فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببینید تا آخرش...😅😅
آقا می گه عقلشون نمی رسه😂😂
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
مردنِ سفارشی
یک
شوهرعمه ای داشتم که سرمایی بود. یکبار که برای مراسم دفن یکی از فامیل رفته بودیم قبرستان و از سرمای استخوان سوز زمستان تبریز، دوست داشتیم مرده مرحوم را سریعتر بکنیم زیر خاک و پناه ببریم توی ماشین هایمان، شوهرعمه ام خیلی جدی زیر گوش عمه ام گفته بود: وصیت می کنم که اگر من زمستان مُردم من را یواشکی توی باغچه خانه دفن کن و به کسی خبر نده. اردیبهشت بگو فلانی مرده و بیاورید مثل مرده تازه همینجا خاک کنید! این را عمه ام همان اردیبهشتی تعریف کرد که شوهرعمه سالمم در عرض چند دقیقه توی خانه فوت کرده بود. در بهترین هوای بهاری و در حالیکه شقایق های وحشی همه جای اطراف قبرها را پر کرده بودند.
دو
برادر شهید محسن رسید به خاطره فوت مادرشان. گفت: صبح که می خواستم بعد از سحری یواشکی بروم سرکار که مامان بیدار نشود به تق کوچکی بیدار شد و صدایم زد و رفتم کنارش و بغلم کرد و گفت من از تو راضی ام. نزدیک ظهر هم به خواهرم گفت کمی حال ندارم و خواهرم و شوهرش که هر دو پزشک هستند مامان را می برند بیمارستان و تشخیص همه این بوده که روزه ضعیفش کرده و سرم می زنند ولی او می گوید به همه بچه هایم بگویید بیایند. به جز عبدالرضا که صبح باهاش خداحافظی کرده ام. بچه ها به شوخی و خنده دور مادری که فقط فشارش افتاده جمع می شوند و مامان وصیت می کند و جای کفنش را می گوید و حساب های مالی اش را توضیح می دهد و جلوی چشم آن همه دکتر و پرستار می گوید من دیگه می میرم و می میرد!
از دکتر وزوایی پرسیدم که چه طور به این نوع مرگ رسیده بود؟ جواب داد که مامان از محسن هیچ وقت چیزی نمی خواست. اما این یک مورد را خودش می گفت که از محسن و حضرت زهرا خواسته ام که راحت بمیرم.
سه
خانه مان بر خیابان اصلی بود. خیابانی پر از شرکت و اداره و وزارتخانه که در ساعات اداری هرگز جای پارکی نداشت. و به محض دوبل نگهداشتن هم پلیس جریمه می کرد. صاحبخانه مان پیرمردی مسجدی و خیر و صاحب نفس بود که مغازه اش رو به روی همان خانه بود و همه ی محل می شناختندش. اسمش قدمعلی اسلامیان بود و عاشق امام علی. هر سال شبهای قدر افطاری می داد توی مسجد. اوائل ماه رمضان مریض شد. شب نوزدهم فوت کرد. از بیمارستان مرخص کردنش یک شب طول کشید. شب بیست و یکم پسرهایش با رعایت همه مستحبات توی پارکینگ خانه مان غسلش دادند و کفنش کردند. صبح روز شهادت حضرت علی که تعطیل بود و توی خیابانمان پرنده پر نمی زد، همه کسبه و فامیل و همسایه ها با شکوه تشییعش کردند. کل خیابان جمعیت بود و هر کس ماشینش را هر جا دلش خواسته بود نگه داشته بود. جلوی مسجد امیرالمومنین که حاج آقا اسلامیان نمازگزار و مسئول بازسازی اش بود گذاشتندش زمین و عالم بزرگی که عمری پیشنماز همان مسجد بود برایش نماز خواند و با احترام بردند بهشت زهرا دفن کردند و شب قدر سوم برای هزار نفر و یا بیشتر افطاری دادند. همان چیزی که عاشقش بود. اطعام دیگران به خصوص در ماه رمضان.
چهار
اسمش محمدرضا بود. آنقدر حضرت علی را دوست داشت که گفته بود علی صدایش کنند. کل عمرش را جنگیده بود و شهادت همه رفقایش را به چشم دیده بود. بارها سِمت عوض کرده بود در جایگاه های مختلف خدمت کرده بود. ولی همیشه از دیده شدن فراری بود. تنها می رفت و تنها می آمد و پرستیژ فرماندهی نداشت. با کسی مصاحبه نمی کرد و جلوی دوربینی نمی رفت. شب قدر اول را رفت پیش امام رضا. در معیت هیاتی خارجی که آورده بودشان ایران. با همان ها برگشت سوریه. روز شهادت امام علی به دست شقی ترین دشمن خدا به شهادت رسید. شب قدر سوم پیکرش را دور حرم حضرت زینب و حضرت رقیه طواف دادند. روز بیست و سوم هم دور امام حسین و حضرت عباس چرخید و بعد هم به عشقش امام علی رسید و در خون تپیده و شیداوار دورش گردید و فردا هم قرار است در ضد صهیونیستی ترین روز قدسی که شاید از اول انقلاب رقم خواهد خورد، روی دست مردم روزه دار کشورش (که جانش را برایشان می داد) تشییع شود و آخرش هم برسد به موطنش اصفهان و پیش رفقایش آرام بگیرد.
