#تبلیغ_نامه 2 🔻روستای فک حدودا پانزده خانوار بیشتر ندارد و محل استقرار ما در پایگاه بسیج است که در طبقه دوم ساختمانی کنار مسجد قرار دارد. وارد اتاق که می شویم سرمای اتاق خوش آمد هولناکی می گوید. بخاری خراب است شعله ای ندارد. نه اینکه مطلقا خاموش باشد اما توان گرم کردن اتاق را با آن شعله نداشت. به هر ترتیب جاگیر شدیم و اولین نماز مغرب و عشا را در مسجد خواندیم من و محمد صالح. آقا سعید دهیار محترم آمد. جوان پخته ای به نظر می آمد. از قبل با آقا صالح ما رفیق بود و سر صحبت باز شد. فرصتی نشد که مسئول گروه جهادی هم خودش را رساند. از همت و تلاش جهادی اش که خوشم آمد. بیش از پانزده سال است که با همت طلبه های مدرسه روحیه بابل برای روستاهایی که به طور معمول در ایام تبلیغی روحانی نداشتند طلبه مبلغ اعزام می کنند. داستان اکثر گروه های جهادی تبلیغی که حدودا از همان سالهای دهه هشتاد شکل گرفته اند بسیار جالب است تقریبا همگی قصه واحدی دارند و نقطه شروع بسیاری از آنها فهم یک نکته بود که دستگاه های متولی کارشان را به هر دلیل انجام نمی دهند و نباید کار خدا معطل فلان سازمان و دستگاه بماند. یکی از آرزوهای من از همان سالها این بود که دستگاه های تبلیغی که نمی توانند کارشان را درست انجام دهند به اندازه ی کاری که انجام میدهند کوچک گردند و به اندازه کار واقعی و مثمر ثمری که دارند از امکانات هم بهره مند شوند. برخی از این مجموعه ها به اندازه هزینه ای که خرج کارمند و ساختمان و چه و چه می شود نیز خروجی ندارند. اگر همان مبلغ به فلان گروه جهادی داده شود بیشتر کار تبلیغی جلو می افتد. نمی دانم آیا مدیر ساختار شکنی پیدا می شود که ساختار این مجموعه ها را بکوبد و دوباره طرحی نو در افکند که پویا و بانشاط و بدور از دیوان سالاری های مرسوم باشد که در نگاه برخی فصل جداناپذیر مجموعه های حاکمیتی است. رفیق دیگری هم به ما اضافه شد که برای تبلیغ یکی از روستاهای مجاور آمده بود. مادرش برای سحرهای ماه رمضان خورشتهای متنوعی پخته بود و فریز کرده بود که عزیز دلش در سحرها بدون غذا نماند. دلم برای مادرم تنگ شد. خدا مادرش را حفظ کند و همه مادران طلبه ها که با یک دنیا محبت جگرگوشه هایشان را برای سربازی مولایمان به حوزه ها می فرستند. خب تا اینجا خورشت سحر جور شده بود و پخت برنجش را هم خودم بر عهده گرفتم . چیز خیلی بدی نشد. کته که کمی آبش زیاد شود و مدت چند ساعتی هم روی بخاری بماند چیزی دلچسبی نمی شود اما به هر حال با امکانات محدود بهتر از این از من بر نمی آمد. @Seyed_Ali_Reza