eitaa logo
دین کده
203 دنبال‌کننده
368 عکس
19 ویدیو
10 فایل
دین شامل۴(چهار) بخش است که محوراین کانال است.که عبارتند از: ١.باورها ٢.احکام ٣.اخلاق ۴.حقوق که بصورت برهانی درقالب گفتگویی وداستانی بیان میشود کانال ما Http://Eitaa.Com/din20m
مشاهده در ایتا
دانلود
تبرّی، یا برائت به معنای دوری جستن از دشمنان خدا و دشمنان اولیای دین، اصطلاحی کلامی و از آموزه‌های اعتقادی و رفتاری دینی. اصل تبرّی در کنار تولّی، جایگاه ویژه و بار معنایی خاصی در مذهب شیعه دارد و یکی از آموزه‌های اساسی پیروان این مذهب به شمار می‌آید. معنای تبری تبرّی مصدر عربی، بر وزن تفعّل و از ریشة بَرَءَ و اصل آن تَبَرُّؤ است، در زبان فارسی بیشتر به صورت تبرّا به کار می‌رود. تبرّی در لغت به معنای دوری کردن از چیزی که مجاورت با آن ناپسند است، بیزاری جستن، و مانند اینها آمده است. در فارسی، «تبرّی جستن» به معنای بیزاری و دوری جستن است[۱]. ادله مشروعیت تبری از قران کریم و روایات می‌توان مشروعیت تبری را استفاده کرد: در قرآن، علاوه بر اینکه یک سوره با برائتِ خدا و پیامبرش از مشرکان آغاز شده و ازینرو «برائت» نام گرفته است، در بیست سوره (مجموعاً در ۲۷ آیه)، مادّة برائت و مشتقات آن، سی بار آمده است[۲]؛ از آن جمله است: تبرّی از شرک[۳] و همچنین اظهار برائت پیامبر اکرم(ص) از مخالفان خود و بری بودن مخالفان ایشان از آن حضرت.[۴] قرآن برائت و تبرّی را تقریبا به معنای لغوی به کار برده است و اصل مشترک در آن، مفارقت کردن از دشمنان خدا و خروج از عهد و پیمان مشرکان و کفار و منقطع شدن و گسستن از پیروان باطل است[۵]. در احادیثی از پیامبر اکرم(ص) نیز بر اهمیت تبرّی تأکید شده و ایشان برائت (البغض فی اللّهِ) را یکی از مهمترین و استوارترین رشته‌های ایمان (مِنْ اَوْثقِ عُری الایمانِ) ذکر کرده‌اند[۶]. امام صادق(ع) به وجوب برائت از مخالفان دین خدا و دوستانِ دشمنان خدا و دشمنانِ دوستان خدا تصریح کرده‌اند[۷]. همچنین در روایات، بر همراهی تولی با تبری تاکید شده است. موارد وجوب تبری فرقه‌ها و مذاهب اسلامی، با توجه به تأکید قرآن کریم و احادیث پیامبر اکرم(ص)، معتقد به تبرّی بوده و اختلافی در مفهوم کلی قرآنی و ضرورت و اهمیت آن ندارند، ولی در خصوص مصداق دشمنی خدا و نیز معیار خروج از دین اختلافاتی پیدا کرده‌اند. تا جایی که برخی از گروه‌های اسلامی، برخی دیگر از مسلمانان مانندامامیه و زیدیه را تکفیر کرده‌اند و از ایشان تبرّی می‌جستند.[۸] گذشته از این مورد نادر، در خصوص موارد وجوب تبری دیدگاه‌های ذیل وجود دارد: ۱- وجوب تبری از دشمنانِ اهل بیت پیامبر اکرم(ص)[۹] ۲- وجوب برائت از شرک و بت پرستی و رهبران شرک و گمراهی و معبودهای آنان[۱۰] در کنار این عناوین کلی، امامان شیعه مصادیق مشمول حکم تبری را برشمرده‌اند: کسانی که به عترت پیامبر(ص) ظلم کردند و حرمت ایشان را شکستند، سنّت رسول خدا را تغییر دادند، برگزیدگان اصحاب پیامبر(ص) را تبعید نمودند، اموال فقرا را بین ثروتمندان تقسیم کردند، ناکثین (پیمان شکنان جمل)، قاسطین (معاویه و طرفدارانش)، مارقین (خوارج)، تمام پیشوایان گمراهی و رهبران ستمکار، قاتل حضرت علی و همه قاتلان ائمه و اهل بیت(ع)[۱۱] از نظر شیعیان، چنان نیست که هر مسلمان غیرشیعی مصداق وجوب تبرّی باشد، بلکه نواصب و غالیان مشمول حکم وجوب تبری هستند.[۱۲] منابع 1. راغب اصفهانی؛ ابن منظور؛ صفی پوری، ذیل «برء»؛ نفیسی؛ داعی الاسلام، ذیل «تبرّا» 2. مصطفوی ؛ عبدالباقی، ذیل «برء» 3. انعام : ۱۹، ۷۸ 4. یونس : ۴۱؛ شعرا: ۲۱۶ 5. طبرسی، ج ۵، ص۳۴؛ عبدالباقی، همانجا 6. متقی، ج ۱، ص۲۵۷؛ مجلسی، ج ۶۶، ص۲۴۲ 7. ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۸۶ 8. بغدادی، ص۱۶، ۲۷۸، ۲۸۱ 9. ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۷۸-۸۱؛ لاهیجی، ص۱۵۴-۱۵۵ 10. سوره ممتحنه،آیه۴. 11. ابن بابویه، ۱۳۶۲ش، ج ۲، ص۶۰۷-۶۰۸؛ مجلسی، ج ۱۰، ص۳۵۸، ج ۶۵، ص۲۶۳ 12. رجوع کنید به ابن بابویه، ۱۴۱۲، ص۷۱-۷۶؛ طباطبائی یزدی، ج ۱، ص۶۷-۶۸؛ نراقی، ج ۱، ص۲۰۴ 🌐منبع:ویکی شیعه 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
با عرض سلام خدمت همه اعضای کانال دین کده واعضای خانواده آنها، انشاءالله امروز راهی کربلاهستیم ونائب زیارت همه عزیزیان هستیم. بخاطرسفرآسمانی شایدنتوانم پستی ارسال کنم، امّا سعی خود را درارسال پست داریم. باتشکر، یاحسین
سلام حرکت عاشوراییان ومنتظران,اربعین97امروز1397/8/4ساعت7:38ازنجف به سمت کربلا
نیابت خاص امام زمان واقعیت یا ساختگی
داستان شماره:21 نیمه شعبان جشن حضرت مهدی عج الله تعالی در پارک محله برگزارشد. حاج آقا رفتن درمورد خصوصیات منتظران صحبت کردن حدود نیم ساعت گذشته بود که یکی از بچه های نمایشی که برای اجرای نمایش آمده بود در اواخر صلوات میفرستاد. ,حاج آقا سخنرانیش تمام شد و از پشت تریبون در آمد و به پایین آمد. یکی از بچه های گروه نمایش آمد در کمال پرویی به حاج آقا گفت:شماها تا پشت میکرفونی قرار بگیرید دیگر حاضر نیستید دربیایید,اگرعقده میکروفون دارید تا برایت میکروفونی بگیرم کنار خودت موقع خواب بگذاری تا عقده ات باز بشود. حاج آقا گفت:فعلا عقده درون شما نمایان است. اوبافریادگفت:چرا حرف بیخودمیزنی؟ حاج آقا گفت: ما عقده میکروفون نداریم ,برای اینکه قبل از اینکه معمم بشوم,برای سخنرانی وبیان احکام, با این میکروفون سرکار داشتم الان حدود20سال است. وقبل آن ازسن پنج سالگی مکبر بوده ام وپشت این میکروفون بودام سه نوبت, اگر عقده ایی هم بوده ازبین رفته. اما تو که احترام بزرگتر وکوچکتر را نگه نمی داری و برای روی صحنه آمدن اخلاق را زیر سوال می بری ومثل باقی هنر مندان وهمکارانت صبر نمیکنی,شاید عقده میکروفون و روی صحنه را داری ,پس شاید عقده ایی خودتی نه من. او که کم آورده بود وپیش مردم از چشم افتاده بود باطرفند دیگری آمد ودرس اخلاق داد وگفت:چرا حق الناس را رعایت نمی کنی؟,وقت ما را میگیری؟مردم امشب میخواهند شاد بشوند,امشب شب شادی است. حاج آقا گفت:درسته مردم باید شاد باشند اما در کنارش ,علت شادی را هم باید بدانند که علت شادی هم وجود تولد امام معصومی است که برای ما انسانها آمده و دنیا را از ظلم نجات می دهد. ,اما باید معرفتی را باید در مورد آن امام داشت که فردا روز خود را با آن شناخت ساخت که دراین زمان وزمان ظهور دشمن او نشویم. او گفت:ما خودمان همه اینها را می دانیم نیازی به سخنرانی شما نداریم. حاج آقا گفتند:بگو ببینم نایبان خاص امام زمان چند تاست واسامی آنها را نام ببر ای عالم؟ اون بچه نمایش صورتش قرمز شد وزرد شد وعرق کرد وگفت:اینها کی هستند؟ ما امام زمان را قبول داریم,نایب را خودتان آخوندها ساختید. حاج آقا گفت:نه ما نساختیم بلکه تو مغروری وبی سوادی ودنبال اطلاعات دینت نمی روی و دوست داری مردم هم مثل خودت باشند, و این نیابت توسط خود امام عسکری تایید شده است نه ساخته توهمات ما است. دراین میان یکی از نونهالان مسجد آمد وچهار نایب را ذکر کرد, آن شخص از خجالت آب شد. آن شخص آن شب در نمایش شرکت نکرد. 📢ادامه ادله...... 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
