طرح گرفتن طلا و سکه ی والدین!
حالا اگه مدرسه برا خودش ۵۰۰ تومن بیشتر بخواد صدای همه درمی آد که نداریم.
می دونستید جهاد مالی به اندازه جهاد جانی سخت و ارزشمنده؟
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
یه بخش حراجی هم داشت بازارچه
توش یه چفیه هدیه حضرت آقا
یه انگشتر هدیه سیدحسن نصرالله
و یه کاشی حرم حضرت عباس رو مزایده کردن.
خیلی خوب فروش رفتن الحمدلله.
شما هم تو مدرسه ها و محله هاتون بازارچه خیریه بذارید. خیلی حس خوبیه.
بچه ها کلی چیز یادگرفتن.
بازاریابی، فروش، نحوه تعامل با مشتری و ...
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
یک وقت هایی چنان با اطمینان چیزایی درباره خدا می گیم که کم مونده خدا آیه نازل کنه بگه باور کنید من بی اطلاعم درباره چیزایی که این می گه!
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
سوال امتحان امروز:
ناپایداری دنیا را با ذکر مثال توضیح دهید.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
خدا دعوتنامه دارالسلام رو توی گروه ها و کانال ها فرستاده
برای بعضیا تو پی وی آدرس و لوکیشن هم می فرسته
_سلام خدا❤️
من گم می شم.🙄🙈
می شه برا منم لوکیشن بفرستی؟ 🌷🙏
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
قبل از هرچیز: گزارش یک روز عجیب!
روز عجيبي بود. چند دقيقه بعد قرار بود رفتنش مثل بمب صدا کند و فکر نبودنش تن تهران را به لرزه درآورد. از نماز جماعت ظهر و عصر بر ميگشت. نرفته بود سمت ناهار خوري که برود به "بچه هايش" سر بزند. هميشه همين طور بود. به همهي پير و جوان هايي که با او کار مي کردند مي گفت "بچه ها" و تا بچه هايش غذا نخورده بودند چيزي از گلويش پايين نمي رفت. روز حساسي بود آن روز. بچه هاي حسن آقا دل توي دلشان نبود. دلِ حسن آقا از همه شان بدتر. از آن روزهايي بود که وقتي در اوج پيگيري و هماهنگي هاي نهايي از کنار هم رد مي شدند، صداي تپش قلب همديگر را مي شنيدند ولي به روي خودشان نمي آوردند. از آن روزهايي که همه با چشم حرف مي زدند و دهان، جز به دعا و ذکر، باز نمي شد. از آن روزهايي که حسن آقا به مادرش زنگ ميزد که برايشان دعاي اساسي کند. از آن روزهايي که براي رسيدنش ماهها شب و روز زحمت ميکشيدند و خون دل ميخوردند. ناهماهنگي ها را تحمل ميکردند و کمبود امکانات را از رو ميبردند. خلاصه اينکه آن روز از آن روزهاي پراضطراب "تست" بود. حسن آقا از نماز جماعت ظهر و عصر بر ميگشت. بچه هايش همه جا پخش بودند. بعضي دور و بر دستگاهِ آمادهي تست بودند، بعضي هنوز از نماز فارغ نشده بودند و بعضي هم ناهار خوري بودند. هوا صاف بود و مردم تهران داشتند در امنيت زندگي شان را مي کردند. کسي نمي دانست توي دل حسن آقا چه خبر است . پادگان مدرس در تب و تاب بود و آرزوها در سر حسن آقا پيچ و تاب مي خوردند. بالا و پايين مي شدند و قد ميکشيدند. آنقدر بلند که احساس مي کرد جسمش تنگشان شده و چيزي نمانده که منفجر بشود. آسمان ولي صاف بود و خورشيد ظهر اواخر آبان رمق نداشت و حسن آقا داشت از نماز جماعت ظهر و عصر برمي گشت. چند روز قبل تمام اطلاعات مربوط به اين کار و مراحل بعدش را نوشته و تحويل شخص اميني داده بود. ديروز بچهها را برده بود طبيعت و همراهشان ناهار خورده بود، بعد از نماز جمعه مادر را بغل کرده و مثل هميشه دستش را بوسيده بود. صبح بعد از نماز به عادت هميشه زيارت عاشورايش را خوانده بود و چند دقيقه بعد قرار بود رفتنش مثل بمب صدا کند و فکر نبودنش تن تهران را به لرزه درآورد. خلاصه، گفتم که روز عجيبي بود.
