eitaa logo
دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
1.3هزار دنبال‌کننده
16 عکس
18 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هنر واقعی چیست؟ کلید درک انسان در طبیعت نیست، ولی کلید درک طبیعت در وجود انسان نهفته است. جهان (که طبیعت نیز جزئی از آن است) به سوی قلب انسان مفتوح و گشاده است و البته قلب انسان نیز به سوی خداوند گشوده است. «شرح صدر» از ویژگی های انسان است و موجودات دیگر در این جهان از شرح صدر برخوردار نیستند. تجلی هنر در این جهان به هیچ وجه قابل انکار نیست. اما حقیقت هنر یک چیز بیش از آنکه به طبیعت وابسته باشد، از آثار روح به شمار می آید. اما هنر واقعی چیست ؟ در هنر واقعی فاصله میان «سوژه و ایده» برداشته می شود و تو گویی که عالم ذهن و جهان عین با یکدیگر متحد و یگانه می شوند. در هنر واقعی، نه تنها ذهن و عین همراه و هماهنگ می شوند، بلکه همه قوا و نیروهای درونی و بیرونی انسان نیز هماهنگ گشته و تحت تاثیر هدایت عقل به پیش می روند. انسان در اثر سقوط یا هبوط نخستین، در حجاب شده و به واسطه کوشش عقل و هدایت الهی از جحاب بیرون می آید. انسان به حکم اینکه عاقل است، هنرمند است و هنر نیز لایه های متعدد دارد. لایه های هنر مانند لایه های روح آدمی پیچیده و رازآلود است. با این همه، انسان به این رازانگیزی علاقه مند است و نیازمندی او به هنر، بیش از نیازمندی او به امور مادی و دنیوی شناخته می شود. عقل و حس و سرّ و عَلَن در انسان است و بزرگی او نیز به همین امر بستگی دارد. انسان به همان اندازه که در کشف واقعیت و حقیقت توانایی دارد، یک اسطوره پرداز بزرگ نیز به شمار می آید. این موجود شگفت انگیز به همان اندازه که از راهنمایی های عقل، بهره مند می شود، بخش بزرگی از زندگی خود را در عدم عقلانیت سپری می کند. در اینجا باید توجه داشت که وقتی گفته می شود «بخش بزرگی از زندگی انسان براساس عقل صورت نمی پذیرد» منظور این است که این بخش از زندگی انسان با عقل در مراتب بالای آن هماهنگ نشده است. زیرا عقل دارای مراتب متفاوت است و هرکسی در مرتبه ای از مراتب آن قرار می گیرد. بنابراین اگر عقل در همه مراتب آن در نظر گرفته شود، هیچ امری در عالم از دایره داوری آن برکنار نمی ماند. غلامحسین ابراهیمی دینانی
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
رسیدن به حقیقت جز از طریق انسان کامل میسر نیست....
آتشینا آب حیوان از کجا آورده‌ای/ دانم این باری که الحق جان فزا آورده‌ای/ مولوی در مصرع اول منظور از آتشینا یک انسان است آتش چند خصلت دارد:اول آنکه آتش همیشه بالا رونده است دوم اینکه گرما دهنده است و سوم اینکه هرچیزی را از جنس خودش می کند وچهارم اینکه نوردهنده و روشنی بخش است نار بی نور وجود ندارد جز جهنم,مولوی از مجموع صفات آتش دوخصلت روشنی بخش و بالاروندگی را برگزیده در مورد انسان. اگر انسان بالانرود یعنی متعالی نشود یا توقف می کند یا به پستی تنزل پیدا می کندپس انسان باید مرتب در حال تعالی باشد نور بدهد و روشن شود حال سؤالی مطرح می شود که روشنی انسان به چیست ؟ چون انسان دارای عقل و ادراک است پس نور می دهد,روشنایی عقل بیشتر است یا روشنایی آتش ؟! اگر عقل نباشد حتی روشنایی آتش هم قابل ادراک نیست و روشنایی عقل به کسب معرفت است . داروین و لامارک تئوری ارائه دادند مبنی براینکه جانداران تکامل می یابند و انسان تکامل یافته حیوان و میمون است که این حرف مورد قبول عقلای عالم قرار نگرفت زیرا تبدیل انواع حرف بی اساسی است و ذات تغییر نخواهد کرد اما اندیشمندی حرف حکیمانه ای زده و گفته من این تکامل را قبول ندارم بلکه نگرانی من این است که انسان حیوان شود,واقعیت این است که انسان هم نمی تواند حیوان شود ولی می تواند حیوان صفت شود و طبعش عوض گردد. انسان عقل دارد و عقل هم نور دارد و روشنایی می بخشد اما در ادامه شعر می گوید بر اثر آتشی بودن عقلانی آب حیوان بدست آوردی حال آب حیوان یعنی چی ؟آب حیوان در ظلمات است و آن کسی که به دنبال پیداکردن آب حیوان بود حضرت خضر بود اما چرا آب در ظلمات است و چرا آب,حیوان است ؟ باید گفت آب حیوان,یعنی آب زنده است حیوان از حیات است و حیات به آب بسته است (وجعلنا من الماء کل شئ) پس آب حیوان ,زنده است و زنده می کند حالا چرا در تاریکی و ظلمت است ؟ دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
مسئله خیر و شر در عالم، فلسفی‌ترین بحث است و همیشه مطرح بوده و مطرح خواهد بود عالم سرشار از خوبی‌ها و بدی‌هاست و کسی نمی‌تواند بگوید بدی در عالم نیست کسی هم نمی‌تواند ادعا کند که خوبی در عالم نیست هر دو در عالم است شب و روز با هم هستند حالا آیا همیشه روز باید باشد، یا همیشه شب باید باشد؟ یا اینکه شب و روز با هم باشد همیشه تابستان باشد یا همیشه زمستان باشد؟ شاید اگر بدی معنی نداشت، آن وقت نمی‌دانستند که خوبی معنی دارد یا نه؟ یا اگر اصلاً خوبی نبود، بدی چه معنی داشت؟عظمت، اهمیت، تقدم و اصالت با خوبی‌هاست انسان هم غضب دارد و هم رحمت هم خنده دارد و هم گریه دارد آیا اگر انسان همیشه می‌خندید و گریه نمی‌دانست چیست، خوب بود؟ در این زوجیت یک حکمتی است دیالکتیک توحیدی زوجین فقط بین زن و مرد نیست، بین همه چیز زوجیت است حالا این زوجیت که شما در عالم از ذره تا کهکشان می‌بینید، این را در یک سطح کلی‌تر در خوبی و بدی دارید بنابراین زیبایی عالم در همین است این تقابل زیبایی می‌آورد تنوع زیبایی می‌آورد، یکنواختی ملال‌انگیز است منتهی تفکر بعضی آدمیان و نوع اندیشه‌شان طوری است که یا فقط خوبی را می‌بینند و یا فقط بدی را می‌بینند بعضی‌ها هم خوبی می‌بینند و هم بدی را می‌بینند اینجا می‌توانیم بگوییم که بدی نسبی است زهر عقرب برای ما بد است ولی برای عقرب خوب است زهر مار هم همین‌طور بنابراین بد، نسبی است ولی خوب مطلق است. 🌹پس بد مطلق نباشد در جهان/بد به نسبت باشد این را هم بدان اگر هم بدِ نسبی باشد و هم خوبِ نسبی باشد، نسبی بدون مطلق معنی ندارد حالا ممکن است کسی خوبی را نبیند، کسی که خوبی را نمی‌بیند، چشمش نسبی‌نگراست ولی خوب، مطلق است حق تعالی، خوبی محض است، بدی در او راهی ندارد، آفرینش هم خوب است اما در درون این خوبی، به نسبت یک جاهایی بد دیده می‌شود انسان با تفکر می‌تواند همه چیز را حل کند، تفکر تنها چیزی است که غایب واقعی را حاضر می‌کند و تنهایی چیزی است که می‌تواند از تن انسان فاصله بگیرد. تفکر من از تن من و از جهان فاصله می‌گیرد، ولی تن من نمی‌تواند از جهان خارج شود. 🌹(قل انما اعظکم بواحده ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا ) دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
