مَن چیزهایي شنیدم؛
اشرفیِ سفیدِ
بیملاحظہاي ، بياَمان گل
میدَهد میانِ انگشتانم ،
عطر ميشود و َ
مُدام و مدام تکثیر ..
زماني که دست
میرسانم بہ اینهَمہ ،
پوران ،
زیبایي .. زیبایي!
اینها ذُوق است عزیزجان..
قَریحہست .
هَمہی آنچه در آماج برایتان ،
نِشاندن ،
ساج است، بَرکت دارد..
شاھی لِه شدهٔ تازهست
وُ برگِعبایي..
ذوق را اگر مجال دَھي در خَزف ،
گند میآید..
مقدسش بدان ،
باغ ميشود..
_
وَ بعد تو آمدي ؛ ـ چُنان
بھار ، بعدِ زمستان .
چُون روئیدنِ گلھایي
معطر بر یك زمینِ
بیثَمر..
~ دِئري ، شاعرِ آفریقایي .
مَن چیزهایي شنیدم؛
دیشبي ، تو میانِ فکرهایم بودی. گنگ، مُوهوم، غیرِ روشن! درختي بود؛ بلوط .. قدیسهاي باشوک
حلول کن اتیان ، در مَدنیت ِ شفاء .
دَوا فروشها را بگو "سُعدِکوفي"
بیاورند ، مشاطه را بگو سرخاب
و ُ آئینه ..
سابقاً از زمانه، مرض ِ تیرگی گرفتهام.
آھَم و ُ رنگ و رو رفته؛
دستپاچهام و کَمجان ،
تعجیل کن اِتیان ؛
زائرِ عافیت ماییم، ما..
حیات در مَزارها ، میدَمد روزي؛
عمرِ "آب" دَوام مییابد و ُ
بَشر، بَرکت ..
؛ بگوبہکلنگها، ستیزکافيست.
؛ وَرَبُّکَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ ..