فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی نفسگیر از رکودشکنی گینس در برنامه شب گذشته عصر جدید
بعدش که این جوون تونست رکورد گینس رو بزنه در آخر برنامه رکوردشو به شهید حسن علی حسینی تقدیم کرد و گفت این شهدا بودن که رکوردها رو جا به جا کردن👏👌
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
‼️اقدام زننده و تأسف برانگیز و تحقیرآمیز یک شهرداری! ➖در مراسم تجلیل از شهردار برازجان، پاکبانان ز
⭕️ توضیحات شهردار برازجان به بیحرمتی صورت گرفته نسبت به پاکبانهای شهرداری: عذرخواهی میکنم، ولی مراسم غافلگیرکننده بود!
✅https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
پولدارى،
منش است و ربطى به ميزان دارايى ندارد!
گدايى؛
صفت است ربطى به بى پولى ندارد!
دانايى؛
فهم و شعور است و ربطى به مدرك تحصيلى ندارد...!!
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
4_5796260439868310976.mp3
5.6M
🎼 دلم دوباره پر زده
🎙 حسین سیب سرخی
#سرود #شادمانه #ویژه
✨ میلاد امام جواد (ع) و حضرت علی اصغر (ع)
بانک نوحه و مداحی🌺👇
🌸👉 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
امام خمینی (ره)"
روزی که مسئولان کشور خوی کاخنشینی را بگیرند آن زمان است که باید فاتحه کشور را خواند😞
جوانان انقلابی
⭕️ توضیحات شهردار برازجان به بیحرمتی صورت گرفته نسبت به پاکبانهای شهرداری: عذرخواهی میکنم، ولی م
💢 #شهرداری_برازجان
💠 انتشار تصویر برخورد تحقیر آمیز با پاکبانان شهرستان برازجان واقع در استان بوشهر، واکنش های بسیار زیادی را در فضای مجازی برانگیخت.
✍محمد حسن محمدی، شهردار برازجان در استوری صفحه اینستاگرام خود نوشت: با توجه به اینکه در مراسم غافلگیرکننده امروز بنده یک مهمان بودم، بابت اتفاق ناخواسته پیش آمده، از همه عزیزان عذرخواهی می کنم.
🔺امروز کارمندان و کارگران و پاکبانان عزیز و زحمتکش شهرداری ، میزبان این مراسم بودند و قطعا خود آنها شایسته ی این تقدیر و تشکر بودند.
🔺 وی افزوده است: من دست این عزیزان را می بوسم و هرگز و هرگز در ذهنم برای خودم جایگاهی بالاتر از این زحمت کشان متصور نبوده و نیستم
✍1⃣ طبق اطلاعات رسیده به صدای ایران این جلسه توسط پاکبانان و کارمندان #شهرداری_برازجان به منظور درخواست از شورای شهر برای ابقاء آقای محمدی در سمت شهرداری تشکیل شده است
✍2⃣ در ارتباطی که با یکی از شهروندان برازجان داشته ایم این شهروند میگوید: ما بین تمام شهردارهایی که داشتیم جناب آقای محمدی تنها شهردار دلسوز و خدمتگذاری هستن که صادقانه در حال خدمت به مردم هستش، و اینکه نمیدونم کی و با چه قصد و غرضی این عکس و مطلب رو براتون ارسال کردند، ولی کاش مینوشتند که چهارتا آدم سودجو و دزد درسعی و تلاشند تا جناب محمدی رو بخاطر صادق بودنش از دور خارج کنند و کاش نوشته بودند براتون که تجمع این کارگران برای موندن ایشون در شهرداری هستش، چون تنها شهرداری هست که حقوق این بندهای خدا رو به موقع داده و بدهی برای شهرداری بالا نیورده
✍3⃣ ان شالله منتظر شفاف سازی بیشتر و دقیق تری از طرف شهرداری و شهروندان برازجان هستیم
🆔 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
⭕️ مدیا بنجامین (از بنیانگذاران گروه ضدجنگ کد پینک): نظام کشور آمریکا دو حزبی است و به هیچ حزب سومی اجازه نمیدهد که قدرت به دست بیاورد.
🔺در کشوری که بیشترین ادعای آزادی بیان و دموکراسی را دارد، نه تنها یک نماینده مستقل و مردمی امکان شرکت در انتخابات را ندارد بلکه خانم بنجامین به دلیل بیان چنین حقایقی بارها دستگیر شده و مورد آزار و اذیت قرار میگیرد.