انسان دو نوع تمایلات دارد بچه‌ای که متولد می‌شود از بدو تولد تا هنگام مرگ یک سلسله تمایلات دارد، خواسته‌های انسان رنگارنگ است، تمایلات و خواسته‌های انسان را می‌توان تقسیم‌بندی کرد انسان یک تمایلات درجه اول دارد و یک تمایلات درجه دوم دارد تمایلات درجه اول، خواسته‌های نفسانی است خوراک، پوشاک، پول، مقام و مسائل جنسی، جزو تمایلات درجه اول است اما عدالت جزو تمایلات درجه دوم انسان است انسان حقیقت و معنی را می‌خواهد تمایلات درجه اول چیزهای روزمره و زودگذر را می‌خواهد تمایلات درجه دوم چیزهای بالاتر می‌خواهد حالا اگر بین این دو تمایلات، تعارض برقرار شد، انسان متفکر چه کاری می‌کند؟ تمایلات درجه دوم را ترجیح می‌دهد تفکر تنها چیزی است که پرده از نمود برمی‌دارد از روی صورت ظاهر، پرده برمی‌دارد آیا در سطح ظواهر توقف کنیم یا با تفکر از روی صورت ظاهر، پرده برداریم؟ چه کسی و چه خصلتی در انسان از صورت ظواهر پرده برمی‌دارد؟ تفکر است پس تفکر، صورت را از روی ظاهر برمی‌دارد و به عمق معنی می‌رود و هر چه هم به عمق برود، با پرده دیگری روبرو می‌شود. 🌹آن قدر می رو به پایانش مرس کار ما پرده برداشتن از روی حقیقت و عالم معنی است و این خصلت را تفکر آدمی دارد حیوانات ندارند. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
حضرت علی (ع)به فرزندش می فرماید: (یَا بُنَیَّ اِجْعَلْ نَفْسَكَ مِیزَاناً فِیمَا بَیْنَكَ وَ بَیْنَ غَیْرِكَ فَأَحْبِبْ لِغَیْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اِكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا وَ لاَ تَظْلِمْ كَمَا لاَ تُحِبُّ )تمام موازین اخلاقی در این جمله نهفته است:آنچه که برای خود می پسندی برای دیگران بپسند وآنچه که برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند واین جوهر اخلاق است. حضرت زهرا (س)هم می فرمایند: ( أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ) اولین آموزه در این توصیه ها دوری از عجب وتکبر و خود بزرگ بینی است همین توصیه ها و جملات موجب اصلاح جامعه خواهد شد. (انظر وجهک کل وقت فی المرآه ان کان محسنا فزد احسانه وان کان قبیحا ولا تجمع بین القبیحین ) ما دو آینه داریم آینه ظاهری که صورت را در آن میبینیم و عیبی را دیدیم اصلاح می کنیم اما باطن را در چه آینه ایی میبینیم ؟در آینه عقل وحکم خداوند و کتب آسمانی . ناهمواریهای درون را باید در آینه عقل درست که میزان همه چیز است دید عقل هم آینه است وهم میزان است. 🌹آینه گر عیب تو بنمود راست/خود شکن آینه شکستن خطاست عقل آینه ای است که می توان جمال یار یعنی خداوند را در آن دید. 🌹باید با زبان تفکر به تفکر بگوییم که ای تفکر که زشتی را از زیبایی جدا می‌کنی و صحیح را از خطا جدا می‌کنی، صحیح را از خطا در خودت اصلاح کن خودت هم دچار خطا می‌شوی، تفکر هم دچار خطا می‌شود، تفکری که صحیح را از خطا تشخیص می‌دهد، گاهی ممکن است خطا برود پس وقتی تفکر می‌تواند زشت و زیبا را از هم جدا کند که خود را تصحیح کند اگر خودش را تصحیح کرد، می‌تواند زشت و زیبا را بفهمد و خوبی را از بدی بفهمد حالا چگونه خودش را اصلاح کند؟ تفکر هم یک ظاهر و یک باطنی دارد، باید با تأمل در خود بیاندیشد، موازین منطقی را رعایت کند، خود را در مرحله اول تصحیح کند و با چشم منطقی تصحیح شده‌ی الهی به عالم نگاه کند آن وقت می‌فهمد که چه زشت است و چه زیباست ولی ما متأسفانه با(چشم ظاهر)   به عالم نگاه می‌کنیم، نه با چشم تفکر. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حاکم ظالم خرد مردم را از بین می برد.
