eitaa logo
دیمزن
1.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
331 ویدیو
13 فایل
دنیای یک مادر زائر نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
25.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به قلم فائضه غفارحدادی به خوانش محمد صفرزاده دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
این چیزا رو تو به دلم بنداز! دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
🚀 همین چند روز پیش رو شلیک کردیم 👌 دقیقا ۳ روز قبل از سال جدید 🌹 و حالا با همراهی شما مخاطبای خوبمون 📖 باید بگم به چاپ دوم رسید... واقعاااااا بله واقعاااا😊
🔔 و اما... فقط تا امشب فرصت باقیست... 🎁 طبق قولی که داده بودیم همراه کتاب یک هدیه کوچولو و دوست‌داشتنی تقدیم میشه 🚀 یه چوبی خوشکل 😊
روزنوشت های پیچائیل نُهِ یکِ سه دیروز صبح که از آن حرمِ شبه خارجِ نزدیک تهران بیرون آمدم، از طرف اداره تقسیم وظایف عرش و حومه یک ماموریت ویژه بهم دادند. نکند مسئولیت گرفتن در عرش هم مثل ایران "به سفارش" انجام می شود؟ چون حدس می زنم سیدالکریم سفارشم را کرده بود. من فقط دو شیفت اختیاری بالهایم را زیر پای زائرانش پهن کردم. توقع سفارش و اینها که نداشتم. به هر صورت یک دفعه ای شدم سفیر چهارشنبه های امام رضایی. ماموریتی نبود که بخواهم بپیچانم. خیلی از فرشته های آزاد آرزو دارند که یک روزی ماموریتشان به چهارده معصوم ربط داشته باشد. چون بعدش تا روزها نورانی می شوند و حتی ممکن است ارتقاهای خارج از تصور بگیرند و دسترسی های ویژه پیدا کنند. یک جورهایی میانبر است. آدرس جاهایی که باید برای جمع کردن سلام ها و توسلات و ثواب اعمال اهدایی مراجعه می کردم را گرفتم و راه افتادم. تا غروب داشتم جمع می کردم و تمام نمی شد‌. چقدر مردم ایران امام رضایی هستند و چقدر در اعمال اهدایی شان خلاقیت دارند. مادرهایی که برای خانواده خودشان افطار می پختند ولی نیتشان نذری امام رضا بود، کسبه ای که چهارشنبه ها به مشتری ها به اسم امام رضا تخفیف می دادند، پزشکانی که چهارشنبه ها ویزیت صلواتی داشتند، رسانه هایی که مردم را یاد امام رضا می انداختند، کارمندانی که به نیت امام رضا به ارباب رجوع لبخند می زدند و خیلی موارد دیگر. خسته و کوفته رسیدم حرم. نصف مردم ایران هم قبل از من آنجا بودند! قبلا بارها حرم امام رضا امده بودم. البته برای زیارت و نه ماموریت‌. ولی هیچ وقت حرم را به این شلوغی ندیده بودم. پرس و جو کردم و گفتند ایرانی ها خیلی دوست دارند سال تحویلشان را با امام رضا باشند. ولی مگر هشت نه روز از سال نمی گذشت؟ شاید خیلی هایشان برای اینکه بتوانند روزه بگیرند قصد اقامت ده روزه کرده باشند. با همان بار سنگین چرخی در صحن ها زدم. به اذان مغرب چیزی نمانده بود. رواق شیخ حر عاملی را سفره های بلند انداخته بودند و بسته های افطاری ساده را هم بین صف های نماز در جاهای دیگر حرم پخش می کردند. این ماجرای افطاری ساده هم رسم خوبی است بین ایرانی ها. دیده ام که در خیلی از مسجدها هم رایج شده و حتی در بلوار کشاورز تهران هم چیزی به اسم "افطارخونه" علم کرده بودند برای این کار. چقدر هر شب جمعیت جمع می شد دورش و همه را افطار ساده می دادند. محو تماشای زائران بودم که فرشته هایی آمدند برای گرفتن بار و بندیلم. اگر یک هفته پیشم بود حتما تحویلشان می دادم و می رفتم. اما توی این هفته از ایرانی ها یاد گرفته ام که زرنگ باشم. گفتم اینها امانتی اند. می خواهم به خود امام تحویل بدهم. کمی چانه زدند و عاقبت قبول کردند. ولی گفتند باید تا سحر صبر کنم. استرس شدید گرفته ام. بروم کمی عبادت کنم که پیچائیل بودنم پیش امام تابلو نباشد. الیس الصبح بقریب؟ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
از انتشارات اشاره می کنن که روش های ثبت سفارش مردی با آرزوهای دوربرد رو نذاشته ای🙈 بله بله چشم.