حتما که خودش دوست داشت این طوری بمیرد. نه؟
شما چه برنامه ای برای نحوه مردن خود دارید؟
#هنر_خوب_مردن
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_سوم
به قلم فائضه غفارحدادی
به خوانش محمد صفرزاده
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
26.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_چهارم
به قلم فائضه غفارحدادی
به خوانش محمد صفرزاده
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روزنوشت_های_پیچائیل
#قسمت_پنجم
به قلم فائضه غفارحدادی
به خوانش محمد صفرزاده
#دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 یادمان نمیآید سابقه داشته باشد که آقا بعد از ۶۰ دقیقه سخنرانی و اتمام جلسه ، یکدفعه بین دو نماز بلند شوند و دوباره مطلبی بگویند ؟!
معلوم است مطلبِ مهمی بوده....
@resanehbaz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این ۷ ثانیه رو ببینید.
خصوصا به قیافه و لحن مادری که فرزند جوانش را از دست داده دقت کنید.
اگر فرزند این مادر جزو آن اشرار مسلح سیستان و بلوچستان بود و کشته شده بود حالا حس این مادر چه بود جز شرمندگی و شکستگی و خشم و خجالت؟
اما حالا شعف و افتخار و لذتی در چهره اش هست که آدم هوس می کند مادر شهید بشود! فرزندی بزرگ کرده که در نوک پیکان جبهه حق و باطل به دست شقی ترین دشمن اسلام و بشریت شهید شده و حالا می تواند جلوی رهبرش سرش را با افتخار بالا بگیرد و خودش را معرفی کند.
انگار که بخواهد بگوید: اَرَضیتَ مِنّی یابن رسول الله؟
#شهید_آقا_محسن_صداقت
#مادر_شهید
#عزیزم_کردی_محسن
#خدا_عزیزت_کنه
#یک_محسن_عزیز_دیگر
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
پسر اون مادر
#شهید_آقا_محسن_صداقت
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
به شوخی می گفتن وای به روزی که عاشورا بیفته تو ماه رمضان!
بیایید! راحت شدید؟
افتادند رو هم!
#روز_قدس
#عاشورای_ما
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهمان برنامه می گه: بعضیا می گن از بس ثبات اقتصادی نیست و ما استرس آینده رو داریم که حتی اگه آمریکا بهمون حمله کنه از این اوضاع بهتره.
و مجری با بولدوزر از روش رد می شه.🤪
ببینید جالبه.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروز رفتیم. یعنی باید می رفتیم
و چقدرررررر شلوغ بود الحمدلله.
همه مسیر خدا رو شکر می کردم که بین این مردم انسان دوست و اسلام دوست زندگی می کنم و نفس می کشم.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
بعد فکر کن فرشته ها همه این همه جمعیت رو جزو تشییع کننده های این شهدا هم می نویسن!
چه سعادتی داشتن اینا.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
موسی از شهری برآمد که در آن کودکان را می کشتند!
#منجی
#دیوارنگاره_میدان_انقلاب
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
این سجاده مکه م بود. چقدر رو سنگ های مسجدالحرام بازش کرده بودم.🙄 اصلا بازش کردم بوی ضدعفونی کننده های اونجا پیچید ته دماغم🫠🫠
ولی کاش جایگاه خطیب جمعه رو می ذاشتن تو آفتاب می فهمید ما با زبون روزه چقدر مشتاق تموم کردن خطبه هاش بودیم🤪
#نماز_جمعه
#تقاطع_طالقانی_وصال
#آفتاب_پز_شدیم
#مگه_تا_بیست_روز_پیش_زمستون_نبود؟
#پس_چرا_یه_هو_تابستون_شد؟
#بهار_منو_پس_بدید!🫤
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
این تصویر صبح جمعه ی هفته پیشه.
شهید علی زاهدی در گلستان شهدای اصفهان
به محلی که ایستاده توجه کنید.
بین مزار شهید خرازی و مزار کناری اش.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
و شهدا در قهقهه مستانه شان عند ربهم یرزقون اند...
