ضُحی
سلام دوستان جدیدم خیلی خوش اومدید #شین_الف هستم نویسندهی این کانال علاوه بر #نت_آب که در حال خوند
رمانهای قدیمی و کامل شده👆🍃
هدایت شده از ضُحی
اگه دلت میخواد این رمان رو
جلوتر از بقیه بخونی بفرما😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1410465872Cb9a5a79327
هدایت شده از ضُحی
iujsn-qg941 (1).pdf
277.7K
رمان حنانه😍♥️
"دوستان این فایل ۱۵۰ صفحه اول رمان حنانه ست که میتونید کاملا رایگان بخونید" 👆😇
🍂🍃اگر فایل کامل رمان رو خواستید به این آیدی پیام
بدید👈🏼 @roshanayi 🍃🍂
#استوری
مرا صدا زدی و رد شدم نفهمیدم،
تو خوب بودی و من بد شدم نفهمیدم...!
#امامزمانم💙
هدایت شده از ضُحی
اگه دلت میخواد این رمان رو
جلوتر از بقیه بخونی بفرما😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1410465872Cb9a5a79327
هدایت شده از ضُحی
آنونس فانوسهای بیابانگرد.pdf
309K
•
•
60 صفحهی اول رمان فانوسهای بیابانگرد 😍♥️
•
•
فایل کامل: @roshanayi 🍃🍃🍃
هدایت شده از ضُحی
آنونس رمان پرپرواز(ادامه فانوسهای بیابانگرد).pdf
589.7K
•
•
30 صفحه اول رمان پرپرواز😍♥️
(جلد دوم همون رمان فانوسهای بیابانگرد)
•
•
فایل کامل: @roshanayi 🍃🍃🍃
اگه دلت میخواد این رمان رو
جلوتر از بقیه بخونی بفرما😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1410465872Cb9a5a79327
هدایت شده از ضُحی
آنونس غریب آشنا .pdf
541.2K
رمان غریب آشنا 😍🦋
"دوستان این فایل ۱۴۰ صفحه اول رمان غریب آشنا هست که میتونید کاملا رایگان بخونید" 👆😇
🍁♥️اگر فایل کامل رمان رو خواستید به این آیدی پیام
بدید👈🏼 @roshanayi ♥️🍁
هدایت شده از ضُحی
iujsn-qg941 (1).pdf
277.7K
رمان حنانه😍♥️
"دوستان این فایل ۱۵۰ صفحه اول رمان حنانه ست که میتونید کاملا رایگان بخونید" 👆😇
🍂🍃اگر فایل کامل رمان رو خواستید به این آیدی پیام
بدید👈🏼 @roshanayi 🍃🍂
#حَـنــــّٰـانـِہ•°🥀
#پارت_129♥️
دو روز خودم رو توی اتاق حبس کردم... نه جوابش رو دادم و نه بیرون رفتم!
شب سوم دیگه بی طاقت شده بود...
مثل همیشه عذرخواهی کرد و گفت دیگه در رو روم قفل نمیکنه...
ولی من جوابی ندادم...
آخرش عصبانی شد و صداش بالا رفت: لااقل یه کلمه جوابمو بده من دارم از دلشوره میمیرم دو روزه نمیفهمم چکار دارم میکنم باشه بسه دیگه تنبیهم کردی خوبه؟! من هرکاری میکنم بخاطر توئه... اگر درو قفل کردم بخاطر این بود که کار دست خودت ندی برای این بود که... ترسیدم گمت کنم! یکم درکم کن...
دستم روی دهنم بود که صدای گریه م بلند نشه...
داشتم سعی میکردم به خودم مسلط بشم و بدون بغض جوابش رو بدم که با ضربه آخرش به در از جا پریدم و اون با تمام زورش افتاد به جون در اتاق: جواب نمیدی نه؟
من از کجا باید بفهمم تو زنده ای یا نه اصلا تو اتاق هستی یا نه... الان این درو میشکونم خیال خودم و خودتو با هم راحت میکنم...
بالاخره بعد از دو روز نطقم باز شد و صدای بریده بریده م بلند شد: نه... حق نداری این درو بشکنی...
نفس عمیقی کشید و آروم زیر لب چیزی گفت که نشنیدم... بعد مظلوم گفت: چشم... نمیشکونمش... فقط میخواستم مطمئن بشم حالت خوبه...
حالا بگو منو بخشیدی؟
آب دهنم رو فرو دادم و آروم گفتم: شما منو اینجا #زندانی کردی اونوقت من باید...
