❣ #عــند_ربـهم_یــرزقون
🌱#شهید نوجوان ۱۶ ساله که مثل یک عارف پخته ۷۰ ساله با خدا مناجات کرده :
خدایا ! تو با بندگانت نسیه معامله می کنی و گفتی: ای بنده، تو عبادت کن، پاداشش نزد من است در قیامت...
اما شیطان همیشه نقد معامله کرده با بندگانت و می گوید: گناه کن و در عین حال مزه اش را به تو می چشانم..!
پس خدا! برای خلاصی از این هوس ها، تو مزه عبادتت را به من بچشان که بالاترین و شیرین ترین مزه هاست...!
#شهیدمحمودرضااستادنظری
#شادی_روح_پاکش_صلوات
#دفاع_مقدس
#غيرت
#ايثار
#شهادت
#شهيد
🌹🍃🌹🍃🌹
٠
توبهے تکان دهنده شهید‼️
🌷شهید علیرضا محمودی پارسا
تاریخ تولد: ۲۳ / ۴ / ۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۲۹ / ۱۱ / ۱۳۶۱
محل تولد:کرج
محل شهادت:فکه،بیمارستان
*🌷مادرشهید←علیرضا یکبار مجروح شده بود🥀با اینکه اوضاعش مناسب نبود🥀و پزشک هم وسیلهای شبیه سوتک به گلویش وصل کرده بود تا بتواند راحت نفس بکشد،گفت:تو را به خدا بگذارید من برگردم به جبهه🥀بابا را راضی کنید اجازه بدهد من به جبهه برگردم.🥀همرزم←یکروز علیرضا صدایش را ضبط کرد:📼خدایا پناه میبرم از این این که حسد کردم.🥀از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم،🥀از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند،🥀از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم،🥀از این که دیگران را به کسی خنداندم،غافل از این که خود خندهدارتر از همه هستم،🥀از این که نشان دادم کارهای هستم،خدا کند که پست و مقام پستمان نکند.🥀از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید،🥀از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم.🥀از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند.🥀از این که نماز را بیمعنی خواندم و حواسم جای دیگری بود،🥀از این که بیدلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم.🥀از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل،یا حسد یا.. به نشنیدن زدم.🥀( این چند مورد از توبه ایشان بود که برای خواندن موارد بیشتر میتوانید در گوگل مطالعه کنید) نوجوان ۱۳ ساله ای که بر اثر اصابت ترکش گلوله خمپاره💥از ناحیه شکم و سینه به شدت مجروح شد🥀و طی دو روز درد و سختی نیمه شب جمعه به شهادت رسید*🕊️🕋
#شهید_علیرضا_محمودی_پارسا
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
شهید غواصی که دهان خود را پر از گِل کرد تا مبادا صدای ناله اش باعث لو رفتن معبر شود🥀
🌷شهید سعید حمیدی اصل
تاریخ تولد: ۳ / ۳ / ۱۳۴۸
تاریخ شهادت: ۴ / ۱۰ / ۱۳۶۵
محل تولد: اهواز.ملاثانی
محل شهادت: جزیره سهیل
*🌷همرزم← بچه ها وارد آب شدند🌊 سعید جزو اولين نفراتی بود كه توسط دشمن زخمی شد🥀با اصابت گلوله توپ هر دو پاهای سعید قطع شد🥀خودش را از معبر کنار کشید و گفت شما معطل من نشوید، چه بمانم و چه بمیرم شما بروید برای عملیات🥀سپس از شدت جراحات و برای اينكه دشمن صدای ناله او را نشنود و عمليات لو نرود علفها و گِلهای كنارش را در دهانش گذاشت🥀عملیات سختی بود از خط گذشتيم و خاكريز را فتح كرديم، حدود ساعت 12 نيمه شب بود یك سنگر برای مجروحان آماده كرديم تا پيش از شروع طغيان اروند مجروحان را منتقل كنيم🥀سعید را به سنگر مجروحان انتقال داديم ديديم دو پايش قطع شده 🥀و سرمای كشنده و آب شور منطقه مانند نمك بر زخمهایش نشسته،🥀ديدم دهانش ورم كرده، گِلها را از دهانش بيرون آوردم🥀ديدم مانند ماهی كه از آب بيرون انداخته شده لبهايش شروع به تكان خوردن كرد🥀نتوانستم متوجه شوم كه چه میگويد🥀اما يقين دارم كه يا قرآن میخواند و يا برای رزمندگان دعا میكرد.