eitaa logo
مشکات
198 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.3هزار ویدیو
156 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چهل و هشتم پیامهای آیه فوق⇧‌⇩: 11- مردان خدا، مستجاب الدعوة هستند. «فَاسْتَجابَ لَهُ» 2- گاهى شدايد و سختى‌ها زمينه‌ى پيدا شدن امداد الهى و راه نجات است. رَبِّ السِّجْنُ‌ ... فَاسْتَجابَ* 3- پاكدامنى و عفاف، موجبات استجابت دعا را فراهم مى‌سازد. رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُ‌ ... فَاسْتَجابَ* 4- درخواست خالصانه از خداوند، استجابت و عنايت او را در پى دارد. رَبِ‌ ... فَاسْتَجابَ* 5- دعاى يوسف براى مصون ماندن از كيد زنان مصر سريعاً مستجاب شد. جلد 4 - صفحه 200 (حرف «فاء» در «فَاسْتَجابَ»، رمز سرعت است)* 6- هر كس به خدا پناه ببرد، محفوظ مى‌ماند. «فَاسْتَجابَ لَهُ رَبُّهُ فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ» 7- گاهى كار دشمن به نفع ما تمام مى‌شود. (دشمن يوسف را به زندان انداخت، كه مايه‌ى خلاصى يوسف از زليخا بود) «فَصَرَفَ عَنْهُ كَيْدَهُنَّ»* 8- استجابت دعا، دليل بر شنوايى و بينايى و علم خداوند است. فَاسْتَجابَ‌ ... هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ‌ 9- كسانى كه مورد مراجعه مردم هستند بايد در آغاز خوب بشنوند، سپس با دانش خود به حلّ و فصل مشكل بپردازند؛ چنانكه خداوند نيز در مقام اجابت دعا چنين است. فَاسْتَجابَ‌ ... هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ* ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
┄┅─✵💝✵─┅┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَد یا عالیُ بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِ حسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان ┄┅─✵💝✵─┅┄
💖🕊 صلوات خاصه امام رضا علیه السلام: اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضاالمرتَضی الامامِ التّقی النّقی وحُجَّّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ‌عَلی‌اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک.🌹🍃 💖🕊
🗒‌‌‌ آسمانی ‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌«‌‌» "بسم الله الرحمن الرحیم" 🌷 شهادت می‌دهم به اصول دین؛ اشهد أن لا اله الّا الله و اشهد أنّ محمداً رسول الله و اشهد أنّ امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب و اولاده المعصومین اثنی عشر ائمتنا و معصومیننا حجج الله. 💢شهادت می‌دهم که «قیامت» حق است، قرآن حق است... «بهشت و جهنّم» حق است... «سوال و جواب» حق است «معاد، عدل، امامت، نبوّت» حق است...!! ▪️خدایا! تو را سپاس میگویم بخاطر نعمت‌هایت🤲 ▫️خداوندا! تو را سپاس که مرا صلب به صلب، قرن به قرن، از صلبی به صلبی منتقل کردی و در زمانی اجازه ظهور و وجود دادی که امکان درک یکی از برجسته‌ترین اولیائت را که قرین و قریب معصومین است، عبد صالحت، خمینی کبیر را درک کنم و سرباز رکاب او شوم.🌹 💠اگر توفیق صحابه رسول اعظمت، محمد مصطفی را نداشتم و اگر بی بهره بودم از دوره مظلومیت علی بن ابیطالب و فرزندان معصوم و مظلومش، مرا در همان راهی قرار دادی که آن‌ها در همان مسیر، جان خود را که جان جهان و خلقت بود، تقدیم کردند.✨ ▪️خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنه‌ای عزیز که جانم فدایِ جان او باد قرار دادی..... ❣️🍃🌸🍃❣️
