مَن چیزهایي شنیدم؛
چهبسیار حُسني و عظیم ، _ وَ مؤمن و مُراد _ با قبایي مقدس ، دوست با انگورها .. در گلوگاه ، ساک
تو خضرِ خَبیري ،
اعلي بر نُوح ..
با سفالي آب، خُرفهاي در جیب..
میآیي و غیث میشوي
بر فلاتهایِ ملالکشیده ..
بر مرارتهاي گندمي مهم، براي آخرین
کودكِ حَوا ..
پیغمبري باستاني ؛
با نَذری عجیب ..
خُنوعي فراموش شده ،
وَ نَبایي بلند.
؛ ملاقاتهاياَنجیري .
؛ آیابِشارتيبرایِنَھرها؟
- وَ بَشّرِ المُخبِتِين .. -
وَ میپرسي؛ واژھي وَطن
بہچه معناست؟
خواھند گفت که خانہ است
وَ درختِ تُوت!
لانہي ماکیان است
و کندوۍ زنبور، عطرِ نان
است وُ آسمانِ نخست..
محمودِ دَرويش؛
بھ تَرجمہي جنابِ
سعیدھلیچي .