✊✊✊ #اسطورههای_قدرت_ایران
#خاطرات_شهدا🌹
💫دقیق بخون👇👇 یک افسانه واقعی!
+📞 حمیدجان، روی جاده الإماره بصره خمپاره بریزید نباید از جاده رد بشن والا همه لشگر پرپر میشن
_📞 مهدیجان جاده رو گرفتیم
______
🕕 دقایقی بعد:
_ حمید: مهدیجان چیکار کنیم؟ آرپیجیهامون داره تموم میشه... فقط کلاش داریم. برگردیم؟
+ داداش حمید، جاده نباید سقوط کنه والا همه بچهها قتل عام میشن.. مفهومه؟ قتل عام میشن... بجنگ با کلاش بجنگین💥☄
__ دقایقی بعد🕧
....: آقا مهدی به گوشی؟ آقا حمیدت پر کشید رفت!😔 اجازه میدی جنازشو برگردونیم عقب؟
مهدی: جنازه همشونو میتونی برگردونی؟! 😭
.....: همه رو نه😢
مهدی: پس بزار همونجا باشه!
....: آقا مهدی دستور چیه؟ کلاشامونم تموم شد؛ برگردیم؟
+ برادر، برگردید، یک لشگر پرپر میشن.. جاده نباید سقوط کنه
_ ....: آقا مهدی داریم سنگ میزنیم به تانک!! ...🔥💥
___ لحظاتی بعد🕐
💥 و دیگه کسی بیسیم نمیزنه!😞😭
☀️ روایتی از افسانه #برادران_باکری و لشگر آذربایجان☀️
شادی روح شهدا #صلوات
@didebanehoshyar