🗒 ‌‌‌‌ آسمانی ‌‌شهیدحاج‌قاسم‌ سلیمانی 💖‌«‌‌‌» 🌴💫🌴💫🌴 🌸پروردگارا! تو را سپاس که مرا با بهترین بندگانت در هم آمیختی و درک بوسه بر گونه‌های بهشتی آنان و استشمام بوی عطر الهی آنان را یعنی مجاهدین و شهدای این راه به من ارزانی داشتی🤲🌿 💖خداوندا!‌ ای قادر عزیز و ‌ای رحمان رزّاق، پیشانی شُکر شرم بر آستانت می‌سایم که مرا در مسیر فاطمه اطهر و فرزندانش در مذهب تشیّع عطر حقیقی اسلام قرار دادی و مرا از اشک بر فرزندان علی بن ابیطالب و فاطمه اطهر بهره‌مند نمودی؛😭 🌷چه نعمت عظمایی که بالاترین و ارزشمندترین نعمت‌هایت است؛ نعمتی که در آن «نور» است، معنویت، بی قراری که در درون خود بالاترین قرار‌ها را دارد، غمی که آرامش و معنویت دارد. 🍃🌅❣ ▪️خداوندا! تو را سپاس که مرا از پدر و مادر فقیر، اما متدیّن و عاشق اهل بیت و پیوسته در مسیر پاکی بهره‌مند نمودی❤️ از تو عاجزانه می‌خواهم آن‌ها را در بهشتت و با اولیائت قرین کنی و مرا در عالم آخرت از درک محضرشان بهره‌مند فرما.🤲 ▪️خدایا! به عفو تو امید دارم ‌ای خدای عزیز و‌ ای خالق حکیم بی همتا! 🍂دستم خالی است و کوله پشتی سفرم خالی، من بدون برگ و توشه‌ای به امید ضیافتِ عفو و کرم تو می آیم. من توشه‌ای برنگرفته ام؛ چون فقیر را در نزد کریم چه حاجتی است به توشه و برگ؟!🍀🍃.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❧🔆✧﷽✧🔆❧ 📒 🔻 🍃 سلام و وقت به خیر خدمت عزیزانم🍃 📔 کتاب «سه دقیقه تا قیامت» داستان زندگی یک مدافع و جانباز حرم هست که طی یک عمل جراحی که داشته به مدت سه دقیقه از دنیا می رود و سپس با شوک ایجاد شده در اتاق عمل دوباره به زندگی برمی گردد . ⏳اما در همین زمان کوتاه چیزهایی دیده که درک آن برای افراد عادی خیلی سخت است... ◻️ البته ایشون در ابتدا به شدت در مورد اینکه ماجراش پخش بشه مقاومت کرده اما در نهایت راضی شده که تا حدی چیزهایی رو تعریف بکنه. ◻️و طبق گفته بسیاری از دوستانش بعد از عمل جراحی اخلاق و رفتار فوق العاده خوبی پیدا کرده. ✨در ادامه بقیه ماجرا را از زبان خود این جانباز عزیز می خوانیم: 👇 👇 👇 👇 👇 💖 ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆 📒 1⃣ و دوم 🔻 🔖 پسری بودم که در مسجد و پای منبر منبرها بزرگ شده بودم. 🔸 در خانواده‌ای مذهبی رشد کردم و در پایگاه بسیج یکی از مساجد شهر فعالیت داشتم.( در دوران مدرسه.....) سال‌های آخر دفاع مقدس شب و روز ما حضور در مسجد بود. 🔹 با اصرار و التماس و دعا و ناله به درگاه خداوند،سرانجام توانستنم برای مدتی کوتاه ،حضور در جمع رزمندگان اسلام و فضای معنوی جبهه را تجربه کنم. ➖ راستی،من در آن زمان در یکی از شهرستان های کوچک استان اصفهان زندگی می کردم. دوران جبهه و جهاد برای من خیلی زود تمام شد و حسرت شهادت بر دل من ماند. 🔸 اما از آن روز،تمام تلاش خودم را در راه کسب معنویت انجام می دادم .می دانستم که شهدا ، قبل از جهاد اصغر ،در جهاد اکبر موفق بودند، لذا در نوجوانی تمام همت من این بود که گناه نکنم . وقتی به مسجد می‌رفتم سرم پایین بود که نگاهم با نامحرم برخورد نداشته باشد. 🔹 یک شب با خدا خلوت کردم و خیلی گریه کردم... در همان حال و هوای ۱۷ سالگی از خدا خواستم تا من آلوده به این دنیاو زشتی‌ها و گناهان نشوم. بعد با التماس از خدا خواستم که مرگم را زودتر برساند.گفتم: من نمیخواهم باطن آلوده داشته باشم.من میترسم به روز مرگی دنیا مبتلا شوم و عاقبت خودم را تباه کنم .لذا به حضرت عزرائیل التماس میکردم که زودتر به سراغم بیاید! 🔸چند روز بعد ،با دوستان مسجدی پیگیری کردیم تا یک کاروان مشهد برای اهالی محل و خانواده شهدا راه اندازی کنیم.باسختی فراوان،کارهای این سفر را انجام دادم و قرار شد،قبل از پنجشنبه،کاروان ما حرکت کند. روز چهارشنبه،با خستگی زیاد به خانه آمدم.قبل از خواب،دوباره به یاد حضرت عزرائیل افتادم و شروع به دعا برای نزدیکی مرگ کردم. ✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒 2⃣ 🔻ادامه 🔸البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا می‌کنم. نمی‌دانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین دعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه در آخرت می دانستند. 