#مردی_با_آرزوهای_دوربرد
#بیست_و_یکم_آبان
#سیزدهمین_سالگرد_شهید_حسن_طهرانی_مقدم
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
سوار مترو شدم. از دور دیدم یک چهره آشنا دارد بهم می خندد. نزدیک تر رفتم. معصومه بود.😍
#مترو_خط_یک
می دونستید معصومه آخرین کتابی که خریده و داشته می خونده خط مقدم بوده؟ ولی تو خط مقدم شهید شده و نتونسته خط مقدم رو تموم کنه🥲
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
این روزهای شلوغ و پربرنامه را فقط با تصور لبخند شهید می گذرانم.
و برق چشم مستمعین وقتی که باهم درباره حسن آقا حرف می زنیم.🌷
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
مکان: مترو
گوینده: دستفروش
_الهی که بپوشی به اونی که دوستش داری برسی!
#کلاس_فالگوشی
#دخترا_اصولا_ناکامان_عشقی_اند_مگه_اینکه_خلافش_ثابت_بشه!
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
امروز برای بچههای مدرسه طهماسبی که خیلی باحال بودند، از سیای فوتبالی کوچه آمیزمحمود وزیر و حسن شیری گفتم که انتخابهای زیادی میتونست تو زندگیش بکنه ولی آرش کمانگیر شد و وجودش رو وسعت داد و کریمانه از خودش کم کرد و به میهنش افزود.
بچه ها چه خوب گوش می کردند.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
تا حالا خودتان را گذاشته اید جای بت های مشرکین؟!
درست است که هیچ کاره اند
اما فکر می کنم از این که بنده های خدا
به جای خدای به آن عظمت آنها را می پرستند، حس شرمندگی دارند.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داره پخش می شه الان. شبکه ۲.
تکرارش فردا ساعت ۴ عصر شبکه ۳
ان شالله که قشنگ باشه.
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
ولی این خیلی قشنگه😍🤩
انگار جلد کتابی که یه عمر دم دستم بوده از کتاب زده بیرون...😅
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
مواظب چشم و گوش جانمان باشیم.
#آیه_نوش
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
✈️✈️✈️
من و زینب عازم مشهدیم. یک سفر نیم روزه برای شرکت در چند برنامه فشرده.
تمام دلخوشی مان هم بعد از زیارت امام، این بود که باهم باشیم و باهم حرف بزنیم و کنار هم صبحانه بخوریم. یادآور همه ی سفرهایی که باهم رفته ایم و خوش گذشته. ولی کارت پرواز را که دادند دستمان وا رفتیم. صندلی هایمان جدا بودند. یکی ردیف ۲ و یکی ۲۳! گفتیم قطعا عوض می کنیم. از لحظه ورود به بیست تا مهماندار گفتم ما می خوایم پیش هم باشیم. گفتند باشه فعلا هرکی سرجاش بشینه عوض می کنیم.
و نکردند
و نکردند
و نکردند
و پرواز کردیم.
ناامید سرم را تکیه دادم به پنجره.
دلم همنشینی با زینب را می خواست.
خوابم نمی آمد.
کلی حرف داشتم که قرار بود توی پرواز بهش بگویم.
کلی هماهنگی بود که درباره برنامه های امروز قرار بود باهم بکنیم.
گوشی را باز کردم دعای روز چهارشنبه را بخوانم.
روی این جملات قفل شدم.
محروم شدن یک ساعته از همنشینی با یک رفیق خوب این قدر درد دارد.
ببین محرومیت ابدی از همنشینی با دلنشین ترین جلیس چه حسرتی خواهد داشت.😭😭😭
#اللهم_انا_نشکوا_الیک_فقد_نبینا_و_غیبه_ولینا
#دیگه_اون_دنیا_جبران_کن_برامون😭😭
#ببینیمشون
#رفاقت_کنیم_باهاشون
#لذت_بهشت_که_فقط_تخت_و_رود_و_درخت_نیست
#مگه_نه؟
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شما هم سلام بدید.
#چهارشنبه_امام_رضایی
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی خواستنی اند.😍
مدیرشون می گفت مدرسه ما چادر اجباری نیست ولی #بوس_چادر داریم! هرکی صبح چادری بیاد تو مدرسه من بوسش می کنم!
تو این ویدیو قدرت بوس رو مشاهده می کنید.😅
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
با بچه ها در حالیکه "حریفت منم" رو با ابوذر روحی می خوندیم رفتیم یه سالن اجتماعات.
واکنش مردم کوچه خیابون خیلی خوب بود
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
رسیدیم...
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan
بچه ها برای زینب که پارسال باهاشون تصویری حرف زده بود نامه نوشته بودن.😍😍😍😍
دیمزن
دنیای یک مادر زائر نویسنده
https://eitaa.com/dimzan
https://ble.ir/dimzan