eitaa logo
دیوان اشک
256 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
دیوان اشک حال یک دل شیداست... که گاه گاهی با نگاهی از سوی چشمان شاهی همزمان با اشک و آهی رنگ شعر می‌گیرد... 🔻 عبدالحسین @jaanamhosein
مشاهده در ایتا
دانلود
خوشا چشمی که چون چشمانِ آن یار سفر کرده بر آن جدّ غریبش، صبح و شب چون أبر می‌بارد... @divaneashk
آن انگشت، کز لطفش دو صد چشمه، بُوَد جاری کجا دیگر سزایش خنجر آن ساربان باشد !؟ @divaneashk
یا اباعبدالله منم ای‌کاش با دیوانه‌بودن داشتم عهدی شبیه عابس‌َت … یا لااقل ملّای دربندی … @divaneashk
خون‌دل ها خورد پیغمبر ز داغت ای حسین گوشه‌ای می‌رفت و با حیدر برایت می‌گریست ... @divaneashk
کشتن فاطمه بین در و دیوار بس است! دیگر از روی جفا، «فاطمه» ها را نزنید ... @divaneashk
«رسم زاری» قطره‌ای از بَحر اَشکت را به چشم ما بریز... ای که از چشم تو جیحون جاری یا امّ‌البنین! ما نفهمیدیم حق روضهٔ ارباب چیست؟! تو به ما آموز رسم زاری یا امّ‌البنین! @divaneashk
سر شکست از غم داغ تو «قلم» تا که نوشت: «خنجری کُنْد… کُنَد قطع سر پاک حسین» @divaneashk
. «باکیِ مجنون» من از آن روز که در بند غم یار شدم روز و شب از غم ارباب، عزادار شدم من خسی بی‌‌سر و پا بودم و اینگونه مرا نظری کرد و به چشمش چه بدهکار شدم! مردم شهر گواهند که عاقل بودم زلف او بوده به این وضع گرفتار شدم من که «عاقل» بُدَم و در سر شب خوابیدم خواب او دیدم و «دیوانه‌ای» بیدار شدم رؤیتی تار نصیبم شد و اندر سحری زخم‌های تن او دیدم و بیمار شدم اشک، آن باده ناب است، به هر کس ندهند درِ میخانه به این باده خریدار شدم سینه بر خاک کشیدم به سر کوی حسین من سگی بودم و طاهر به نمکزار شدم لذت مستی ‌بی‌حد نچشیدم مگر آن سحری را که به سوی حرم آوار شدم عاقبت کاش ببینم که من از عشق حسین به سرِ دار شدم‌ … میثم تمّار شدم بعد مرگم چه شود باز ببینم خود را زائر یار شدم ... نوکر سیّار شدم در شب اول قبرم به ملائک گویم: من همان باکیِ مجنونم و تکرار شدم ۱۷ جمادی الثانی ۱۴۴۶ @divaneashk
مسیحا گر کُنَد زنده، ز اَنفاسش دوصَد مُرده به روز اول عمرش، غبار کرب‍ـــلا خورده ... @divaneashk
خوشا آنان که دائم در بُکاءند بسان پروانه غرق سوز و آهند ز دنیا دل بُریدند و دَمادم خراب روضه‌های قتلگاهند... @divaneashk
فخر عالم، علی و زینت مولا، زینب و بخوانید علی را به «أبا زینب» هم... @divaneashk
آب هم، آب شد از خجلت یک «تشنه‌لبی» تا أبد دور سرش یکسره سرگردان شد... @divaneashk