#شهید_حاج_قاسم
#شهید_جهاد_مغنیه
و رفیق تازه واردشان
#شهید_علی_زاهدی
#اللهم_ارزقنا
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
پسرک تمام هفته گذشته داشت به این فکر می کرد که با عیدی هایش چه کار کند. هر پیشنهادی که می دادیم قبول نمی کرد و هر پیشنهادی که می داد قابل قبول نبود. پدرش می گفت بدهد دوچرخه اش را تعمیر کند که مجبور نباشد هر روز تا مسجد پیاده برود و یا اینکه صندلی میز مطالعه اش را عوض کند که روکش رویش پاره پوره شده و او گیر داده بود که می خواهم برای چیزی بدهم که برگردد و یا زیاد شود. ولی به هر سرمایه گذاری ای فکر می کرد به در بسته می خورد. با یک و نیم میلیون نه می شد سکه خرید و نه خانه و نه ماشین و نه کار تولیدی راه انداخت و نه هیچی.
روزی که داشت از سرمایه گذاری ناامید می شد یک پیشنهاد وسوسه برانگیز بهش دادم.
گفتم من دو راه سرمایه گذاری خوب و تضمینی می شناسم که پولت چند برابر می شود. گوش هایش تیز شد و نزدیک تر آمد. حتی پسرچه و پسرجان هم آمدند نشستند. بدجنسی می کردم و لو نمی دادم منظورم را و هی بیشتر ترغیبشان می کردم. ولی عاقبت قران روی میز را برداشتم و آیه ها را آوردم: _من ذالذی یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه اضعافا کثیره (کیست که خدا را قرض الحسنه دهد تا خدا بر او به چندین برابر بیفزاید؟)
_مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ ۗ وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ ۗ (مثل آنان که مالشان را در راه خدا انفاق میکنند به مانند دانهای است که از آن هفت خوشه بروید و در هر خوشه صد دانه باشد، و خداوند از این مقدار نیز برای هر که خواهد بیفزاید)
چنان جوگیر شدند که هر سه تا می خواستند کل پولشان را انفاق کنند. بعد از کلی چانه زنی رساندمشان به یک سوم. با خوشحالی رفتند پیش پدرشان و یک سوم عیدی های نقدشان را به او دادند که با برنامک گوشی اش به خیریه بابا اینا پول بریزد. پدرشان پول ها را گرفت و مقدار مجموع انفاق شان را کارت به کارت کرد و بعد عیدی هایشان را به خودشان برگرداند!
گفتم دیدید گفتم برمی گردد؟ این یک برابر! تا چند برابر هم برخواهد گشت.
برق توی چشمها و خنده روی لبشان بوی ایمان می داد. انگار که آن دو آیه برای آنها تازه به تازه نازل شدند.
#تازه_مسلمان_ها
#قرآن_را_وارد_زندگی_هایمان_کنیم
#بچه_های_غزه_چقدر_با_قرآن_دوست_بودند
#راستی_بودند_فعل_گذشته_است
#فعل_گذشته_به_کلمه_بچه_ها_نمی_آید
#قرض_الحسنه
#خیرات
#سرمایه_گزاری_تضمینی
#شک_داری؟
#می_گه_برمی_گردونم_یعنی_برمی_گردونه_دیگه!
#دهههه
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
ارسالی مخاطبین:
من در ذهنم بود از ثواب قرض الحسنه دادن، به خصوص در ایام عید غدیر،
که حتی شده از بقیه بگیرید و به دیگران کمک کنید و ...
حتی درست هم حدیثش رو بلد نبودم،
در ذهنم بود که صد برابر خدا جبران می کنه براتون،
عید غدیر سال ۱۴۰۱ تصمیم داشتم که قرض الحسنه بدم به کسی
و
خدا هم نامردی نکرد و یک موردی نیازمند پیدا شد،
۱۷، ۱۸ میلیون می خواست بنده خدا
من که پولی زیادی تو حسابم نداشتم، یک گردنبد داشتم بردم فروختم، ۱۲ میلیون و ۵۰۰
یکی از اقوام هم ۵ میلیون قرض داد که به بنده خدا بدم،
یک سال نشده بود،
پدرشوهرم یک خونه داشتن فروختند به قیمت ۱میلیارد و ۲۵۰ میلیون دقیقا!
و
۵۰۰ میلیون دیگه هم گذاشتن روش
گفتن برید باهاش خونه بخرید از مستأجری دربیاید😳
و خلاصه اش که اون خونه به نام من شد
و
من مستطیع شدم
و
۱۴۰۲ زورکی رفتم حج تمتع😍
و این اعداد و ارقام خیلی برای من معنادار بود❤️
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
تو به آنها که نمی خواهند می دهی
چه طور به من که می خواهم ندهی؟
#ابوحمزه_عزیز
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط اون لبخند آقا😍😍😍
دانشجوها اول کف می کنن بعد کف می زنن بعد شعار می دن😄
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan