eitaa logo
دلنوشته‌ای از دلی تنگ برای شهدا
716 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
2.2هزار ویدیو
42 فایل
در هر زمان از شبانه روز که دلتان تنگ شد دلنوشته خود را برای ما بفرستید @amz_15
مشاهده در ایتا
دانلود
1_971951523.mp3
8.8M
💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب 9 جلسه نهم 🌹 استاد پناهیان @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴رهبرمعظم انقلاب: حضور در میان مردم از نقاط قوت آقای رئیسی است، این مورد را ترک نکنید. @dghjkb
عجب هفته‌ای، این هفته، هفته حقوق بشر آمریکایی است! ۶ تیر= ترور آیت الله خامنه ای ۷ تیر= ترور شهید بهشتی و ۷۲یار انقلاب ۷ تیر= بمباران شیمیایی سردشت ۱۱ تیر=ترور آیت الله صدوقی ۱۲ تیر= حمله ناو آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران اجازه داریم بگیم مرگ بر حقوق بی بشر؟؟؟ اجازه داریم بگیم تا ابد مرگ بر آمریکا؟؟؟ و مثل شهید بهشتی به امریکا و آمریکاپرستان بگوییم: "عصبانی باش و از عصبانیت خود بمیر. ملت ما همین است که می‌بینی و می‌شناسی" @dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌱امام على عليه السلام: دروغگو و مرده يكسانند؛ زيرا برترى زنده بر مرده به اعتماد بر اوست. پس اگر به سخن او اعتمادى نشود، زنده نيست غررالحكم حدیث 2104 علیه‌السلام @dghjkb
✨علی محمد احسن زاده آرانی: خدایا! به من قلبی ده که خود در آن جای گیری و چشمی ده تا راهم را میان کوره راه ها پیدا کنم و گوشی ده تا صدای منادی ات را از نغمه های شیطانی جدا سازم... و پایی ده که آن را در راه رفتن به جبهه بپیمایم و شهادتی ده تا بدان بر سر منزل مقصود برسم. *نوید شاهد، پایگاه اطلاع رسانی فرهنگ ایثار و شهادت @dghjkb
‍ما خسته‌ایم، منتظران‌ شما ‌خسته‌اند ، آقا! کِی ‌ختم ‌می‌شود تَه ِ‌این ماجرا به شما آقا جانم؟! @dghjkb
🍀 شهدای تفحص مظلومترین شهدای انقلاب؛  شهید جلال شعبانی جلال در سال ۱۳۵۱ هجری شمسی در روستای «آق تپه نشر» از توابع شهرستان همدان چشم به جهان گشود. دوران کودکی را در روستا سپری کرد و در سن شش سالگی به شهر همدان مهاجرت نمود. پانزده سال بیشتر نداشت که برای گذراندن آموزش‌های نظامی به پادگان قهرمان شهر رفت ولی پس از اتمام دوره مسئولان به علت کمی سن از اعزام او به جبهه جلوگیری کردند. جلال پس از اخذ مدرک دیپلم و انجام خدمت سربازی در امتحانات ورودی دانشگاه شرکت نمود. سپس از طرف نمایندگی جستجوی مفقودین ستاد کل نیروهای مسلح به قرارگاه غرب مستقر در ایلام و از آن‌جا منطقه سومار اعزام شد. شعبانی بار دیگر برای شرکت در مرحله دوم امتحانات ورودی دانشگاه به همدان بازگشت. (۱) وی مدتی بعد مجدداً در جبهه حاضر شد. او مدت‌ها در نیمه شب میهمان مزار شهدا در باغ بهشت [گلزار شهدای همدان] بود. با آنان صحبت می‌کرد و می‌خواست واسطه اجابت دعایش شوند. سرانجام موعد وصال فرا رسید و جلال شعبانی، بسیجی و سرباز آیت الله خامنه‌ای در ظهر روز پنج شنبه مورخ۳۰/۶/۱۳۷۴بر اثر انفجار مین در منطقه «قلاویزان» به عرشیان