اینجا وعدهگاه خواهرانی است که برای یکیک شهدا غریبانه میسوزند و میگریند... اینجا وعدهگاه عاشقان است؛ تکهای از بهشت. اینجا گلزار شهداست و سرزمینی نورانی در دل همه خوبیها، اما گویی باغ شهادت را روزنهای است و شهادت را امیدی. من هم به همراه همه شهدای این سرزمین زمزمه میکنم:
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و النهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن..... (اللهم ارزقنا توفیق طاعتک و شهاده فی سبیلک)
*بخش فرهنگ پایداری تبیان
@dghjkb