اینم روش تهیه و ثبت سفارش👇 🔔 نکته مهم: اگه خریدتون بیشتر از ۳۵۰هزار تومان بشه؛ می‌شه 📚 یه چرخی حتما توی سایت بزنید؛ کتاب‌های خوب زیادی داریم 🌐 سفارش از سایت👇 https://manvaketab.com/book/391357/ 🔻سفارش در ایتا👇 @manvaketab_admin 📌 🆔 @nashreshahidkazemi
روزنوشت های پیچائیل دهِ یکِ سه دیروز بعد از ملاقات با امام آنقدر سبک شده بودم که نمی توانستم به زمین نزدیک شوم. گفتند فرشته آماده باش موشک ها باشم. پیچاندم و نرفتم. حتی منِ تازه وارد هم می دانم که ایران هیچ وقت آغاز کننده جنگی نمی شود و با داشتن پیشرفته ترین موشک های دوربرد و نقطه زن هیچ کس هم جرات حمله نظامی به آن را ندارد. چرا الکی خودم را زحمت می دادم؟ ولی ماموریت محافظت از هواپیماها را نتوانستم رد کنم. فرشته توجیه و شفاف سازی پروژه های جدید آمد و برایم توضیحاتی داد که با چشم باز و دقت زیاد کارم را انجام بدهم. گفت ایران دشمن زیاد دارد و هیچ کدام چشم ندارند پیشرفتش را ببینند. برای همین باقلدری تمام کل دنیا را مجبور کرده اند که کسی به ایران، خودِ هواپیما و قطعات داخلی اش و حتی روغن موتورش را نفروشد. ایرانی که صد فرودگاه دارد و شانزده ایرلاین و سیصد و پنجاه هواپیما. (نیم قرن پیش این اعداد بیست فرودگاه و یک ایرلاین و بیست و چهار هواپیما بوده.) ولی ایران هم روش های خودش را دارد. فقط در سال گذشته گویا شصت هواپیما وارد ایران شده و آزمایش های کنترلی اولین هواپیمای مسافربری ساخت ایران هم در حال انجام است. با این نهضت قطعه سازی هم که راه انداخته در همین سال گذشته بیست موتور هواپیما تعمیر کرده و خط تولید روغن موتور هم راه افتاده. بقیه کلاسِ فرشته ی توجیه را پیچاندم و رفتم سر پستم. خیلی حرف می زد! بر خلاف تصورم محافظت از هواپیماها آسان تر از ماشین ها بود. چون مسافرها از لحظه ای که سوار می شدند تن و بدنشان می لرزید و شروع به دعای مخلصانه می کردند و تعداد فرشته های محافظ بیشتر و بیشتر می شدند و یدالله مع الجماعه! در همه دوازده هواپیمایی که همراهی کردم به کابین خلبان هم سر زدم‌. همه کادر پرواز ایرانی بودند. از غرهای مسافرها فهمیدم که مشکلشان بیشتر از اینکه کهنه بودن کابین هواپیماها و تاخیرشان باشد، پیدا نشدن بلیط در عین گرانی شان بوده. نفهمیدم چه می گویند. یعنی هم بلیت گران بوده و هم آنقدر مسافر زیاد بوده که گیر نمی آمده؟ یادِ دادِ مردم از گرانی و شلوغی زیاد بازارها و رستوران ها افتادم. کلا که ایرانی ها زیاد غر می زنند! و هیچ فرشته ای از غرزدن خوشش نمی آید. یک "ما خیلی بدبختیمِ" خاصی هم توی جملات شان هست. ولی کاش می دیدند با هر باری که این حس را در هم تقویت می کنند چقدر از خوشبختی های مقدرشان را نابود می کنند. تا توی یک مهمانی یا تاکسی یا هر صفی به هم می رسند سرنخ غر را یکی شروع می کند و بقیه موظفند زنجیره را ادامه بدهند. انگار که هرکس نتواند غر بعدی را بزند می بازد. و فقط کافی است که آن وسط یکی بگوید: "حالا این طورها هم نیست". بقیه یا غرهای بزرگتری رو می کنند و یا می گویند: "تو نفست از جای گرم در می یاد" یا "نکنه شما رم شستشوی مغزی داده اند؟ نمی بینی چقدر بدبختیم؟" من که توی این ده روز ایرانی ها را داراتر و بی مشکل تر از مردم خیلی از جاهایی که ماموریت رفته بودم یافتم. اما حیف که احساس بدبختی با خود بدبختی فرق می کند و همان دشمنی که دوست ندارد ایرانی ها هواپیما و دارو و تجهیزات داشته باشد، از این که آن ها را دلمرده و بی انگیزه کند خوشحال می شود. کاش ماموریت بعدی ام به زیاد شدن امید ایرانی ها ربط داشته باشد. قول می دهم نپیچانم و بروم. ‌ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