🔹خسته بودم و سریع خوابم برد.نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم. بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم. 🔸ایشان فرمود: با من چکار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی ؟*هنوز نوبت شما نرسیده. فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم. اما با خودم گفتم: اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او می‌ترسند؟! 🔹می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم مرا ببرند. التماسهای من بی فایده بود.با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سرجایم و گویی محکم به زمین خوردم! 🕛 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت.در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود. می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد! 🔸روز بعد صبح زود دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوس‌ها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند. سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم. 🔹 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد واز سمت چپ با من برخورد کرد! آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم. راننده پیاده شد و بدنش مثل بید می لرزید‌. فکر کرد من حتما مرده ام 🔸 یک لحظه با خودم گفتم : پس جناب عزرائیل به سراغ ما هم آمد. آنقدر تصادف شدید بود که فکر کردم الان روح از بدنم خارج میشود. 🕛به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...! ✨ادامه دارد... 💖 ┅═✧❁🔆❁✧═┅
✨❧🔆✧﷽✧🔆❧✨ 📒 3⃣ 🔻ادامه 🔸یکباره یاد خواب دیشب افتادم..با خودم گفتم، این تعبیر خواب دیشب من است سالم می مانم.حضرت عزرائیل گفت که وقت رفتنم نرسیده؛ زائران امام رضا علیه السلام منتظرند.باید سریع بروم.از جا بلند شدم. ➖راننده پیکان گفت : شما سالمی. گفتم بله.موتور را از جلوی پیکان بلند کردم و روشنش کردم. 🔹با اینکه خیلی درد داشتم به سمت مسجد حرکت کردم. راننده پیکان داد زد،آهای مطمئنی سالمی؟ بعد با ماشین دنبال من آمد.او فکر میکرد هر لحظه ممکن است که من زمین بخورم. کاروان زائران مشهد حرکت کردند.درد آن تصادف و کوفتگی عضلات من تا دو هفته ادامه داشت. 🔸 بعد از آن فهمیدم که تا در دنیا فرصت هست باید برای رضای خدا کار انجام دهم و دیگرحرفی از مرگ نزنم.هر زمان صلاح باشد خودشان به سراغ ما خواهند آمد،اما همیشه دعا میکردم که مرگ ما با شهادت باشد. 🔹در آن ایام بسیار تلاش کردم تا مانند برخی رفقایم، وارد تشکیلات سپاه پاسداران شوم.اعتقاد داشتم که لباس سبز سپاه همان لباس یاران آخرالزمانی امام غایب از نظراست. 🔸 تلاش های من بعد از چند سال محقق شد و پس از گذراندن دوره ای آموزشی، در اوایل دهه هفتاد وارد مجموعه سپاه پاسداران شدم 🔹این را هم بایداضافه کنم که؛ من از نظر دوستان و همکارانم،یک شخصیت شوخ ولی پرکار دارم. یعنی سعی میکنم، کاری که به من واگذار شده را درست انجام دهم،اما همه رفقا می دانند که حسابی اهل شوخی و بگو و بخند و سرکار گذاشتن و... هستم. ➖رفقا می گفتند که هیچکس از همنشینی با من خسته نمی شوند؛ ➖در مانورهای عملیاتی و در اردوهای آموزشی، همیشه صدای خنده از چادر ما به گوش می رسید. 🔸مدتی بعد ازدواج کردم و مشغول فعالیت روزمره شدم. خلاصه اینکه روزگار ما، مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی و طی می شد. روزها محل کار بودم و معمولا شب ها باخانواده. برخی شب ها نیز در مسجد و یا در هیئت محل حضور داشتیم. و مثل خیلی از مردم دچار روزمرگی شدم. ➖ حدود هجده سال از حضور من در میان اعضای سپاه گذشت. 🔺یک روز اعلام شد که برای یک ماموریت جنگی آماده شوید. ✨ادامه دارد.... ┅═✧❁🔆❁✧═┅