دلیل صحت ادعای نیابت داشتن نواب اربعه از حضرت مهدی (ع) چیست؟ پاسخ تفصیلی در عصر غیبت صغرا، نوّاب اربعه که چهار نفر از بهترین و شایسته ترین یاران و اصحاب امام هادی (ع) و امام حسن عسکری (ع) و امام مهدی (ع) بودند یکی پس از دیگری برای امر نیابت و واسطه بین مردم و امام غایب شان از طرف امام مهدی (ع) بر گزیده شدند گرچه در طول تاریخ مدعیان نیابت و نمایندگی از جانب حضرت مهدی (عج) زیاد بوده اند اما عدالت، تقوا، کرامات و لیاقت و کاردانی و نیز تعابیر ارزشمند موجود در کلام امامان قبل از آن حضرت در باره این چهار نفر جای هیچ گونه ابهام و شک و تردیدی را برای افراد جویای حقیقت باقی نمی گذارد و فرق بین آنان و مدعیان دروغین همچون آفتاب روشن خواهد گشت. به عنوان مثال، سفیر اول، یعنی عثمان بن سعید عمری[1]، که از سن یازده سالگی به عنوان خادم وارد بیت امام هادی(ع) شد، همواره مورد توجه، مدح و تمجید آن حضرت و سپس امام عسکری(ع) بود. امام هادی(ع) در پاسخ به سؤال احمد بن اسحاق قمی که پرسید به هنگام عدم دسترسی به آن حضرت ، به چه کسی مراجعه کند؟ فرمود: عمری (عثمان بن سعید عمری) مورد اعتماد من است آن چه به شما می گوید از جانب من می گوید پس به حرف او گوش دهید و از او اطاعت کنید زیرا او امین و مورد اعتماد است.[2] امام عسکری (ع) درباره وی می فرماید: این ابوعمرو ثقه و امین است، او مورد اطمینان گذشتگان است، و نیز مورد اطمینان من در حال زنده بودن و مردنم است هرچه او بگوید من گفته ام.[3] هم چنین امام عسکری (ع)، حضرت مهدی (ع) را به چهل نفر نشان داد، آنگاه فرمود بعد از این دیگر او را نمی بینید، پس به عثمان بن سعید روی بیاورید، هر چه او می گوید، از او اطاعت کنید.[4] امام عسکری (ع) در باره محمد بن عثمان (نایب دوم) فرمود: همانا فرزند عثمان، محمد وکیل پسرم مهدی است.[5] در توقیع امام مهدی(عج) خطاب به اسحاق بن یعقوب نیز درباره محمد بن عثمان و پدرش چنین آمده: "محمد بن عثمان العمری (که خدا از او و از پدرش راضی باشد)، مورد اعتماد من است و نامه او نامه من است.[6] در تعابیر بالا، علاوه بر تأیید و توثیق سفیر اول و دوم در ابلاغ پیام و سخن امام، امر به اطاعت از آنان و تبعیت از سخنانشان شده است که دلالت بر شایستگی و درجه بالای عدالت آنان دارد. سومین کارگزار حضرت حجت (ع)، در عصر غیبت صغرا، حسین بن روح نوبختی است که وی نیز به خاطر لیاقت، شایستگی، کاردانی، عدالت و تقوایش، از میان ده تن از کارگزاران و دستیاران نزدیک دومین نایب برگزیده شد. محمد بن عثمان قبل از وفاتش (دو تا سه سال) همه بزرگان شیعه را جمع کرد و گفت: اگر مرا حادثه ای پدید آمد، مسئولیت به عهده أبو القاسم حسین بن روح است.[7] در روایتی است که شیعیان از محمد بن عثمان پرسیدند که اگر تو دچار حادثه ای شدی چه کسی جانشین توست؟ گفت: ابو القاسم حسین بن روح بن ابی بحر النوبختی، جانشین من و سفیر میان شما و امام زمان و وکیل اوست.[8] ام کلثوم دختر محمد بن عثمان ، نایب دوم درباره حسین بن روح چنین می‌گوید: "حسین بن روح از چند سال قبل از رحلت پدرم، ابو جعفر، وکیل او بوده و در امر املاک او نظارت داشته و اسرار دینی را از جانب او به رؤسای شیعه می‌رسانده و از خواص و محارم او به شمار می رفت... و به تدریج، وی در نزد شیعیان بزرگ شد و اختصاص او به پدرم و مراتب وثوق و دیانت و فضل او نیز روز به روز مقامش را نزد شیعیان استوارتر کرد تا آن که از طرف پدرم (به دستور امام زمان) به نیابت و سفارت منصوب شد... ".[9] . [1]در بعضی از متون نام ایشان به این صورت آمده است: عثمان بن سعید عمروی. [2]الکافی، ج 1، ص 330، حدیث 1: "العمری ثقتی فما ادّی الیک فعنّی یؤدّی و ما قال لک فعنّی یقول فاسمع له و اطعه فانه الثقة المأمون". [3]صافی، لطف الله، منتخب الاثر، ج 2، ص 508، به نقل از غیبة الشیخ، چاپ اول، سال 1422 هـ.ق، چاپ سلمان فارسی. [4]بحارالأنوار، ج 51، ص346 و 347ُ. [5]بحارالأنوار ج : 51 ص : 345،حدیث"....... وَ اشْهَدُوا عَلَیَّ أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِیدٍ الْعَمْرِیَّ وَکِیلِی وَ أَنَّ ابْنَهُ مُحَمَّداً وَکِیلُ ابْنِی مَهْدِیِّکُمْ [6] وسائلالشیعة، ج 27، ص 140، حدیث 33424 ((... و اما محمد بن عثمان العمری رضی الله تعالی عنه و عن ابیه من قبل، فانه ثقتی و کتابه کتابی)). [7] اعیان الشیعه، ج 2، ص 48، (نرم افزار تراجم). [8]اعیان الشیعه، ج 2، ص 48، (نرم افزار تراجم). [9]مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص 68.ترجمه على دوانى، دار الکتب الاسلامیه. 📢ادامه دارد.... 🌐منبع:اسلام کوئست 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