پیوست. پیکر خونین و پاره پاره جلال در حالی که فقط دست راستش سالم بود، بدون سر، با سینه‌ای سوراخ و دست و پایی قطع شده در گلزار شهدای همدان (باغ بهشت) به خاک سپرده شد تا همه بدانند درهای آسمان هنوز باز است. باشگاه خبرنگاران سایت شهدای ایران  @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠شهید دکتر بهشتی : ما در زير بار سختي ها و مشکلات و دشواري ها قد خم نمي کنيم. ما راست قامتان جاودانه تاريخ خواهيم ماند. تنها موقعي سرپا نيستيم که يا کشته شويم، و يا زخم بخوريم و به خاک بيفتيم و الا هيچ قدرتي پشت ما را نمي تواند خم کند. @dghjkb
💠۲۰ جمله از رهبر انقلاب درباره عزاداری سیدالشهدا علیه‌السلام: در زندگی حسین‌بن‌علی علیه‌السّلام، یک نقطه‌ی برجسته، مثل قله‌ای که همه‌ی دامنه‌ها را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد، وجود دارد و آن عاشورا است. ۱۳۷۱/۱۱/۰۶ پايگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيت‌الله‌العظمی سيدعلی خامنه‌ای (مد‌ظله‌العالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 منم عمار همون بچه بسیجی 🇮🇷 زخاک فکه فاو و شلمچه 🇮🇷 همون سینه‌زنی که میره هیئت 🇮🇷 کلاس عشق بازی باولایت...... @dghjkb
🌾 به راه آمدنم را مدیونم به شما ای شهیدان.... که اگر در این طوفان بلاها دست یاریم را پذیرا نبودید غرق شده بودم.... 🌾گمانم این است که با همه بار گناه شمایید که می‌توانید مرا بسازید... مرا خوب کنید...خوب از جنس خودتان... @dghjkb
14000202-10-hale-khoob-Low.mp3
4.97M
💥سلسله سخنرانیهای بسیار جذاب 10 جلسه دهم: احساس نا امنی یکی از عوامل حال بد 🌹 استاد پناهیان @dghjkb
✨امام زمانم‌.... 🌱میان من و شما گرچه راه ‌بسیار است، اجازه ‌هست که ‌از دور عاشقت ‌باشم ؟! 🍃جانم به‌ لب‌ رسیده ‌بیا @dghjkb
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌱امام حسین علیه السلام: کسی که بخواهد از راه گناه به مقصدی برسد ، دیرتر به آرزویش می رسد و زودتر به آنچه می ترسد گرفتار می شود. تحف العقول، صفحه248 علیه‌السلام @dghjkb
🌾آلودگی هوای زمین از حد هشدار گذشته ودنیا، منهای تو برابر شده با خفگی... ‌کجایی ای اکسیژنِ ناب حیات؟! ریه‌های جهانم، تو را کم دارد... زمان ‌آمدنت ‌نرسیده ‌مهدی‌جانم؟ @dghjkb
☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘☘☘☘☘☘☘☘ خیر در چیزی است که اتفاق می افتد؛ ﺑﺎﯾﺪ ﺗﺴﻠﯿﻢ ﺑﻮﺩ... ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺷﻤﺎ ﺣﺎﺩﺛﻪﺍﯼ ﺭﺥ ﻣﯽﺩﻫﺪ ﻭ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﻏﺼﻪﺩﺍﺭ ﻣﯽﮐﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯽﺷﻮﯾﺪ ﺩﺭ ﺩﻝ ﺍﯾﻦ ﺑﺤﺮﺍﻥ، ﺑﺮﮐﺎﺗﯽ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﯾﮏ ﺑﺴﺘﻪﺑﻨﺪﯼ ﺗﻠﺦ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻫﺪﯾﻪ ﻣﯽﺩﻫﺪ! 🔵 ﻣﻄﻤﺌﻦ ﺑﺎﺵ: "ﺳﺎﻗﯽ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺭﯾﺰﺩ ﺍﺯ ﻟﻄﻒ ﺍﻭﺳﺖ..." 🍃ﺧﺪﺍﯾﺎ؛ ﺫﺭﻩ ﺍﯼ ﺷﮏ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺁﻧﭽﻪ ﺗﻮ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﻩﺍﺕ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ، ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺍﺳﺖ... ﻭ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭼﺸﺎﻧﺪﯼ @dghjkb