🌙سعید ۱۶ سالهی ما ساعت 4 صبح همان شب به شهادت رسيد🕊️وقتی منطقه به دست بعثی ها افتاد آنها با تانک روی سنگر رد میشوند💥و به همین دلیل پيكرش مفقودالاثر بود تا اینکه پس از 12 سال تفحص و به وطن بازگشت 🕊"شهید سعید حمیدی اصل" برادری در جبهه داشت به اسم علی که ایشان هم در همین شبی که سعید شهید شد به شهادت رسید.🕊🕋
#شهید_سعید_حمیدی_اصل
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
💚دیدارِ امام زمان (عجل)
🌷شهید مصطفی ابراهیمی مجد
تاریخ تولد: ۲۹ / ۷ / ۱۳۳۳
تاریخ شهادت: ۲۶ / ۶ / ۱۳۶۰
محل تولد: تهران
محل شهادت: دارخوین
*🌷✍🏻قسمتی از وصیت نامه: (شروع وصیتنامه شهید با دعای مشلول،عهد،آل یاسین)🌙← من مصطفی ابراهیمی مجد دعای فوق را که در زیارت حضرت صاحب الامر آمده تا به انتها جزو اعتقاد خود دانسته و این زیارت را به این جهت بیشتر متذکر شدم چون در انتهای دعا، امام عصر (عج) را شاهد و گواه بر شهادتین خود می گیرم🌙و از شما میخواهم که دعای فوق را خوانده و در آنجا من شهادتین را بطور کامل پذیرفته ام،🕊بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان میگفتند: نوکر محال است صاحبش را نبیند🥀من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم.💚بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد🌙 از یاد او غافل نگردید دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم🥀و تا این زمان دیدار او را برای هیچ کس نگفته ام مبادا که ریا شود🥀و فقط می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است🥀و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم🌙و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که حکومت آن حضرت را در زمان حیاتم ببینم🕊 (و اِن حال بینی و بینه الموت) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم..»🌙 بر روی سنگ مزار این شهید نوشته شده است : اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است*🕊🕋
#شهید_مصطفی_ابراهیمی_مجد
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
پیشبینی شهادت🕊️
🌷سردار شهید یوسف کلاهدوز
تاریخ تولد: ۱ / ۱۰/ ۱۳۲۵
تاریخ شهادت: ۷ / ۷ / ۱۳۶۰
محل تولد: قوچان
محل شهادت: تهران
*🌷همسرشهید← حقوق که میگرفت می آمد خانه و تمام پولش را میگذاشت توی کمد من،میگفت هر جور خودت دوست داری خرج کن،💫هر وقت که دلم برای پدر و مادرم تنگ میشد آزاد بودم یکی دو هفته بروم اصفهان،اصلا سخت نمیگرفت،🌙از اصفهان هم که برمیگشتم میدیدم زندگی خیلی مرتب و تمیز است،لباسهایش را خودش میشست و آشپزخانه را مرتب میکرد.»🌱روزی جلوی آیینه ایستاده بود و به دندانهایش مینگریست🦷مرا صدا زد و گفت:بیا دندانهای مرا ببین! و شکل آنها را خوب به خاطر بسپار.