📢ادامه قبل.... به جز آن چه گذشت، شواهد متعدد دیگری نیز از عدالت، تقوا، لیاقت و کاردانی سومین کارگزار امام مهدی(ع) حکایت دارند که از جمله می‌توان به سخن جعفر بن احمد متیل اشاره کرد وی می‌گوید: "در روزهای واپسین عمر ابو جعفر (محمد بن عثمان عمری) من بر بالین وی و حسین بن روح در پایین پای وی نشسته و به نقل و استماع حدیث مشغول بودیم که ابو جعفر رو به من کرد و گفت: من بدان مأمور شده‌ام که ابو القاسم حسین بن روح را جانشین خود کنم. من به محض شنیدن این سخن از کنار بالین ابو جعفر برخاسته و ابن روح را به جای خود نشاندم و خود نزد پاهای ابو جعفر نشستم."[10] این نقل به خوبی گویای این نکته است که شایسته‌ سالاری مهم‌ترین اصل در گزینش کارگزاران از منظر امام مهدی(عج) بوده است. سفیر چهارم آن حضرت یعنی ابوالحسن علی بن محمد السمری نیز فردی شایسته و مورد اعتماد بوده که بعد از حسین بن روح متصدی امر نیابت از جانب بقیة الله الاعظم گشته است. آن چه که در نامه امام زمان (ع) برای او آمده هم تأیید بر نیابت اوست و هم تأیید نایبان قبلی، امام (ع) خطاب به ایشان نوشته اند: ".....خداوند به برادرانت به خاطر مصیبت از دست دادن تو اجر بدهد تا شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت. کارهایت را جمع و جور کن و (در باره امر نیابت) به کسی وصیت نکن(کسی را تعیین نکن) زیرا غیبت کبرا آغاز شده است...". [11] از این تعابیر چند نکته به خوبی استفاده می شود: 1- اینکه که وی شخص بسیار با کفایت و شایسته ای بوده است. 2- در بین مؤمنین از عزت و جایگاه بالایی بر خوردار و فقدان او برای آنان مشکل بزرگی بوده است. 3- نیابت او امر مسلمی بوده است و امام (ع) به ایشان امر کرده اند بعد از خود کسی را تعیین نکند. علاوه بر این کراماتی که از این بزرگواران سر زده است دلالت بر عظمت مقام و شایستگی فوق‌العاده آنان دارد. ما در این جا به ذکر پاره ای از این کرامات می پردازیم: 1. خبر دادن عمری از کسی که مقداری از اموال را تحویل نداده بود، در حالی که او اصرار داشت همه اموال را داده، بالاخره عمری گفت: این خبر از امام زمان (عج) است که دو جامه سودانی نزد تو باقی است. و پس از جستجو و تفحص معلوم شد که همین طور است.[12] 2. محمد بن علی اسود روایت کرده که در سالی از سال ها زنی پارچه ای به من داد که نزد عمری ببریم. خدمت او رسیدم. دستور داد همه اموال را به محمد بن عباس قمی تسلیم کنم. همه را تسلیم کردم غیر از پارچه آن زن را. پیغام فرستاد آن را نیز تسلیم کن، اما هر چه جستم نیافتم. گفت: غمگین مباش پیدا خواهی کرد.[13] 3. فرستادن پول از طرف محمد بن عثمان به محمد بن عبیدالله حائری که در شرف مردن بود و برای تجهیز پول نداشت او این کار را توسط محمد بن متیل انجام داد.[14] 4. باز فرستادن پول از سوی محمد بن عثمان توسط محمد بن متیل به محمد بن قطاة، جالب این که محمد بن قطاة انتظار محمد بن متیل را می کشید.[15] 5. خبر دادن محمد بن عثمان از وفات خود.[16] 6. خبر دادن حسین بن روح از آینده شلمغانی: شلمغانی او را به مباهله دعوت کرده بود، او در نامه ای جواب او را نوشت که هر کدام صادق نباشند مقتول و مصلوب خواهد شد که عاقبت شلمغانی اینچنین شد.[17] 7. زنی از (آبه ساوه) نزد حسین بن روح آمده بود و با خود مترجمی به همراه آورده بود تا حرف های او را برای حسین بن روح ترجمه کند. اما دید که او با زبان محلی آن زن با او سخت گفت: "زینب چونا؟ چون بدا کولیه چو نشسته، یعنی: زینب، حالت چگونه است و حال فرزندت چگونه است؟ زینب که آمده بود وجوهات بدهد با دیدن این شگفتی آن ها را به او داد.[18] 8. محمد بن ابراهیم گوید: شخصی درباره قاتل امام حسین (ع) پرسید که جناب حسین بن روح جواب او را داد. من فردای آن روز خدمت شیخ ابوالقاسم حسین بن روح رسیدم، در دلم گفتم آن چه که او دیروز گفت از پیش خود گفته بود. پس او ابتدا به سخن کرد و به من گفت: ای محمد بن ابراهیم: اگر من از آسمان بیفتم و طعمه مرغان شوم و یا باد سختی مرا از بلندی پرتاب کند برایم بهتر است از این که در دین خدا از پیش خودم حرف بزنم. بلکه این حرف ریشه و اساسی دارد و از حضرت حجت شنیده شده است.[19] 9. حسین بن روح و خبری از آینده: علی بن بابویه گوید از حسین بن روح اجازه خواستم تا به حج بروم. گفت: نرو، گفتم: نذر کرده ام. گفت: پس با فلان قافله برو، بعد دیدم که قرامطه قافله های دیگر را غارت کرده اند.[20] 10. علی بن محمد سمری از وفات علی بن بابویه القمی، پدر مرحوم صدوق خبر داد. در همان لحظه که سمری این خبر را داد بزرگان حاضر در نزد او یادداشت نمودند و پس از چند روز که خبر وفات او رسید دیدند با یادداشت آنان کاملا مطابقت دارد.[21] منابع👇📚 📢ادامه دارد.... . 🌐منبع:اسلام کوئست 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
📚منابع موضوعات قبل: [10]صدوق، کمال الدین و تمام النعمة،ترجمه محمد باقر کمرهاى، ج 2، ص 181، دوجلدی،انتشارات اسلامیه. [11]بحارالأنوار، ج 51، ص 361، حدیث 7، [الغیبة للشیخ الطوسی] [12] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 38. [13] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 53. [14] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 72. [15] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 72. [16] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 74. [17] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 28. [18] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 36. [19] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 35. [20] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 102. [21] راسخی، عباس، نواب اربعه و عظمت هر یک، ص 36. 📢ادامه دارد..... 🌐منبع:اسلام کوئست 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
📢ادامه قبل..... اما در مقابل وقتی به تاریخ مدعیان دروغین نگاه می کنیم در می یابیم که گر چه بعضی از آنان در آغاز ظاهر الصلاح بوده و به ظاهر حرف های درستی می زدند اما پس از چندی انحراف و بطلان ادعاهای آنان و اغراض سوءشان برای همگان روشن می شد به عنوان نمونه متذکر نقاط ضعف و انحرافات بعضی از این افراد می شویم : 1. الشریعی: او ابتدا از اصحاب امامان هادی و عسکری (ع) بود، اما بعد از مدتی ادعای کذب بر خدا و حجتش کرد.[22] و در بین مردم رسوا شد. 2. محمد بن نصیر النمیری: او ادعا کرد که جانشین عثمان العمری است، پس ادعا کرد که فرستاده پیامبری است، و درباره حضرت هادی (ع) ادعای ربوبیت کرد. وی ازدواج با محارم را مباح دانست و لواط را جائز شمرد.[23] 3. ابو طاهر محمد بن علی بن بلال: اموالی از امام عسکری (ع) نزد او بود که آن را به محمد بن عثمان العمری تسلیم نکرد. وی ادعای وکالت نمود، مردم از او دوری جسته و مورد لعن قرار دادند.