🔹نگاهی به زندگی شهید ورزشکار سهراب اسماعیلی: شهید سهراب اسماعیلی در عملیات والفجر4 در منطقه ای کوهستانی و صعب العبور به همراه بی سیم چی اش در اثر اصابت گلوله توپ 106 به شهادت رسید. سهراب اسماعيلى‏ فرزند: مختار تاريخ تولد: 1340 تاريخ شهادت: 1362 مسؤول آموزش عقيدتى و سياسى و عضو شوراى فرماندهى سپاه زنجان‏ «سهراب اسماعيلى» از مادرى به نام طيبه اسماعيلى، در سال 1340 در روستاى «قارخودلو» از توابع زنجان در خانواده‏ اى كشاورز به دنيا آمد. او سومين فرزند خانواده مختار بود. در خردسالى براى فراگيرى قرآن به مكتب‏ خانه رفت و در اين راه موفق بود. او از كودكى آرام، متين و محجوب بود و كمتر با كودكان درمى ‏آميخت و از برخورد و درگيرى پرهيز داشت و بيشتر اهل سازش و گفتگو بود؛ خصلتى كه تا پايان عمر ويژگى او بود. تحصيلات دوران دبستان را در سال 1347 در زادگاهش در مدرسه ‏اى غير رسمى كه نامى هم نداشت گذراند و در اين مدت در كسب و فراگيرى دروس كوشا بود. در كنار تحصيل در كشاورزى و چراى دام به خانواده و حتى همسايگانى كه نياز به كمك داشتند، كمك می کرد. در همسايگى آنها زن و شوهرى بودند كه فرزند نداشتند ولى به خاطر كمك‏ هايى كه سهراب و برادر كوچكترش« قنبر» به آنها می کردند، هميشه می گفتند كه ما كمبود فرزند را حس نمی کنيم. زمانى كه دوران دبستان به پايان رسيد از پدر خواست تا براى ادامه تحصيل به شهر برود اما پدر پاسخ مى ‏دهد كه توان پرداخت هزينه تحصيل او در شهر و هم استخدام كارگرى به جاى او را ندارد. سهراب به ناچار مى ‏پذيرد كه خود خرج تحصيل را فراهم آورد و پدر كه اشتياق او را براى ادامه تحصيل مى ‏بيند راضى به رفتن او به شهر مى ‏شود. او براى ادامه تحصيل به تهران رهسپار شد و هم زمان با تحصيل به كار در مغازه نانوائى عموى خود پرداخت تا از اين رهگذر هزينه تحصيلى خود را فراهم كند. همزمان با اوجگيرى انقلاب اسلامى درس را رها كرد و به صحنه مبارزات انقلابى پيوست تا آنكه انقلاب به پيروزى رسيد. در هيجده سالگى با دخترخاله ‏اش خانم «ربابه اسماعيلى »ازدواج كرد. او به هنگام خواستگارى شرط ازدواج با دخترخاله‏ اش را تحمل هر گونه سختى در طول زندگى تعيين كرد و آنها با تعيين 500 تومان مهريه پيوند زناشويى بستند و يكسال اين دوران ادامه يافت. پس از گذشت يكسال بنا به درخواست سهراب مراسم عروسى در كمال سادگى برگزار شد و آنها از طريق كشاورزى امرار معاش می کردند تا آنكه به زنجان نقل مكان كردند و در آنجا ساكن شدند. در همين زمان به عضويت سپاه پاسداران انقلاب درآمد و از آن پس زندگى خود را از اين رهگذر تامين می کرد. در سپاه به صورت جدى به ورزش روى آورد و در كنار مسؤوليت آموزش سياسى - عقيدتى، زير نظر «پرويز عطايى» به آموزش تكواندو پرداخت و كمربند سياه