#حکایت 🌸
🔴عااالیه نخونی از دستت رفته 👌
#حضرت سلیمان نبی ایستاده بود و خیره به دو پرنده ی کوچکی نگاه میکرد که در حال صحبت بودند.
#پرنده ی نـَر از طرف مقابل دلبری میکرد که من تو را از تمام پرندگان بیشتر دوست دارم، تو برای من همه چیزی و بدون تو من هیچم ، خوب که دلربایی ها کرد و حضرت همه را به اذن خدا شنید.
در نهایت تعجب دید که #معشوقه به دلبری ها اعتنا نمیکند و دلش پر نمیکشد برای این جملات پر آب و تاب و دامن از دست نمیرودش!
آرام جلو رفت و علت بی اعتنایی به عشق پرنده ی خوش زبان را از جفت ماده پرسید که چرا بی اعتنایی به این همه پرپر زدن این نگون بخت عاشق؟!
پرنده گفت ای نبی خدا به عظمت و بزرگی ات قسم که او در عشقش صادق نیست و #دروغ میگوید، من خودم شنیدم تمام این حرف ها را روز گذشته به #معشوقه ای دیگر میگفت ، بی کم و کاست ، او مرا نمیخواهد فقط حرف میزند.😔
یاران سلیمان میگویند به محض شنیدن این کلمات ، نبی خدا راهی کوه شد و با صدای بلند گریه میکرد و میگفت #خدایا یک پرنده در عشق خود #رقیب نمیخواهد و بی صداقتی عاشقش را بر نمیتابد ، نکند من هم در عشق به شما صادق نباشم و تو بدانی .
پ.ن:
برای خداوند کریم فقط یک روز مخصوص عشق نیست بلکه لحظه ای بدون عشق و ابراز آن وجود ندارد.
🌸تمام لحظات برای عاشقی کردن برای خدا، در راه خدا و به همه ی آنانی که ما را به خدا نزدیک میکنند آماده شده است.