[24] 4. حسین بن منصور حلاج: او با نامه ای به ابی سهل اسماعیل بن علی النوبختی ادعای وکالت کرد، وی به قم آمد و رقعه ای را پخش کرد که: او رسول امام و وکیل اوست، قمیان آن را پاره و وی را به سخره گرفتند. او در حالی که ملحد بوده و ادعای الوهیت داشت در بغداد دستگیر و کشته شد.[25] 5. ابو جعفر محمد بن علی الشلمغانی، المعروف بابن ابی العزاقر، اول شیعه بود آنگاه مرتد شد که در حال ارتداد هر دروغ و راستی را بیان می کرد و آن را به حسین به روح نسبت می داد، وقتی حسین بن روح آن را می فهمید او را مورد انکار قرار داد و دستور داد که او را لعن کنند.[26] در کتاب فرحة الغری آمده که او از جمله راویان و اصحاب خاصه بود تا این که بر نائب سوم حسد ورزید و معتقد به مذهب ردیه گردید، و از خود اموری را به نام دین بروز داد تا این که در لعن وی توقیعی از ناحیه مقدسه وارد شده، سلطان زمان او را ادب کرد و به دار زد.[27] تفصیل قضیه چنان که در روایات آمده این است که: "حسین بن روح در ایام حبس خود، محمدبن علی معروف به شلمغانی را به جای خود منصوب کرده بود. مردم نیز برای مقاصد خود با وی ملاقات می کردند زیرا همکار حسین بن روح و واسطه بین آنها و او بود. خصوصا شلمغانی در نزد بنی بسطام که از سران شیعه بودند محترم و موجه بود؛ زیرا حسین بن روح مقام او را به عنوان یکی از فقها نزد مردم محترم و بزرگ می داشت. او هم از این مسئله سوء استفاده کرد و چون از طریق حق منحرف شد همه گونه دروغ و کفری را به نام حسین بن روح برای بنی بسطام نقل می کرد و آنها نیز می پذیرفتند. وقتی خبر آن به حسین بن روح رسید نسبت آن سخنان را از خود انکار کرد و آن را بهتان عظیم شمرد و بنی بسطام را از شنیدن کلام شلمغانی منع کرد و دستور داد او را لعنت کرده و از او دوری جویند، اما بنی بسطام نپذیرفتند زیرا شلمغانی به آنان گفته بود: آن چه من به شما گفته ام، سری بود که آن را فاش ساختم. حسین بن روح از من پیمان گرفته بود که آن سر را کتمان کنم و به کسی نگویم، ولی اکنون که آن را فاش کرده ام، با همه خصوصیتی که با وی داشته ام مرا از خود دور می کند. هم چنین شلمغانی ادعا می کرد که خدا در او حلول کرده و نیز سخنان و افعالی از او سر زد که کفر و الحادش را روشن می ساخت. پس از آن، توقیعی از حضرت صاحب الزمان (علیه السلام) در لعن شلمغانی و دوری از وی و پیروان او و کسانی که به گفته او رضایت داده و بعد از این توقیع به دوستی با وی باقی می مانند صادر شد. به روایت مشهور، در سال 322 شلمغانی و چند تن از یارانش دستگیر و زندانی شدند و سپس در زمان خلافت "الراضی بالله"، او را به دار زدند.[28]. (البته در مورد قتل او ، روایات دیگری نیز وجود دارد.) روشن است که مدعیان دروغین نیابت، افرادی منحرف و سود جو بودند که چند روزی به دروغ خود را مرتبط با آن حضرت معرفی می کردند اما خیلی زود رسوا می شدند زیرا خورشید حقیقت برای همیشه پشت امر باقی نمی ماند. بنا بر این بزرگواری و شخصیت ممتاز نواب اربعه برای اهل تحقیق و کسانی که بدون غرض ورزی تاریخ را مطالعه می کنند امری مسلم است و تا امروز کسی نتوانسته است خلاف آن را ثابت کند و آنان نیز از این مسند هیچ گونه سوء استفاده ای نداشتند. نکته: آن چه که برای اثبات نیابت ذکر گردید، راه های اثبات برای عموم است و الا چه بسا ممکن است کسی به شخصی آن چنان ایمان داشته باشد که صرف ادعای آن شخص، برای او کافی باشدُ. . [22]اعیان الشیعه، ج 2، ص 48. [23] همان. [24] همان. [25] همان. [26] همان. [27] ابن طاوس، سید عبد الکریم، فرحة الغری-ترجمه علامه مجلسى، ص: 178 قمی، انتشارات میراث مکتوب. [28]مهدى موعود-ترجمه جلد سیزدهم بحار، متن، ص 710 به بعد. 🌐منبع:اسلام کوئست 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
سپاه حسین برای ظهور مهدی اربعین97
شماره:22 دوستی در راهپیمایی سیزده آبان از من پرسید شما که دم از دمکراسی و حق مدارانه بودن حکومت می زنید چرا از دیوار یک سفارتخانه کشور دیگر بالا می روید و این را حق خودتان می دانید واگر به سفارتتان تعرض شود ناله تان آسمان را کر میکند. گفتم:منظورتان سفارت آمریکا است؟ گفت:بله. گفتم:می دانی چه اتفاقی افتاده که دانشجویان سفارت را تسخیر کردن؟ گفت:فقط این را میدانم تا انقلاب کردید,رفتید زهر چشمی از آمریکا بگیرید. گفتم:نه این طور نبوده با تمام عصبانیت ما نسبت به آمریکا,اما سفارتشان لانه فساد برای انقلاب اسلامی شده بود, به این خاطر بوده تسخیر آن لانه فساد. 📢ادامه ادله...... 👇👇👇👇👇👇👇👇 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
⭕ چرا لانه جاسوسی تسخیر شد؟ 🔻 با تسخیر لانه جاسوسی (سفارت) آمریکا در 13 آبان 1358 انقلاب دوم در ایران رقم خورد. با این همه جریان غربگرا همواره به دنبال شبهه‌افکنی درباره این رخداد سیاسی مهم است. 🔻 دلایل تسخیر لانه جاسوسی آمریکا 1⃣طراحی و هدایت چندین کودتا در ایران 2⃣طرح تجزیه ایران توسط جریان‌های وابسته 3⃣تامین مالی و تسلیحاتی گروه‌های ضدانقلاب 4⃣اعلام پذیرش شاه مخلوع برای اقامت در آمریکا 5⃣تلاش برای انحرافِ انقلاب توسط جریان سازش 6⃣ناامن سازی ایران توسط گروه‌های ضدانقلاب 7⃣ترغیب رژیم صدام برای حمله نظامی به ایران 🔻نقش آفرینی سفارت آمریکا و دیپلمات‌های آن در موارد فوق‌الذکر، در اسناد لانه‌ جاسوسی، اعترافات کودتاچیان و همچنین خاطرات برخی از مقام‌های آمریکایی مورد تاکید قرار گرفته است. به عبارت دیگر سفارتخانه‌ آمریکا مرکز هدایت و اقدام‌ برای براندازی انقلاب اسلامی بود. ✍ دکتر سراج 🆔 @pedarefetneh 🔜 🆔 @pedarefetneh 🔜