گرفت. او ضمن گذراندن دوره سربازى در سپاه‏ به ادامه تحصيل پرداخت و ديپلم گرفت. با آغاز جنگ تحميلى «حضور در جبهه را واجب شرعى» دانسته و از طرف سپاه عازم جبهه شد و به عنوان مسؤول آموزش عقيدتى فعاليت می کرد. از اين پس او به دفعات در سالهاى 1358، 1359 و 1362 به جبهه اعزام شد. در بازگشت از جبهه نيز آرام و قرار نداشت و به جمع ‏آورى و تهيه وسايل مورد نياز رزمندگان مى ‏پرداخت و براى تهيه آنها گاه تا قم نيز مى‏ رفت. با نيروهاى جهاد سازندگى همكارى می کرد و به كشاورزان در زمان برداشت محصول كمك می کرد،به ديدار خانواده شهدا مى ‏رفت و بر اين كار تاكيد فراوان داشت. خواهر بزرگ او «رقيه اسماعيلى»نقل می کند: «يازده روز از عيد گذشته بود كه سهراب به ديدنم آمد، وقتى از او گله‏ مند شدم در جوابم گفت: خواهرم پدران و مادرانى كه فرزندانشان شهيد شده‏اند چشم اميدشان به ما است كه آنها را تنها نگذاشته و به ديدارشان برويم.» او كمتر لباس سپاه بر تن می کرد چرا كه معتقد بود مبادا اين لباس وسيله سوءاستفاده شود. در وصيت ‏نامه خود نيز نوشت: «وقتى امام فرمود:«كاش من هم يك پاسدار بودم»، اى واى بر من و شما كه اين لباس مقدس است و مسؤوليت ما را بيشتر می کند.» *بنیاد شهید و امور ایثارگران نوید شاهد @dghjkb
سهراب در طول زندگى مشترك سه ساله ‏اش در امور خانه و بيرون از خانه ياور همسر خود بود و به يگانه دختر خود «زهرا »علاقه ‏اى وافر داشت. همواره همسرش را سفارش به حفظ رابطه با همسايه‏ ها می کرد و می گفت: «در قيامت بعد از نماز از حق همسايه ‏دارى از انسان سؤال مى ‏شود.» دوستانش می گويند: «او بيشتر اهل عمل بود تا نصيحت و سعى می کرد با رفتارش ديگران را راهنمايى كند، كم حرف بود و متين و همواره ديگران را به اين امر ترغيب می کرد. و هر دوشنبه و پنج شنبه روزه می گرفت‏و با قرآن مأنوس بود و در ماه رمضان كلاس قرآن برپا می کرد و در سپاه به عنوان قارى برگزيده انتخاب شد. به حفظ بيت ‏المال اهميت زيادى مى ‏داد؛ صندوقى در محل كار گذاشته بود تا هر كس از تلفن اداره استفاده می کند پول آن را در صندوق بيندازد؛ با اين حال باز در ترديد بود كه نكند نفس عمل اشتباه باشد. زمانى كه به فرماندهى منصوب شد در كارهاى جمعى سبقت می گرفت‏و حتى در نگهبانى كمك می کرد؛ پيش آمده بود كه ساعتها وقت نگهبانى تمام شده ولى چون فرد بعدى در خواب بود او را بيدار نكرده و خود به جايش نگهبانى داده بود. همرزمانش مى‏ ديدند كه شبها از چادر خارج شده و مشغول نماز شب مى‏ شود و براى آنكه شناخته نشود پتويى بر دوش خود مى ‏انداخت. براى اولين بار كه از ناحيه پا مجروح شد براى آنكه خانواده ‏اش ناراحت نشوند به مدت يك ماه آنها را از خود بى خبر گذاشت؛بار دوم هم كه از ناحيه بازو و كتف مجروح گرديد موضوع را پنهان كرد تا اينكه در بازگشت از جبهه همسرش به ناراحتى او پى برد. وقتى جوياى قضيه شد، دريافت مجروح شده است. روزى پس از بازگشت از جبهه، همسرش از حضور مداوم او در جبهه و مشكلات زندگى شكايت كرده و گريه سر مى ‏دهد. سهراب با خنده به همسرش گفت: «شما