🦷از حرفش تعجب کردم و گفتم:چرا؟ گفت:جنگ است دیگر، اگر یک وقت اتفاقی افتاد،شاید مجبور شوید از روی دندانهایم مرا شناسایی کنید💫 آن روز گذشت.وقتی پیکر متلاشی شده و سوخته آنان را از لای آهن پارههای هواپیما بیرون کشیدند🥀دندانها،تنها عضو آشنای آن قامت رشید بود.»🥀کمک خلبان ← 7 مهر ماه 1360 بود که سیستم برق هواپیما از کار افتاد✈️و تاریکی همه جا را فرا گرفت تنها چراغ های حرم عبدالعظیم دیده میشدند💡هواپیما به طور افقی به سمت زمین در حرکت بود✈️به زمین که رسید به یک سمت خم شده بود🥀من با باز کردن ضامن پنجره اضطراری از پنجره بالا و از ارتفاع ۳ متری پرت شدم و با پای زخمی از هواپیما خارج شدم💫لحظاتی بعد هواپیما با ۸۰۰۰ پوند سوخت منفجر شد💥و منجر به شهادت افراد مهمی چون: شهید محمد جهان آرا، شهید یوسف کلاهدوز،شهید جواد فکوری و شهید سید موسی نامجو شد، روحشان شاد و یادشان گرامی باد*🕊️🕋
#سردار_شهید_یوسف_کلاهدوز
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
🌱ارادت به امام زمان(عج)
🌷شهید مسلم خیزاب
تاریخ تولد:۱۰/ ۱۰/ ۱۳۵۹
تاریخ شهادت:۲۰/ ۷/ ۱۳۹۴
محل تولد:راشنان،اصفهان
محل شهادت:سوریه
🌷همسرشهید← آقا مسلم هرروز صبح دعای فرج و زیارت عاشورا میخواند. شبها هم سورۀ واقعه را.🌙همیشه میگفت:«یا امام زمان نگاهت را از من برنگردان.»🥀یک ارادت خاصی به امام زمان(عج)داشت تا آنجایی که فرزندمان محمدمهدی را هدیه از خود امام زمان میدانست.🌙قسمت ما شده بود با همدیگر به سوریه رفته بودیم و بنده آن موقع باردار نبودم، آزمایشات قبل از سفر این را میگفت.💫در حرم حضرت رقیه(س) چند لحظه خوابم برد.در عالم خواب دیدم که بچه ۷ ماههای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان محمدمهدی است و برای شماست.💫وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود.❗️به آقا مسلم گفتم من همچین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود.❗️خادم ها میگفتند هدیه حضرت رقیه(س) هست،🌙هماکنون این عروسک در گنجینۀ شهید خیزاب هست.💫بعد از سفر سوریه به دکتر رفتیم و گفتند شما ۴ ماه هست باردارید و فرزندتان پسر هست،تعجب کردیم،❗️ما عروسیمان بدون گناه نیمه شعبان بود و فرزندمان هم نیمه شعبان بدنیا آمد و اسمش را محمد مهدی گذاشتیم،🌙آقا مسلم همیشه وقتی میخواست از فضای مجازی استفاده کند وضو میگرفت و معتقد بود که این فضا آلوده است و شیطان انسان را در این فضا وسوسه میکند.🥀هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمیکرد و همیشه میگفت اگر قرار است چشمی به آقا امام زمان(عج) بیفتد نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود.🌙ایشان در تاریخ 20 مهرماه 1394 در سوریه به شهادت رسید🕊🕋
#شهید_مسلم_خیزاب
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
🌱ارادت#شهدابه امام زمان(عج)
🌷شهید مسلم خیزاب
تاریخ تولد:۱۰/ ۱۰/ ۱۳۵۹
تاریخ شهادت:۲۰/ ۷/ ۱۳۹۴
محل تولد:راشنان،اصفهان
محل شهادت:سوریه
🌷همسرشهید← آقا مسلم هرروز صبح دعای فرج و زیارت عاشورا میخواند. شبها هم سورۀ#واقعه را.🌙همیشه میگفت:
«یا امام#زمان نگاهت را از من برنگردان.»