شماره:23 صبح جمعه رفتیم کنار طبیعت سرسبز کنار کوه پایه,مردم هم حضور داشتن و هر خانواده ایی برای خودزیر اندازی انداخته بود و از طبیعت لذت می برد. در میان مردم خانواده شلوغی حضور داشت, آسایش را با صدای نا هنجار ضبط ماشین خود از بین برده بودند. یکی از دختران آن خانواده شلوغ بلند شد و شروع کرد به رقصیدن در ملاعام و خانواده آنها که باچند ماشین آمده بودن شروع به تشویق آن دختر کردن. ما خیلی ناراحت شدیم ,در این وسط یکی از مردم بلند شد وبا صدای بلند گفت:چه خبرتون؟آسایش طبیعت که از ما گرفتید, شرع را مراعات که نمیکنید و از خدا هم نمی ترسید و بی حیایی هم میکنید. یکی از اعضای غول تشر خانواده شلوغ بلند شد وبا تکبر گفت:اگر ناراحتی از اینجا برو ,ما راحتیم,این آخری هم که گفتی شرع را با خودت ببر. معترض گفت:عجب آدمهای پیدا میشوند,دم از تمدن می زنند حاضر نیستند آزادی وحقوق دیگران را رعایت کنند. غول تشر گفت:برو کنار تا باد بیاد. معترض گفت:دین دار نیستی,لااقل مرد باش. غول تشر گفت:چی به من میگی نامرد؟ وناله سر داد وآمد به طرف معترض, یقه اش را گرفت. معترض گفت:یقه را رها کن. غول تشر گفت:دوباره حرفت را تکرار کن تا مثل میخ به زمین بکوبونمت. مردم وحشت کرده بودن و ما هم به پلیس زنگ زدیم. معترض گفت:مردی به سبیل کلفت و ناله شیر کش نیست,بلکه به آزادمنشی و حق مداری است. غول تشر که حرف حالیش نمی شد,فریادی کشید تا معترض را بر زمین بکوبد,قضیه برعکس شد,غول تشر با خاک یکی شد. معترض گفت:خودت خواستی هر چه زور بزنی سختر بر تو می گذرد من استاد جودو هستم. از خانواده شلوغ چند مرد برای جدایی آمدن وسر وصدا با معترض. مردم هم به طرفداری معترض در آمدن. در این میان یک روشن فکر نما آمد مردم را نهیب زد و گفت:مردم مگر شما قرآن را قبول ندارید؟ همه گفتن:بله. او گفت:قرآن در آیت الکرسی که خیلی از شما ها حفظتان است فرموده:لا اکراه فی الدین. وگفت:در مورد موسیقی با صدای بلند با شما موافقم , اما با موضوع رقص مخالف نظر معترضم, بیخود شرع تراشی میکند,قرآن مخالف نیست اما این شخص مخالف است. زیرا هر کس می تواند در دین خود آزاد باشدهمانطور ذبح پیش هر گروهی یک طوری است ویکی نیست , یکی با بسم الله ذبح میکند ودیگری بدون بسم الله. این خانواده رقص دوست دارند اما او نه,اکراهی نیست واجباری نیست و اون مرد میخواهد اجبار کند اما در دین خیر. استاد دانشگاه که با ما به گردش آمده بود با صدای بلند گفت:چرا سفسطه ومغالطه میکنی ومردم را به اشتباه می اندازی. روشن فکر نما گفت:چه سفسطه ایی؟ استاد گفت: اولا:چرا جایگاه آیه درست قرار نمی دهید ,این آیه خطاب به نفس عقیده مسلمان نمیکند چون قبلا این عقیده را مسلمان پذیرفته, پس اشاره به دیگر ادیان میکند که اسلام را هنوز قبول نکرده اند. و به مسلمانان میفرماید: غیر مسلمان را نمیشود به زور مسلمان کرد. اما باید غیر مسلمانان باید مراعات قوانین جامعه اسلامی را کنند. دوما:اکراه در دین وجود دارد,اگر نبود چرا قصاص ومحاکمه در دین, خدا قرار داده؟ سوما:عقیده با احکام فرق میکند چون عقیده در نیت است و احکام در عمل, اما عقیده شخص تا بروز نکند اگر نامناسب باشد به خودش ضربه می زند,اما کار این شخص از عقیده خارج شده و به عمل رسید و آنچه به عمل رسیده اگرخلاف باشد, شارع کسی را که عملکرد اشتباهی داشته باشد توبیخ میکند,تا دیگر آزادی دیگران را در دنیا و آخرت ضایع نکند. این رقص هم خلاف است از نظر اسلام وجامعه اسلامی و قوانین آن. روشن فکر نما از درون مردم خارج شد. 📢ادامه ادله...... 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
؟ پرسش پيرامون آيه شريفه « لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ... بازدید : 938 منبع: سوال پيرامون آيه شريفه « لا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ » (بقره/256) توضيحاتي را بيان فرماييد؟ پاسخ خداوند متعال در آيه 256 بقره مي فرمايد: لا اِكْراه فِي الدّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي فَمَنْ يَكْفُر بِالطاّغُوتِ وَ يُؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي لا انفِصام لَها وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ». در قبول دين، اكراهي نيست. (زيرا) راه درست از راه انحرافي، روشن شده است. بنابراين، كسي كه به طاغوت (بت و شيطان، و هر موجود طغيان گر) كافر شود و به خدا ايمان آورد، به دستگيره محكمي چنگ زده است كه گسستن براي آن نيست و خداوند، شنوا و داناست. در اين آيه «اكراه» به معني وادار كردن انسان بر كاري كه ناپسند مي شمارد و مورد رضايتش نيست.[1] «رشد» از نظر لغت عبارت است از «راه يابي و رسيدن به واقع» در برابر «غي» كه به معني انحراف پيدا كردن از حقيقت و دور شدن از واقع است.[2] مفاد اين قسمت از آيه شريفه اين است كه اكراه و اجباري در دين نيست و امور مذهب بر قدرت و اختيار مبتني است نه بر اجبار، مانند آيه شريفه: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لاَمَنَ مَنْ فِي الأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعاً أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النّاسَ حتّي يَكُونُوا مُؤمِنينَ»[3] (و اگر پروردگار تو مي خواست، تمام كساني كه روي زمين هستند، همگي (به اجبار) ايمان مي آورند، آيا تو مي خواهي مردم را مجبور سازي كه ايمان بياورند؟ (ايمان اجباري چه سودي دارد؟!) از آن جا كه دين و مذهب با روح و فكر مردم سر و كار دارد و اساس و شالوده آن بر اساس ايمان و يقين استوار است خواه و ناخواه راهي جز منطق و استدلال نمي تواند داشته باشد. ولي همان طور كه از شأن نزول آيه[4]استفاده مي شود بعضي از افراد از پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مي خواسته اند كه او همچون حكام جبّار با زور اقدام به تغيير عقيده مردم كند. آيه فوق صريحاً به آن ها پاسخ گفت كه دين و آئين چيزي نيست كه با اكراه و اجبار تبليغ گردد. جمله «قد تبين الرشد من الغي» تعليل براي «لا اكراه في الدين» است كه چرا در دين اكراه نيست؟ كه حاصل تعليل اين است كه دين حقائقش روشن، و راهش با بيانات الهيه واضح است و هم چنين سنّت نبويّه آن بيانات را روشن تر كرده، پس رشد و غي، و صلاح و انحراف آن روشن شده كه رشد در پيروي دين (كه مايه نجات انسان هاست) و غي در ترك دين و روگرداني از آن است، بنابراين ديگر علت ندارد كه كسي را بر دين اكراه كنند.[5] پس راه راست از بيراهه آشكار شده و ديگر نيازي به تحميل و اجبار در پذيرش دين نيست. افزون بر اين كه دين و ايمان قلبي چيزي نيست كه بتوان با زور و اكراه بر كسي تحميل كرد و مسلمانان با اين اصل قرآني با آن همه پيشروي و فتوحاتي كه داشتند، دينشان را بر غير مسلمانان تحميل نكردند و همين امر مهم ترين رمز موفقيت آنان بود.