خدایا چقدر خوبی تو! من هم که به جز تو خدای دیگه ای ندارم. (پس می تونم راحت داد بزنم بگم:) کمک! کمک! منو از آتیشی که خودم رو توش انداخته ام، نجات بده... دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
ماشین تصادفی داغون شده را چه می کنند؟ یک راهش این است که بسپارندش به اوراقچی ها. ولی اگر آن ماشین برای صاحبش خیلی مهم باشد، کار دیگری می کند. می بردش جایی که قطعه های له شده را تماما عوض کنند(۱) بعد می بردش پیش کارشناسی که ایرادهای مخفی اش را بفهمد (۲) و اصلاحش کند (۳) بعد شاید بگوید که آن کارشناس به طور مداوم به آن ماشین سر بزند و ویزیتش کند (۴) آن وقت است که همه ناراحتی هایش از بین می رود (۵) و دلش باز می شود(۶) پ.ن.: قلب شما هم با دنیا تصادف کرده و داغون شده؟ اگر برایتان مهم نیست که رهایش کنید بیفتد دست اوراقچی ها. اما اگر مهم است امشب ببریدش پیش کسی که تخصص های زیر را دارد. (۱) يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ (۲) يَا طَبِيبَ الْقُلُوبِ (۳) يَا مُنَوِّرَ الْقُلُوبِ (۴) يَا أَنِيسَ الْقُلُوبِ (۵) يَا مُفَرِّجَ الْهُمُومِ (۶) يَا مُنَفِّسَ الْغُمُومِ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
امروز توی جاده هستیم. برمی گردیم تهران. به سختی با چشمهای در حال کور شدن روزنوشت پیچاییل رو نوشتم آخر متن خم شدم از زیر پام چیزی بدم عقب برگشتم دیدم کلش پاک شده! 😭😭 جالبه که دیگه کاملش هم یادم نیست چی نوشته بودم. 🙄😐 حالا چی کار کنم؟😕 نه حال دارم دوباره بنویسم و هم اینکه حیفه گزارش شبهای قدر عرش رو از زبان پیچائیل نخونیم. فعلا دچار افسردگی پس از پاک شدن متنم. 😒😒
در هوای سرد بهاری کنار جاده افطار خوردیم.😊 بعد از مهمانی های سنگین تبریز بچه ها باید به افطاری های ساده سلام کنن!😎 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
این هم مسجد بین راهی مون. خدایی چقدر باید خدا رو شکر کنیم که تو کشوری زندگی می کنیم که دغدغه ی محل نماز خوندن نداریم؟ نمی دونین این دغدغه تو خیلی از کشورها برای مسلمونا چقدر مهم و جدیه. ما خودمون خارج که بودیم😂 همیشه دنبال جا برا نماز بودیم و آخرشم خیلی وقتا مجبور می شدیم یه سجاده بندازیم گوشه فرودگاه یا پاساژ یا پارک و در برابر چهره های علامت سوال شده ی همه نماز بخونیم. بذارین فعلا از چهره های علامت سوال شده ی موقع وضو گرفتن تو دستشویی های عمومی نگم براتون😃 دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
14.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایت با جزئیات و پرهیجان امکان اسیر شدن صدام را در کتاب "یک محسن عزیز" بخوانید. لینک خرید کتاب: https://sooremehr.ir/book/3179/%DB%8C%DA%A9-%D9%85%D8%AD%D8%B3%D9%86-%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2/ دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
نه تو خدای همه ای. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
روزنوشت های پیچائیل دوازدهِ یکِ سه روزنوشت یازدهم را پیچاندم و ننوشتم. بس که شلوغ بود آن روز و از کت و کول افتاده بودم. دیروز ولی به خودم مرخصی دادم و حالا حوصله ام برای نوشتن خوب است. ولی خب چه بنویسم؟ بنویسم که تمام دیروز خودم را لای ابری قایم کردم و خوابیدم و به هیچ ندای ماموریتی محل ندادم؟ حتی این که ثواب خواب روزه داران شب بیدار مانده را ببرم بالا و نگذارم بماند برای دقیقه نود؟ اصلا به خاطر همین پیچاندن ها بود که پریروز آن قدر کار زیاد داشتم و پدرم درآمد. صبح هجدهم رمضان برای همه فرشته های آزاد نزدیک زمین ماموریتی ابلاغ شد که مسیر آسمان محدوده خودتان را تمیز و مرتب کنید که شب قرار است فرشتگان مقرب بالانشین و روح (که بالاتر از فرشتگان است) به سمت زمین نازل شوند و هر کس آسمانش شلوغ باشد اخطار می گیرد. افتادم به هول و ولا. کلی ثواب اعمال نرسانده داشتم که گوشه موشه آسمان انداخته بودمشان. یکی یکی جمع کردم و بردم رساندم بالا. اما به عقوبت هایی که باید به آدم ها می رساندم، دست نزدم. فقط همه را لای ابرهای سفید پنبه ای قایمشان کردم که به برکت عبور فرشته ها و شب های قدر خودشان بخشیده شوند و نیازی به رساندن و اینها نباشد. با همه نفسم یک فوتی هم به آسمان تهران کردم که آلودگی ها و ریزگردهایش برود و شفاف باشد. شانس آوردم که رمضان توی نوروز بود و هوا خود به خود خوب بود. وگرنه فوتم نمی رسید به تمیز کردنش و ممکن بود اصلا فرشته های مقرب از بالا که می آیند فکر کنند اینجا توده ای قهوه ای از مجموعه آلودگی هاست و تهران را زیرش پیدا نکنند و بروند شهرهای دیگر. مثلا فیروزکوه و دماوند. آن وقت کار ما زیاد می شد و انتقال بک یا الله ها از تهران تا اولین شهر فرشته شب قدر دار به دوشمان می افتاد. کارم که تمام شد دیدم چند تا از ابرهای سفید عقوبت دارم نیست!‌ یحتمل فوتم شدید بوده و آنها را هم تارانده بودم. اگر عقوبت ها گم می شدند از اداره نظارت توبیخ می گرفتم. به دنبالشان رفتم سمتی که فوت کرده بودم و خوشبختانه توی کرج پیدایشان کردم. اما هرچه گشتم عقوبت ها لایشان نبود. چشمم خورد به جمعیت زیادی که پشت تابوتی با پرچم ایران راه می رفتند. پایین تر آمدم و سر و گوشی به آب دادم. تابوت جلوی جمعیت نور زیادی داشت که چشمهایم را می زد. فرشته های زیادی با تابوت و جمعیت همراهی می کردند. از یکی شان پرسیدم چه خبر شده؟‌ عالم این شهر مرده؟ یا عارف سالکی از دنیا رفته؟ گفت هیچ کدام. جوانی است که به دست شقی ترین طاغوت روی زمین به شهادت رسیده. پرهام ریخت!‌ پس بگو عقوبت ها چرا محو شده بودند. اثر خون شهید بوده که دیاری را زنده و آباد می کند و بدی ها و کم کاری های مردم را می بخشاند. ابرهای خالی را برگرداندم. سبک و نورانی شده بودند. باسلیقه چیدمشان روی آسمان تهران و سپردم که آن شب نوربالا بزنند برای فرشته ها و دعوتشان کنند. چه شبی هم شد آن شب قدر. امروز هم خیلی کار دارم. باید بروم به مادرهایی که دوست دارند بچه هایشان شب قدر را درک کنند کمک کنم و ظهر بخوابانمشان. و البته که این کار از رفع آلودگی تهران سخت تر است!‌ فعلا. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
یکی از مهم ترین شبهای قدر مردم ایران، روز بوده! روزی که تقدیرشان را خودشان رقم زدند. که ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم... من که عمیقا دست همت و غیرت و بصیرت تک تک شان را می بوسم و ازشان عذرخواهی می کنم که به اندازه آنها برای جمهوری اسلامی کاری نکردم و فقط بلدم غر بزنم. یاد معمار کبیر انقلاب هم به خیر که فرمود: هی نگویید این انقلاب برای ما چه کرده است؟ بگویید ما برای این انقلاب چه کرده ایم! و به یاد حاج قاسم که برایمان نوشت: جمهوری اسلامی حرم است. اگر بعضی خادمان حرم خودشان را گم کرده اند و به جای خدمت دارند ریاست می کنند بیایید از امروز ما خودمان خادم افتخاری این حرم باشیم. هیچ کس هم نفهمد خدا از نیت هایمان آگاه است. و مجموع نیت های بااخلاص و درست کارهای بزرگ می کند. دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
طرح ختم قران با خوندن یک آیه رو شرکت می کنید؟ من از کانال اقای دارابی هر روز شرکت می کنم.
دوستان ایتا قطع میشه، چرا ختم‌ قرآنو میذارید کنار؟ سایت ختم قرآن برقراره همیشه. عقب افتادیم، سرعت بدید به قرائت قرآن 👇 https://leageketab.ir/khatme-quran
امروز این آیه اومد. فرشته های بالادستی پیچائیل رو می گه ها😉
خدایا چقدر خوبی تو! من هم که به جز تو خدای دیگه ای ندارم. (پس می تونم راحت داد بزنم بگم:) کمک! کمک! منو از آتیشی که خودم رو توش انداخته ام، نجات بده... دیمزن دنیای یک مادر زائر نویسنده https://eitaa.com/dimzan
منت بذارید من رو هم دعا کنید.