🥀یک ارادت خاصی به امام زمان(عج)داشت تا آنجایی که فرزندمان #محمدمهدی را هدیه از خود امام زمان میدانست.
🌙قسمت ما شده بود با همدیگر به سوریه رفته بودیم و بنده آن موقع باردار نبودم، آزمایشات قبل از سفر این را میگفت.
💫در حرم حضرت رقیه(س) چند لحظه خوابم برد.
در عالم#خواب دیدم که بچه ۷ ماههای را به من دادند و گفتند که اسم ایشان #محمدمهدی است و برای شماست.
💫وقتی بیدار شدم، یک عروسک کنارم افتاده بود.
❗️به آقا مسلم گفتم من همچین خوابی را دیدم و وقتی بیدار شدم این عروسک کنار من بود.
❗️خادم ها میگفتند هدیه حضرت رقیه(س) هست،
🌙هماکنون این عروسک در گنجینۀ شهید خیزاب هست.
💫بعد از سفر سوریه به دکتر رفتیم و گفتند شما ۴ ماه هست باردارید و فرزندتان پسر هست،تعجب کردیم،❗️ما عروسیمان بدون گناه نیمه#شعبان بود و فرزندمان هم نیمه شعبان بدنیا آمد و اسمش را محمد مهدی گذاشتیم،
🌙آقا مسلم همیشه وقتی میخواست از فضای مجازی استفاده کند وضو میگرفت و معتقد بود که این فضا آلوده است و شیطان انسان را در این فضا وسوسه میکند.
🥀هیچ خانم#نامحرمی را نگاه نمیکرد و همیشه میگفت#اگرقراراست_چشمی به آقا امام#زمان(عج)#بیفتدنبایدبانگاه به #نامحرم آلوده شود.
🌙ایشان در تاریخ 20 مهرماه 1394 در سوریه به#شهادت رسید🕊🕋
#شهید_مسلم_خیزاب
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
الهام شهادت🕊️
🌷شهید مجید صانعی موفق
تاریخ تولد:۲۸ /۳ /۱۳۵۸
تاریخ شهادت:۲۵ /۷ /۱۳۹۴
محل تولد:همدان
محل شهادت:سوریه
*🌷همسرشهید←شاید برای همه تعجب آور باشد اما ما هیچگاه با هم دعوا نکردیم و اختلافی با هم نداشتیم🌿فرزندمان طاها مثل پدرش صبور است،ولی بعضی وقتها حرفهایی میزند که جگر را میسوزاند🥀یک روز میگفت داشتم به بابا میگفتم بابا اگه بیای چند سال تورو تنها میزارم تا متوجه بشی چقدر سخته که نیستی،🥀راستش خودم منقلب شدم که چه در دل این کودک میگذرد که چنین حرفی را از ته دل میزند،🥀متاسفانه موقع خاکسپاری مجید،پسرم بالای قبر بود🥀و دیده بوده که پدرش را چطور توی قبر میگذارند🥀تا مدتها در خانه دراز میکشید و میگفت بابا اینطوری خوابیده بود🥀مدام جلوی عکس پدرش مینشیند و با او حرف میزند🥀همیشه میگوید:"مامان بابا کی بر میگرده خسته شدم"🥀من هم میگویم ان شاالله با امام زمان(عج)می آید»💚زمان سوریه رفتن مجید یک هفته مانده بود به رفتنش🕊️تعدادی عکس نشانم داد و گفت این عکسها را روی تابوتم بچسبانید حرف را جدی نگرفتم و سربه سرش گذاشتم🍂اما جدی گفت:"خواب دیدم شهید میشوم🕊️در معرکهای بودم که شهید باکری و زین الدین بالای سرم آمدند،یکی داشت با عجله به سمتم میآمد که شهید باکری به او گفت نزدیک نشو🦋او از ماست و من شهید شدم"»🕊️وقتی میخواست به سوریه برود گفت که از چه ناحیه ای تیر میخورد،گویا به او الهام شده بود،🌙او که همیشه ارادت خاصی به حضرت زهرا(س)داشت و سربند یا زهرا را هم به سرش میبست با اصابت گلوله به پهلو🥀۲۵ مهرماه ۱۳۹۴ به شهادت رسید*🕊️🕋