[6] لذا آيه شريفه پاسخ مناسبي است به آن ها كه تصور مي كنند اسلام در بعضي از موارد جنبه تحميلي و اجباري داشته و با زور شمشير و قدرت نظامي پيش رفته است. در جمله «لا اكراه في الدين» دين اجباري نفي شده است. چون دين از يك سلسله معارف علمي كه معارف عملي به دنبال دارد و جامع همه آن معارف يك كلمه است و آن عبارت است از اعتقادات و اعتقاد و ايمان از امور قلبي است و اكراه و اجبار در آن حكومت ندارد، چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهري است كه عبارت است از حركاتي مادي و بدني، و در جمله «لا اكراه في الدين» دو احتمال است. الف) قضيه خبري مي باشد و بخواهد از حال تكوين خبر دهد، و بفرمايد خدا در دين اكراه قرار نداده، نتيجه اش اين حكم شرعي مي شود كه حكم خدا درباره ي دين اين است كه اكراه بر دين و اعتقاد نباشد. ب) اگر قضيه اي باشد انشائي و بخواهد بفرمايد كه نبايد مردم را بر اعتقاد و ايمان مجبور كنيد در اين صورت هم نهي نامبرده متكي بر يك حقيقت تكويني است كه بيان گرديد.[7] (يعني ايمان و اعتقاد از امور قلبي است و اكراه بردار نيست.) «فَمَنْ يَكْفُرْ بالطاغوت و يُؤمن بِاللهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُروَةِ الْوُثْقي لاَانْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمْ» «طاغوت» در اصل از ماده طغيان به معني تعدّي و تجاوز از حدّ و مرز است.[8] «عروه» دستگيره ـ دستاويز[9] «انفصام» قطع شدن.[10] 📢ادامه دارد.. 🌐منبع: مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
📢ادامه قبل..... در اين جمله قرآن مي گويد: «هر كس به «طاغوت» كافر شود و از آن روي گرداند و به خدا ايمان آورد به دستگيره ي محكمي دست زده است كه هرگز گسسته نمي شود. منظور از طاغوت در آيه شريفه و تمسک به عروه الوثقي چيست؟ در اين كه منظور از «طاغوت» در آيه چيست؟ مفسران سخنان بسياري گفته اند بعضي آن را به معني بت و بعضي به معني شيطان و بعضي به معني كاهنان و بعضي به معني ساحران تفسير كرده اند.[11] ولي چنين به نظر مي رسد كه منظور همه آن ها بلكه وسيع تر از آن ها بوده باشد، يعني همان مفهوم عامي كه از كلمه طاغوت استفاده مي شود كه هر موجود طغيان گر و هر آئين و مسير انحرافي و نادرست را در برمي گيرد. آيه در حقيقت دليلي است براي جمله هاي سابق كه در دين و مذهب نيازي به اكراه نيست، زيرا دين دعوت به سوي خدا كه منبع هر خير و بركت و هر سعادتي است مي كند. در حالي كه ديگران دعوت به سوي ويرانگري و انحراف و فساد مي نمايند و به هر حال دست زدن به دامن ايمان به خدا همانند دست زدن به يك دستگيره محكم نجات است كه هرگز امكان گسستن ندارد.[12] آن گاه به دنبالش مي فرمايد: «خدا شنوا و داناست» تا به اين حقيقت اشاره كند كه كفر و ايمان تظاهر بردار نيست و امر قلبي و دروني است زيرا; خداوند سخنان همه را اعم از آنچه آشكارا و يا در خفاء مي گويند مي شنود و از ضمائر مردم آگاه است.[13] نيز به گفته برخي احاديث يكي از مصاديق تمسك به «عروة الوثقي، و ريسمان محكم الهي، اتصال با اولياء خدا و امامان اهل بيت(عليهم السلام) است. رسول اكرم(صلي الله عليه وآله) به علي(عليه السلام) فرمود: «انت العروة الوثقي»،[14] لذا از آيه شريفه مي توان چند نکته را برداشت کرد: الف) هر كس كه برهان و منطق دارد، نيازي به اكراه و اجبار ندارد. ب) راه حق از باطل جد است، تا حجت بر مردم تمام باشد. روشن شدن راه حق، با عقل و بيان و معجزات انبياء است. ج) تكيه به طاغوت ها و هر آنچه غيرخداي است، گسستني و از بين رفتني است. تنها رشته اي كه گسسته نمي گردد. ايمان به خداست. د) تا طاغوت ها محو نشوند، توحيد جلوه نمي كند. اوّل كفر به طاغوت بعد ايمان به خدا. هـ) محكم بودن ريسمان كافي نيست. محكم گرفتن هم شرط است.[15] مراد از آزادي ايمان و عقيده در دين اسلام چيست؟ از نظرگاه اسلامي، ديني مقبول و پذيرفته است كه از روي رغبت و دانايي و شناخت پذيرفته شده باشد نه از روي اجبار و اكراه. و خداوند متعال هيچ گونه اكراه و اجباري را در پذيرش دين به رسميت نمي شناسد و براي چنين پذيرشي اهميّت و ارزشي قائل نيست. و انسان ها در انتخاب دين و آئين آزادند و در قرآن كريم با جمله «لا اكراه في الدين» براين حقيقت تأكيد مي گذارد. شاهد ديگري كه گواه اختيار و انتخاب بشر در دين است، اين آيه شريفه است: «وَ قُلِ الْحَقُّ مِنْ َربِّكُمْ فَمَنْ شآءَ فَلْيُؤمِن و من شآءَ فَلْيَكْفُر...»[16] بگو: اين حق است از سوي پروردگارتان! هر كس مي خواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود) و هر كس مي خواهد كافر گردد. اسلام با آن همه دلائل روشن و استدلال هاي منطقي و معجزه هاي آشكار نيازي به اجبار و تحميل در پذيريش ندارد افزون بر اين اصولا دين از يك سلسله اعتقادات قلبي ريشه و مايه مي گيرد و نمي تواند تحميلي باشد و ايمان قلبي هرگز با اجبار پيدا نمي شود، بلكه با برهان، اخلاق و موعظه مي توان در دل ها نفوذ كرد. ولي اين آزادي در عقيده و ايمان به آن معنا نيست كه هر كس در عمل بتواند هر منكري را انجام دهد و بگويد من آزادم و كسي حق ندارد مرا از راهي كه انتخاب كرده ام باز دارد. بت شكني ها، جنگ ها، نهي از منكرها، تبعيدها و حبس ها نشانه آن است كه اگر چه انسان قلباً اعتقادي ندارد، ولي حق ندارد موجب انحراف جامعه باشد. در اينجا لازم است به نكته ديگري اشاره نمائيم كه تشريع جهاد و فرمان آن در اسلام نه براي تحميل دين، بلكه براي رفع فتنه و فساد است «وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ الناسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْض لَفَسَدَتِ الأَرضُ...»[17] (و اگر خداوند، بعضي از مردم را به وسيله بعضي ديگر دفع نمي كرد، زمين را فساد فرا مي گرفت.) به اين نتيجه مي رسيم كه جهاد و مبارزه در اسلام براي تحميل دين نبوده است و اشخاصي که از اين روزنه اسلام را دين شمشير زور معرفي كرده اند، به بي راهه رفته اند، زيرا در تاريخ اسلام كراراً ديده مي شود كه مسلمانان هنگامي كه شهرهائي را فتح مي كردند پيروان مذهب ديگر را همانند مسلمانها آزادي مي دادند. در كتاب «تمدن اسلام و عرب» مي خوانيم: «رفتار مسلمانان با جمعيتهاي ديگر بقدري ملايم بود كه رؤساي مذهبي آنان اجازه داشتند براي خود مجالس مذهبي تشكيل دهند.» و در پاره اي از تواريخ نقل شده كه جمعي از مسيحيان كه براي گزارش ها و تحقيقاتي خدمت پيامبر رسيده بودند مراسم نيايش مذهبي خود را آزادانه در مسجد پيامبر در مدينه انجام دادند.[18] 📢ادامه دارد... 🌐منبع: مرکز مطالعات و...