_من اشتباه کردم خوبه؟ یه دونه بزنی تو گوشم آروم میشی؟ من هرکاری کردم بخاطر خودت بوده... خب چکار کنم تهدیدت منو ترسوند.... دیگه درو قفل نمیکنم قول میدم... ولی تو ام باید قول بدی که نزاری بری... من... دیوونه میشم اگر به روز بیام خونه ببینم نیستی متوجه میشی؟!
محکم لبم رو به دندون گرفته بودم و میجویدم... دلم هم ضعف میرفت برای این اعتراف صادقانه ش و هم غصه دار بود برای دل کندن ازش...
من مجبور بودم برم... شرط عشق راضی شدن به زحمت معشوق نیست!
دوباره آروم گفت: تو چی میخوای بشنوی؟! درو باز کن برات همه چیزو توضیح میدم...
_این در باز نمیشه... من میخوام توی حریم خودم بمونم...
_یعنی واقعا تو به من #اعتماد نداری؟!
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1854079006C45d07c7e0d
#حنانه 🍁 #رمان_کامل_شده #حق_عضویتی
هدایت شده از ضُحی
اگه دلت میخواد این رمان رو
جلوتر از بقیه بخونی بفرما😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1410465872Cb9a5a79327
هدایت شده از ضُحی
آنونس غریب آشنا .pdf
541.2K
رمان غریب آشنا 😍🦋
"دوستان این فایل ۱۴۰ صفحه اول رمان غریب آشنا هست که میتونید کاملا رایگان بخونید" 👆😇
🍁♥️اگر فایل کامل رمان رو خواستید به این آیدی پیام
بدید👈🏼 @roshanayi ♥️🍁
هدایت شده از ضُحی
اگه دلت میخواد این رمان رو
جلوتر از بقیه بخونی بفرما😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1410465872Cb9a5a79327
#پارت_82♥️
زیر درخت نشسته بودیم و داشتیم مدل های جدید لباس عروس را برای مطهره میدیدیم و رویشان نظر میدادیم که صدایی از پشت سر باعث شد چشمهایم را ببندم:
_سلام...
یه لحظه میشه حرف بزنیم؟
دلم نمیخواست چشمهایم را باز کنم و با مطهره چشم تو چشم شوم...
میدانستم با همان نگاه حقم را کف دستم میگذارد...
باز هم حرف او شد...
پیدایمان کرد!
ناچار بدون نگاه به مطهره بلند شدم و مثل کسانی که قایم باشک را باخته اند از پشت درخت بیرون رفتم...
رو به رویش ایستادم و حرصی گفتم:
_سلام...
شما از کجا فهمیدید ما اینجاییم؟
لبخندی زد:
_اومدم اینورا یه قدمی بزنم...
این لباس سیاهتون از پشت درخت معلوم بود...
چشمهایم را با عصبانیت بستم...
بدی اش این بود که مطهره هم همه اینها را میشنید و بعدا خدمتم میرسید...
آهسته گفتم:
_چادر...
_بله چادرتون...
اصلا...
نمیدونم یه حسی منو سمتت میکشونه...
انگار میفهمم کجایی میام همونجا...
خجالت زده لبم را به دندان گرفتم...
_کارتون چی بود؟
_کارم؟
آها...
میخوام ببینم من چکار باید بکنم؟
_یعنی چی؟
_من احساس میکنم این جوابای تو یه جور ناز دخترونه است...
میخوام جواب واقعیت رو بگی...
چون میدونم که تو هم به من....
نگذتشتم ادامه دهد:
_اصلا هم اینطور نیست...
چرا همچین فکری مبکنید؟؟؟
پیروزمندانه لبخند زد:
_از نگات میفهمم...
دستهایم را به هم گره کردم و فشار دادم تا کم نیاورم و صدایم نلرزد:
_اعتماد به نفستون خیلی بالاست...
لبخندش عمیقتر شد:
_چرا نباشه...
راست هم میگفت...
چیزی کم نداشت...
فقط یک چیز که آنهم همه چیز بود...
زبان چرخاندم:
_عزت و احترام و محبت من به دیگران بر پایه محبتیه که به خدا دارن...
پس نمیتونم به شما علاقه داشته باشم...
چون شما به خدا اعتقادی ندارید!
برای دریافت فایل کامل رمان #غریب_آشنا به این آیدی پیام بدید::::::♥️😍
@roshanayi @roshanayi @roshanayi
@roshanayi @roshanayi @roshanayi
@roshanayi @roshanayi @roshanayi
هدایت شده از ضُحی
اگه دلت میخواد این رمان رو
جلوتر از بقیه بخونی بفرما😍👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/1410465872Cb9a5a79327
هدایت شده از ضُحی
آنونس فانوسهای بیابانگرد.pdf
309K
•
•
60 صفحهی اول رمان فانوسهای بیابانگرد 😍♥️
•
•
فایل کامل: @roshanayi 🍃🍃🍃