#شهید_مجید_صانعی_موفق
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
بزرگ مَرد کوچک🕊
🌷شهید بهنام محمدی
تاریخ تولد: ۱۲ / ۱۱ / ۱۳۴۵
تاریخ شهادت: ۲۷ / ۷ / ۱۳۵۹
محل تولد: خرمشهر
محل شهادت :خرمشهر
مزار:مسجد سلیمان
🌷۱۳ سال داشت ریزه بود و استخوانی اما فرز،چابک،بازیگوش و سر زبان دار.⚡️در جنگ خرمشهر حضور اثرگذاری داشت.💥بهنام میرفت شناسایی گاهی گیر عراقیها میافتاد.🥀چند بار گفته بود:«دنبال مامانم میگردم، گمش کردم.» عراقیها فکر نمیکردند بچه ۱۳ ساله برود شناسایی؛رهایش میکردند.🌱بهنام میجنگید،و زمان بمباران به داد مجروحین میرسید🌙این کودک شجاع بارها به دست دشمن افتاد و اسیر شد اما هر بار به روشی از دست آنها میگریخت.⚡️بهنام با کمک جسارت و هوش خود توانست اطلاعات خیلی مهمی از دشمن به دست بیاورد و به فرماندهان جنگ برساند.🌙یک اسلحه به غنیمت گرفته بود؛با همان اسلحه ۷ عراقی را اسیر کرده بود.⚡️شهر دست عراقیها افتاده بود. در هر خانه چند عراقی پیدا میشد که کمین کرده بودند،🍂بهنام خودش را خاکی میکرد.موهایش را آشفته میکرد و گریهکنان میگشت خانههایی را که پر از عراقی بود بهخاطر میسپرد و به فرماندهان اطلاع میداد.🌙عراقیها هم با یک بچه خاکی نق نقو کاری نداشتند.⚡️گاه میرفت داخل خانه ها پیش عراقیها مینشست مثل کرولالها از غفلت عراقیها استفاده میکرد و خشاب و فشنگ و کنسرو برمیداشت.💫راوی← خمپارهها امان شهر را بریده بودند و درگیری شدت گرفته بود.💥ناگهان بچهها متوجه شدند که بهنام گوشهای افتاده است🥀و از سر و سینهاش خون میجوشید.🥀پیراهن آبی و چهار خونه بهنام غرق خون شده بود او در ۲۷ مهر ۱۳۵۹ پَر کشید🕊🕋
#شهید_بهنام_محمدی
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
وَهَب زمان🕊
🌷شهید هادی شجاع
تاریخ تولد: ۲۳ / ۸ / ۱۳۶۸
تاریخ شهادت: ۲۸ / ۷ / ۱۳۹۴
محل تولد: تهران
محل شهادت :سوریه
🌷مادر شهید← هادی ۹ ساله بود. یک روز وقتی آمد خانه، کاپشنش را درآورد، قوطی تیلههایش را توی کمد گذاشت و گفت: از این به بعد دیگه نمیرم کوچه.🥀 گفتم چی شده هادی جانم؟ گفت: تیلهبازی و الک، دولک دیگه بهم حال نمیده. میخوام از این به بعد بچه مثبت بشم. میخوام برم بسیج و بسیجی بشم.»🌙 در سال ۱۳۸۹ وارد دانشگاه دامغان شد و در رشته معماری به تحصیل پرداخت.🌱سال 91 به زیارت خانه خدا در مکه مشرف شد. یک شب در خواب دید که خداوند برگه شهادت را به دستش داد.