📢ادامه قبل..... در پايان، ذکر نکاتي به اختصار لازم است: 1. چنانكه قبلا در تفسير آيه شريفه «لا اكره في الدين»گذشت مراد از اين كه در دين اجبار و اكراه نيست اين است كه دين عبارت است از اعتقاد و عمل، و اعتقاد و ايمان از امور قلبي است كه اكراه بردارنيست و آيه شريفه خبر از حال تكوين مي دهد كه دين اكراه بردار نيست به اين معني كه اشخاصي كه مسلمان نيستند و صاحبان اديان ديگري هستند، مانند اهل كتاب، اين ها را نمي شود به پذيرش دين اسلام اكراه و اجبار كرد، به بيان ديگر اسلام با دعوت و تبليغ مستمر آن ها را دعوت به اسلام مي نمايد، اگر نپذيرفتند ه يچ گاه اسلام متعرض آن ها نمي شود كه با زور آئين اسلام را بپذيرند. ولي در مورد كساني كه اسلام را پذيرا شوند سپس عدول كنند (مرتد فطري) فوق العاد سخت گير است، زيرا اين عمل موجب تزلزل جامعه اسلامي مي گردد و يك نوع قيام بر ضدّ رژيم و حكومت اسلامي محسوب مي شود و غالباً دليل به سوء نيّت است، و سبب مي شود كه اسرار جامعه اسلامي بدست دشمنان اسلام افتد. و اگر کسي شبهاتي در دين اسلام دارد بايد از اهل نظر و علماي اسلام سؤال كند تا برطرف شود و راه آن عدول و برگشت نيست. و چنانچه محتواي اسلام را تشخيص داده و به حقانيّت اسلام پي برده است و باز هم مرتد شود. چنين كسي مرتكب خيانت و توطئه عليه اسلام شده است و مستحقق چنين مجازاتي است و شبيه اين قانون در بسياري از كشورهاي شرق و غرب با تفاوت هايي وجود دارد. البته توجه به اين نكته ضروري است كه اين احكامي كه در فقه اسلامي براي مرتد فطري از قبيل اعدام و جدائي همسر و... مقرر گرديده است براي كسي است كه ارتدادش را ظاهر كند و علني كند و يا به تبليغ آن پردازد و مربوط به كسي كه اعتقادي در درون دارد و در مقام اظهار آن بر نيامده است نمي باشد.[19] 2. آيه «لاكراه في الدين» با تشريع جهاد ابتدايي تنافي ندارد که کسي بگويد از يك طرف آيه شريفه مي فرمايد اجباري در دين نيست و از طرف ديگر به آيات و روايات متعددي بر مي خوريم كه مربوط به جهاد ابتدايي است كه با مشركان و كافران جهاد كنيد، زيرا كه خداوند دستورها و برنامه هايي براي سعادت و آزادي و تكامل انسان ها طرح كرده است و پيامبران خود را موظف ساخته كه اين دستورها را به مردم ابلاغ كنند. حال اگر فرد يا جمعيتي ابلاغ اين فرمان ها را مزاحم منافع پست خود بينند، و بر سر راه دعوت انبياء موانعي ايجاد نمايند، آن ها حق دارند نخست از طرق مسالمت آميز، و اگر ممكن نشد با توسل به زور اين موانع را از سر راه خود بردارند، و آزادي تبليغ را براي خود كسب كنند. و اين حق مردم است كه بتوانند نداي مناديان راه حق را بشنوند و در قبول دعوت آزاد باشند. حال اگر كساني بخواهند آن ها را از حق مشروعشان محروم سازند و اجازه ندهند صداي مناديان راه خدا به گوش جان آن ها برسد. طرفداران اين برنامه ها حق دارند براي فراهم ساختن اين آزادي از هر وسيله اي استفاده كنند و از اينجا ضرورت «جهادهاي ابتدائي» در اسلام روشن مي گردد.[20] پس جنگ با مشركين نه به خاطر اين است كه توحيد و دين را به آن ها تحميل بكنيم، زيرا دين با زور قابل ترويج نيست و اين مفاد آيه شريفه «لا اكره في الدين»است، بلكه جنگ با مشركين و كفار حتي در صورت ابتدائي آن به خاطر رفع موانع تبليغ دين و هم چنين ريشه كن كردن فساد و شرك است.[21] وقتي از اين دريچه به جهاد ابتدائي بنگريم تفاوتي را ميان آيه «لا اكره في الدين»و جهاد ابتدائي مشاهده نمي كنيم. 3. ارتباط آيه «لا اكراه في الدين» با آيه «وَ مَنْ يَبْتَغِ غَيْرِ الأِسْلام ديناً فَلَنْ يقبَلْ مِنْهُ و َهُوَ فِي الآخرة من الخاسرين» كسي كه غير از اسلام آئيني براي خود انتخاب از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است. آل عمران و هم چنين با آيه شريفه 19، آل عمران «ان الدين عنداللّه الاسلام...» (دين در نزد خدا اسلام است). مراد از اسلام در آيه شريفه تسليم در مقابل خدا است. و مفاد آيه اين است كه آئين حقيقي در پيشگاه خدا همان تسليم در برابر فرمان او است و در واقع روح دين در همه زمان ها، چيزي جز تسليم در برابر حقيقت نبوده است منتهي از آن جا كه آئين پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) عالي ترين نمونه آن بوده است نام «اسلام» براي آن انتخاب شده است.[22] پس حاق تمام اديان همان روح تسليم در برابر فرامين الهي است و شرايع از نظر حقيقت چيزي جز همان امر واحد نيست منتهي اختلافي كه در شريعت هاست از نظر كمال و نقص است. يعني هر شريعتي نسبت به شريعت قبل از خود از تكامل بيشتري برخوردار است ولي جامعي كه در همه آن ها هست عبارت است از تسليم شدن به خدا در انجام شرايعش و اطاعت او در آنچه كه در هر عصري با زبان پيامبرش از بندگانش مي خواهد[23] 📢ادامه دارد... 🌐منبع: مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