تصور می کنيد كه من و امثال من در خط مقدم هستيم ولى نه، من شهادت مى ‏دهم كه شما زن‏ ها در خط مقدم هستيد كه مشكلات زندگى و تربيت فرزندان ما را به تنهايى عهده‏ دار شده ‏ايد و بدين ترتيب به همسرش آرامش مى ‏داد.» بعد از شنيدن خبر شهادت برادر كوچكترش «قنبر» در عمليات فتح‏ المبين در سال 1361 شكرگزارى كرد و آرزوى شهادت خود را می کرد و همواره در نماز و در دعاها می گفت: «اللهم ارزقنا توفيق الشهادة». نقل است كه در يكى از روزهاى زمستانى به همراه همسرش براى خريد رفته بود كه پايش لغزيد و نزديك بود، با اتومبيل در حال حركت تصادف كند. پس از اين حادثه گفت: «لطف خدا بود كه اين گونه نميرم چون آرزوى شهادت دارم.» و بار ديگر كه مشغول تعمير سيم‏كشى‏برق منزل‏بود برق اتصال‏كرد و اطرافيان‏ديدند كه رنگ از رخسار او پريد، وبعد از آن‏ گفت: ترسيدم‏كه بدين‏ طريق بميرم‏از شهادت محروم‏شوم. *بنیاد شهید و امور ایثارگران نویدشاهد @dghjkb
سهراب اسماعيلى در وصيت ‏نامه خود نوشت: از حضرت رسول (ص) نقل كرده است: «بهترين عمل مرد مسلمان تيرى است كه در راه خدا مى ‏اندازد و از هموطنان خود مى‏ خواهد كه اسلام و ميهن را يارى كنند كه بهشت در زير سايه شمشيرهاست و بهترين عمل مومن جهاد در راه خداست».و در ادامه وصيت ‏نامه بعد از طلبيدن حلاليت از مادر كه در سفر حج بود، به خاطر قصور در خداحافظى از او از ترس ممانعت براى رفتن به جبهه مى ‏نويسد:«شما به زيارت كعبه رفتيد و من هم به زيارت خداى كعبه، شما در عيد قربان گوسفند قربانى كرديد و خواهيد كرد و من خودم را، شما سعى بين صفا و مروه نموديد و من بين خيمه و قتلگاه، شما با سنگ رمى جمره كرديد و من با فشنگ شيطان‏ هاى تاريخ را، ملحدان را، مزدوران آمريكا را و دشمنان اسلام را نشانه رفتم و سينه‏ هاى خصم را با فشنگم شكافتم و در آخر جان به جان آفرين هديه می کنم، شما با لباس سفيد محرم شديد و احرام بستيد و من با لباس رزم احرام كردم، شما حجرالاسود را بوسه زديد و من ريگها و سنگهاى جنوب و جنوب غربى كربلاى ايران را، شما در مقام ابراهيم اقامه نماز نموديد و من در سنگرهاى خونين شهيدان و اين زيارت براى من بهترين زيارتهاست.» قبل از عمليات والفجر 4 به فرماندهى سهراب، گردانى از زنجان عازم جنوب شد. او در آخرين وداع قبل از رفتن، عطرى از جيب خود در مى‏ آورد و به لباس تنها دخترش، همسر و خواهرش زد و از آنها خواست كه بردبار و صبور باشند و در مرگ او شيون نكنند. در منطقه جنوب و در عمليات والفجر 4 وقتى حمله آغاز شد سهراب اسماعيلى فرمانده گردان در منطقه‏ اى كوهستانى و صعب ‏العبور براى خود و بى ‏سيم ‏چى ‏اش چاله ‏اى كند و در آن قرار گرفت. تا هم بر نيروهاى تحت امر اشراف داشته باشند و هم بتوانند با عقب تماس بگيرند. نيروهاى گردان در بالاى تپه مستقر بودند كه دشمن با توپ 106 محل استقرار آنها را هدف قرار داد كه سهراب در اثر اصابت گلوله توپ 106 سر از بدنش جدا شد، وقتى به بالاى سرش رسيدند، بدن او و قرآنى را كه همواره مونسش بود، غرق در خون يافتند. بى‏سيم‏ چى او نيز با دل و روده بيرون