🌙با آغاز درگیریهای گروههای تروریستی عازم سوریه شد آن هم درست ۱۰ روز پس از دامادیاش! 💍همسر شهید← آخرین بار که در شهرمان شهید آوردند، رو کردند به من و گفتند:«فاطمه جان! شهید بعدی إن شاءالله خودمم»🕊 همان موقع فهیمدم که ایشان را از دست میدهم.🥀همان هم شد و شهید بعدی آقا هادی شجاع بود.🌙همیشه میگفتند که من به سوریه میروم و سعی میکردند ما را آماده کنند. ده روز بعد از عروسی💍به سوریه رفتند،🕊یعنی ۵ مهر ۱۳۹۴ عروسی کردیم و ایشان ۱۵ مهر عازم جهاد شدند.🌙ایشان تکتیرانداز ماهری بود که به گفته همرزمانش حتی یکی از گلولههایش خطا نمیرفت.💥عاقبت ۲۸ مهر ۱۳۹۴ در سن ۲۶ سالگی به شهادت رسید🥀تا تاریخ خونبار عاشورا ، وَهبی دیگر در خود ببیند.🕊🕋
نکته: برادر شهید هادی شجاع، مرحوم کربلایی حامد شجاع هم تازه داماد بود که چند سال بعد از شهادت هادی ایشان هم دار فانی را وداع گفت و به برادرش پیوست🥀
#شهید_هادی_شجاع
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷
رزمنده تیپ هوابرد ۳۳ المهدی(عج)🕊️
🌷شهید مسلم نصر
تاریخ تولد: ۲ / ۶ / ۱۳۵۹
تاریخ شهادت: ۳۰ / ۷ / ۱۳۹۴
محل تولد: فارس/ جهرم،موسویه
محل شهادت: سوریه
*🌷همسرشهید← زمان خاستگاری توضیح داد شغلش نظامی است⚡️ممکن است به مأموریتهای چند هفتهای برود🍂من هم شغل نظامی خیلی دوست داشتم و مخالفتی با کارش نداشتم🌙مسلم همیشه با وضو بود و نمازهایش اول وقت، هیچ موقع ندیدم نماز شبش ترک شود.📿خدا یک دختر به ما هدیه داد که اسمش را مبینا گذاشتیم🌱پدر و مادر خودش با پدر و مادر من از لحاظ احترام گذاشتن برایش یکی بودند.👌شدت احترام گذاشتن به من و دخترمان به حدی بود که در جمعهای خانوادگی میگفتند مسلم خیلی به زن و بچهاش میرسد.🌙اگر مبینا گریه میکرد تا نیمه شب بغلش میکرد و راه میرفت تا خوابش ببرد. هیچ موقع نمیگفت من خسته هستم. خیلی صبور بود.🔅او زیاد به ماموریت میرفت اما زمان رفتنش به سوریه رفتارهایش خیلی تغییر کرده بود🥀چند روز قبل از اعزامش ما را به شیراز برد و مبینا را برای گردش به همه جا برد🍃روزی که داشت میرفت آرام و قرار نداشت🥀از این اتاق به آن اتاق میرفت🥀فکر میکنم به او الهام شده بود که این سفر بازگشتی نخواهد داشت🕊خودم هم خیلی استرس داشتم نگاهش که میکردم گریهام میگرفت🥀راوی ← موقع استراحت بود که موشک به زمین برخورد کرد💥و ترکش آن به مسلم خورد🥀خودش رفت داخل آمبولانس نشست و از خونریزی زیاد بیهوش شد🥀ترکش پشت گردنش را در بیمارستان عمل کردند🥀و دو روز هم در بیمارستان زنده بوده✨اما به دلیل خونریزی داخلی🥀در تاریخ ۳۰ مهر ماه ۱۳۹۴ به شهادت رسید*🕊️🕋
#شهید_مسلم_نصر
#شادی_روح_پاکش_صلوات💙🌷