📢ادامه قبل..... و چون پيامبر اسلام خاتم الانبياء است و دين او كامل ترين دين است عمل به شرايع ديگر نسخ مي شود و تنها بايد به شريعت نبويّه حضرت محمد(صلي الله عليه وآله) تمسك جست تا به سعادت ابدي برسد آيه «لا اكراه في الدين» در حوزه تكويني است كه پيامبران نمي توانند با زور آن ها را تسليم نمايند و اما اين كه اگر ديني غير از اسلام بپذيرن و قبول نمايند، مربوط به فرمان تشريعي الهي است و در حيطه حوزه تشريع است آيه «لا اكراه في الدين» مي فرمايد مردم را به دين با اكراه و اجبار و ادار مكنيد ولي آيه ي 85، آل عمران و 19 آل عمران مي فرمايد: «درست است كه تسليم در برابر حق، جنبه اختياري دارد اما بدان كه اگر مي خواهي سعاتمند بشوي بايد اسلام را بپذيري و اختيار در اين دنيا هست.» و معني اين كه در دين اكره نيست اين نيست كه هر كس هم هر آئيني و ديني را انتخاب كرد در آخرت هم سعاتمند باشد. بلكه مي فرمايد: تو در دنيا اختيار داري و با زور كسي نمي تواند ترا به آئيني وادار كند اما اين وظيفه اسلام است كه دين كامل را كه ضامن سعادت بشر است معرفي كند و به تبليغ آن بپردازد و بگويد كه اگر كسي غير از اسلام آئيني براي خود برگزيند از او پذيرفته نخواهد شد و در آخرت از زيانكاران است. معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر: 1. اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ اول، 1376، ج 2، ص 212. 2. عبدالكريم بي آزار شيرازي، ترجمه آوايي، تفسير پيوسته و تأويل قرآن به قرآن ناطق، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ج 3، ص 291. 3. علي مراد فراشبندي، محمد(ص) پيامبر شمشير نيست، تهران، انتشارات اسلامي، 1358، ص 154. 4. مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، انتشارات صدرا، چاپ دوم، 1366، ص 87. 5. مرتضي مطهري، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامي. 6. قرائتي، محسن، تفسير نور، قم، موسسه در راه حق، ج2. 7. آيه الله ناصر مکارم شيرازي و همکاران، تفسير نمونه، تهران، دارالکتب الاسلاميه، ج2. پي نوشت ها: [1]. الراغب الاصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، بيروت، ذوالقربي، 1416 هـ ق، ص 708. [2]. مكارم شيرازي، ناصر و همكاران، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج 2، ص 204. [3]. يونس/ 99. [4]. در شأن نزول آيه آمده است: مردي بنام «حصين» دو پسر داشت كه به آئين مسيحيت وارد شده بودند و او از اين جريان سخت ناراحت شد و جريان را به اطلاع پيامبر(صلي الله عليه وآله) رسانيد و از حضرت خواست كه آنان را به مذهب خود برگرداند و سؤال كرد آيا مي توانم آنان را با اجبار به مذهب خويش بازگردانم؟ آيه فوق نازل گرديد و اين حقيقت را بيان داشت كه در گرايش به مذهب اجبار و اكراهي نيست. طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 363 و نيز تفسير نمونه، ج 2، ص 204. [5]. طباطبائي، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج 2، ص 343. [6]. عبدالكريم، بي آزار شيرازي، تفسير پيوسته و تاويل قرآن به قرآن ناطق، ترجمه آوايي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، ج 3، ص 291. [7]. طباطبائي، سيد محمد حسين، الميزان، ج 2، ص 342. [8]. قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن، نشر دارالكتب الاسلاميه، 1361، ج 4، ص 223؛ و زمخشري، تفسير كشاف، ج 4، ص 120. [9]. قرشي، سيدعلي اكبر، قاموس قرآن، ج 4، ص 336. [10]. همان، ج 5، ص 181. [11]. طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 364؛ و فيض کاشاني، ملا محسن، تفسير صافي، ص 74، چاپ رحلي. [12]. مکارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، ج 2، ص 208. [13]. همان. [14]. قرائتي، محسن، تفسير نور، ناشر: مؤسسه در راه حق، چاپ دوّم، 1376، ج 1، ص 517. [15]. همان. [16]. كهف/ 29. [17]. بقره/ 251. [18]. تفسير نمونه، ج 2، ص 106. [19]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، انتشارات دارالكتب الاسلاميه، ج 11، ص 426، همراه با تلخيص و اضافات. [20]. همان، ج 2، ص 15. [21]. ـ مطهري، مرتضي، جهاد، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين، ص 49. [22]. تفسير نمونه، همان، ج 2، ص 349. [23]. طباطبائي، سيد محمد حسين، ترجمه الميزان، ترجمه سيد محمد باقر موسوي همداني، قم، انتشارات دارالعلم، ج 5، ص 238. 🌐منبع: مرکز مطالعات و پاسخگويي به شبهات 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m
شماره:24 صبح زود برای خرید نان از خانه زدم بیرون,در کنار پارکی میگذشتم که تمام مردم در حال ورزش بودن,در گوشه ایی هم از پارک صدای خانم ها می آمد که در حال نرمش بودن, اما پشت دیوار درختی بودن. دراین مسیر چند جوان هم داشتن از این مسیر میگذشتن که یک خانم چادری از محل پنهان ومحصور در آمد. روی نیمکت پارک نشست انگار منتظر کسی بود تا بیرون بیاید. یکی از جوانان برای تمسخر وتحقیر آن خانم چادری گفت:میگن نماز با لباس سیاه مکروهه و میگن غرب لباس سیاه بین جوانان آورد که افسرده اشان کند,حالا بعضی ها تا کل جامعه را افسرده نکنند دست از سیاه پوشی بر نمیدارند. حالا این را هم بدونید امام علی هم فرموده :زن گله,من تا حالا گل سیاه ندیدم, همه گل ها رنگی اند وخوشگلند. خانم چادری گفت:هر نظر دهنده ای باید متخصص باشد و درغیر این صورت به اشتباه نظر می دهد,دینم این رنگ را درنماز جایز ندونسته نه در چادر و این رنگ سیاه دور کننده چشمان بعضی ها ازمن است. وهر گلی وهر جواهری صاحبی دارد وبرای صاحبش نمایان است و دیگران حقی برای آن ندارند, چون احتمال وجود دزدانی برای این گل وگوهر نقشه بکشند.یا یتمانی برای آن حسرت بخورند. دزدان هوس رانانند ویتیمان مجردینی که امکان ازدواج ندارند. چرا با تعقل و خویشتن داری جلوی این ضرر را با چادر نگیرم,عقل وشرع این را تایید میکند. خانم چادری سر خم کرد ورفت درون حصار. جوانان انگشت به دهان مانده بودن, ویکی از جوانان گفت:تا حالا با این دید زیبا به چادر و پوشش نگاه نکرده بودم. 📢ادامه ادله...... ؟ 🕌دین کده🕌 Http://Eitaa.Com/din20m @din20m