مختصری درباره شبهه آکل و مأکول شبهه آکل و مأکول شبه ای معروف و دیرینه در باب معاد جسمانی است که بسیاری از متکلمان درباره آن سخن گفته اند. معاد و زندگی پس از مرگ ، یکی از اصول اعتقادی مسلمانان است که بحث درباره آن کمتر از گفتگو درباره توحید نیست ؛ زیرا افزون بر اینکه منکران مبدأ ، معاد را انکار کرده اند ، برخی از معتقدان به مبدأ نیز درباره روز رستاخیز ، به ویژه معاد جسمانی ، اظهار تردید کرده ، در این باب به القای شبهه پرداخته اند. اگر پیچیدگی و بغرنج بودن ، عاملی برای طرح و بحث شبهه درباره مسأله معاد به شمار آید ، عواملی دیگر نیز هست که نباید آنها را نادیده انگاشت. انگیزه انکار معاد یکی از این عوامل که در قرآن مجید نیز به آن اشاره شده ، به این صورت قابل تقریر است : اعتقاد به روز واپسین و دیدن پاداش و کیفر ، مایه پیدایش تعهد و پذیرش مسئولیت است و انسان را از هوس رانی و تبهکاری باز می دارد. از این رو ، کسانی که هوسران و متمایل به پیروی از شهوات خویشند ، انکار معاد را ، به قصد توجیه تبهکاریها و پیروی از شهوات خویش ، عاملی عمده میشناسند. این معنی را از این آیات میتوان دریافت : { أيحسب الإنسان ألن يجمع عظامة ( ۳ ) بلی قادرين على أن نسوى بنائه ( ۴ ) بل يريد الإنسان ليفجر أمامه ) آیا انسان میپندارد که ما استخوانهای او را گرد نمی آوریم ؟ آری ، ما تواناییم بر اینکه حتی سر انگشتان او را بسازیم ، ولی انسان میخواهد آنچه را پیش روی اوست از انگیختن و رستاخیز دروغ شمارد. بر این پایه ، میتوان گفت انگیزه کسان برای انکار معاد ، تنها شبهه علمی نیست ، بلکه فرار از پذیرش مسئولیت و پیروی از خواسته های نفسانی نیز عامل بزرگی در این مورد به شمار می آید . تاریخچه این شبهه در میان شبهه های باب معاد شبهه « آکل و مأکول » از همه معروف تر است. تاریخ دقیق پیدایش این شبهه و نام نخستین کسی که آن را مطرح ساخته ، به روشنی معلوم نیست ، ولی در قدمت آن نمی توان تردید کرد. این شبهه از اوایل پیدایش بحثهای کلامی و فلسفی در میان اندیشه وران مسلمان مطرح شده شده است . نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق ابراهيم بن اسحاق بن ابی سهل نوبختی ( سده ۴ ق ) و ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا ( ۴۲۸ ق ) مطرح و سپس در کتابهای دانشمندانی چون محمد بن طوسی ( ۴۶۰ ق ) ، محمد بن محمد غزالی ( ۵۰۵ ق ) ، فخرالدین رازی ( ۶۰۶ ق ) ، نصیرالدین طوسی ( د . ۶۷۲ ق ) ، حسن بن یوسف چلی ( ۷۲۶ ق ) ، قاضی عضدالدین ایجی ( ۷۵۶ ق ) و سعدالدین تفتازانی ( ۷۹۸ ق ) ، نحوه طرح و راه حلهای پیشنهادی و دلایل و ارائه شده گسترش یافته و سرانجام در آثار متأخرانی مانند مقداد بن عبدالله حلی ( ۸۲۶ ق ) ، صدرالدین شیرازی ( ۱۰۵۰ ق ) ، اسماعیل طبری نوری و جز ایشان بحث مستوفی درباره آن انجام گرفته است. تقریر اجمالی تقریر شبهه به طور فشرده چنین است : اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود ، اجزای مأکول در روز واپسین یا در بدن آکل باز می گردد و یا در بدن مأکول . به هر صورت که فرض شود ، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد. اکنون اگر فرض شود که آکل کافر است و مأکول مؤمن ، شبهه قویتر و اشکال بیشتر می شود ؛ زیرا لازمه این فرض این است که یا مؤمن مطيع معذب باشد یا کافر عاصی متنعم. حاج ملاهادی سبزواری به هنگام طرح معاد جسمانی ، شبهه أکل و مأکول را شبه ای دشوار به شمار آورده است. وی می گوید : « اگر انسان غذای انسانی شود ، اجزای مأکول یا در بدن آکل باز می گردد یا در بدن مأکول . هرکدام باشد ، یکی از آن دو عود نکند بالتمام . نیز اگر کافر مؤمنی را بخورد ، تعذیب مؤمن مطیع یا تنعیم کافر لازم آید» تقرير مفصل تر قائل شدن به معاد جسمانی ، مستلزم امر محال است و چیزی که مستلزم امر محال باشد ، خود نیز محال است . بیان ملازمه این است که اگر همه اجزای بدن یک انسان به طور کامل خوراک انسانی دیگر پاسخ آن شود ، در مسأله معاد با یکی از این پنج فرض رو به رو خواهیم بود : 1. اجزای هر یک از آکل و مأکول در روز رستاخیز به گونه مستقل و منفرد باز خواهد گشت 2. آنچه باز خواهد گشت ، تنها اجزای بدن اکل خواهد بود نه مأکول 3. آنچه باز خواهد گشت ، تنها اجزای بدن مأکول خواهد بود نه آکل 4. اجزای آکل و مأکول در یک بدن محشور خواهد شد. 5. نه اجزای بدن آکل محشور خواهد شد ، نه اجزای بدن مأکول . از این میان ، چهار فرض نخست ، محال است و فرض پنجم مستلزم نفی معاد جسمانی . پس در هر حال معاد جسمانی محال یا منتفی است.
شرح آن بدین سان است : فرض اول مستلزم این است که یک جزء مشخص و معین ، همز مان جزو دو شخص مختلف گردد و این بی گمان باطل است . در فرض دوم و سوم افزون بر اینکه با محذور ترجیح بلامرجح روبه رو می شویم ، عقیده به بازگشت همه افراد بشر در روز رستاخیز باطل میشود . فرض چهارم مستلزم اجتماع دو نفس در یک بدن است و این نیز ضرورتاً باطل است . فرض پنجم مستلزم نفی معاد است . منکران معاد جسمانی مقصود خود را در این فرض می یابند . اکنون اگر شخص آکل کافر و شخص مأكول مؤمن فرض شود ، افزون بر اشکالات یاد شده ، در فرض چهارم اشکال دیگری مطرح می گردد ، بدین ترتیب یک بدن در آن واحد هم معذب باشد و هم منتعم. باید توجه داشت که این شبهه تنها به مأکول واقع شدن مستقیم انسان به وسیله انسان دیگر اختصاص ندارد ، بلکه میتوان آن را بسیار گسترده تر مطرح ساخت . شک نیست که انسان پس از مرگ بدل به خاک می شود و مسلم است که با گذشت زمان ، بدن خاک شده جذب ریشه گیاهان میشود و به صورت میوه و انواع محصولات گیاهی در دسترس انسان و دیگر جانداران قرار می گیرد . با توجه به اینکه انسان از محصولات گیاهی تغذیه میکند و یا جانداران آن محصولات را می خورند و سپس گوشت آنها از راه تغذیه جزو بدن انسان می شود ، شبهه آکل و مأکول باز به میان می آید. دکتر غلامحسین ابراهیمی دینانی (جواب شبهه بعدا نقل خواهد شد.)