ريخته، شهيد شده بود. همرزمانش نقل می کنند:«شب قبل از عمليات شهيد سهراب اسماعيلى به نقل خاطرات زندگى خود پرداخت كارى كه بسيار غريب بود. همرزم او سيدجمال موسوى بدن به خون آغشته شهيد را به عقب برگرداند و خانواده او بنا بر وصيتش جنازه سهراب را در زير پاى نيروهاى همرزمش دفن كردند.» *بنیاد شهید و امور ایثارگران نویدشاهد @dghjkb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 در آرایشگاههای زنانه چه خبر است؟ ⛔️ فاجعه ای که بدون نظارت مسئولین و توجه ما رخ می دهد! 🔻 آرایشگاه های زنانه چه بلایی بر سر اعتقادات و فرزندان ما می آورند؟ @dghjkb
🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶⭕️🔶 🔵 فکر کردن به گناه مثـݪ دود می‌مونه! 🔹 آدمو نمی‌سـوزونه ولی درو دیوار دل رو سیاه میکنه و آدمو خفه... ⭕️مواظب افکارت باش!! @dghjkb
🌺 عکسی جالب از دیدار سید ابراهیم رئیسی با سایر نامزدهای انتخابات اینه رسم بزرگمردی.. @dghjkb
🍀 شهدای تفحص مظلومترین شهدای انقلاب؛  **شهید حسین صابری اردیبهشت ماه سال ۱۳۴۷ که شکوفه‌های بهاری در چهلمین شب شهادت دومین پسر حضرت فاطمه (س) خلعت ماتم بر تن کرده بودند، صدای گریه غنچه نوشکفته‌ای به نام «حسین» در فضای خانه پیچید، او دوران کودکی را در خانواده‌ای پر محبت همراه برادرانش با بازی های کودکانه سپری کرد. صابری همیشه مؤدب و بسیار تیز هوش بود و به فراگیری علم علاقه زیادی داشت. اوبا اوج گیری مبارزات مردمی علیه رژیم ستم‌شاهی هم‌پای دیگر اقشار مردم در تظاهرات و راهپیمائی‌ها با عشق به امام خمینی حضور پیدا می‌کرد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۱۴ سالگی به عضویت بسیج پایگاه مسجد امام حسین (ع) درآمد . شب‌ها در سنگر مسجد به پاسداری مشغول بود و در این پایگاه الهی حضوری چشم‌گیر داشت تا جایی که چند بار توسط منافقین مورد تهدید و تعقیب قرار گرفت ولی این امر نمی توانست مانعی در حرکت او ایجاد کند. با شروع جنگ تحمیلی، مدت ۳ ماه دوره آموزشی را در پادگان گذراند و راهی کردستان شد در اولین مأموریتش در پاوه هنگام مبارزه با اشرار از ناحیه سر مجروح شد و پس از بهبودی دوباره سودای سفر به دیار دوست نمود. حسین با شرکت در عملیات‌های مختلف از جمله کربلای ۵ و کربلای ۸ در منطقه حلبچه به خیل جانبازان شیمیایی پیوست. او در دوران دفاع مقدس به عنوان تیربارچی ، تک تیرانداز، تخریب‌چی و در قسمت‌های مختلف توپ‌خانه (توپ ۱۰۶) و پدافند حضوری عاشقانه‌ای داشت. پس از جنگ و بعد از شهادت دومین برادرش عباس که یکی از اعضاء گروه تفحص بود در کمیته جستجوی مفقودین جنوب به عنوان مدیریت داخلی قرارگاه مشغول به خدمت شد. هنوز یازده ماه بیشتر از فعالیتش نمی‌گذشت که در تاریخ ۲۸/۳/۷۶ دقیقاً یک‌سال پس از عروج خونین برادرش هنگامی که ۷ روز به شب اربعین و سالگرد تولدش مانده بود، در ماه صفر، بار بر بست و بر اثر انفجار مین والمری در منطقه فکه اجر صابران را دریافت کرد و مزارش در قطعه ۴۰ بهشت زهرا دارالشفای آزادگان شد. باشگاه خبرنگاران سایت شهدای ایران @dghjkb