👥💬🗣 رسانه باشید و این مطلب را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
#کف_خیابون 69 لحظات حساسی بود... باید خیلی حرفه ای عمل میشد... همه احتمالاتی که ممکن بود که عفت برا
#کف_خیابون 70
سریع جلسه ای با بخش حفاظت اداره خودمون گرفتم... براشون توضیح دادم... خیلی شوکه شدند از نقشه ای که داشتم... دو تا کارشناس زبده در اختیارم گذاشتن... فورا برای الناز پرونده تشکیل دادیم و دادیم به بایگانی... البته «بایگانی فعال»... نه «بایگانی منفعل»... ینی واسش یه پرونده درشت تشکیل دادیم و انواع جرم ها براش تعریف کردیم و موارد اثبات شدش را مشخص کردیم و فایل موارد احتمالی را باز نگه داشتیم...
مخاطبین محترم! احترام شما خیلی واجبه و دوستتون دارم... اما خداییش نمیتونم این بخش را خیلی توضیح بدم... چون اگه بخوام بگم، باید حرفهایی بزنم که خیلی گرون تموم میشه و لایه های امنیتی «بایگانی الکترونیک» و «حفا» را به خطر میندازه! پس بذارید خیلی خلاصه بگم و ازش رد بشم... اگر بخوام خیلی خلاصه براتون تعریف کنم، اینجوری باید بگم که:
تا قبل از تلفن عفت، به خاطر احتمال نفوذ در سیستم خودمون توسط دشمن (به قرینه شهادت شاهرودی) نباید هیچ سند و مدرکی از حضور الناز جایی درز میکرد... چون یه حسی بهم میگفت که الناز خیلی میتونه برامون ارزش داشته باشه... حسم بهم میگفت که به زودی میان دنبال الناز... نمیان که اونو ببرند... بلکه میان که کلکشو بکنن! بخاطر همین فقط با همین الناز میتونستیم حداقل به نفوذ احتمالی پی ببریم!
کارشناس ها را راضی کردم که خودم و 233 ترتیب این نقشه را بدیم... ابوالفضل و عبداللهی هم تمام وقت خودشون را صرف عفت و باشگاه و مزون کردند... فقط در حد ضرورت باهام تماس میگرفتن و هماهنگی های لازم را انجام میدادیم...
تقریبا یک ساعت طول کشید تا با 233 نقشه را تنظیم کردیم... وقتی داری واسه خلافکارهای وحشی و قاچاقچی ها و از این دست آدما نقشه میکشی، باید حتما خودت را خلافکار و قاچاقچی فرض کنی تا بتونی درز و سوراخ های نقشه را هم ببینی! حالا شما تصور کنین قراره برای دور زدن و به دام انداختن یه مشت جاسوس حرفه ای دوره دیده نقشه بکشید! قطعا خیلی میخواد فکر و حوصله خرج بدی تا بندو به آب ندی!
الناز را منتقل کردیم به خونه ولنجک... به مرکز پیام دادیم که داریم از قم میاریمش خونه ولنجک... شب هم همونجا خوابیدیم... نامه زدم و درخواست دستور کردم... دستور اومد که منتقلش کنید به مرکز تحقیقات حیاط خلوت 11 ... محض اطلاعتون عرض کنم که حیاط خلوت 11ینی جایی که مورد داشتیم که لال بوده اما وقتی رفته اونجا و بچه ها باهاش به گفتمان پرداختند (!!) غزلیات حافظ هم با چهچه خونده!
صبح بیدار شدیم... صبحونه هم زدیم... برای الناز هم صبحونه بردیم و صبحونش خورد... موقع تعویض شیفت بچه های خونه ولنجک بود... سه نفر رفتند... سه نفر دیگه اومدند... ما همچنان صبحونه میخوردیم...
خدا شاهده همین حالا که دارم تعریف میکنم به تپش قلب افتادم... چرا؟ چون وقتی شیفت تعویض شد، همین حالو پیدا کردم... ینی خطر را در چند قدمیم حس کردم... به 233 گفتم... 233 گفت من درخدمتم...
233 اینو گفت و با یکی از خانمای بخش خودمون که اونجا بود رفتند طبقه پایین ... سراغ الناز... چند دقیقه گذشت... به یکی از اون سه نفر گفتم بچه های ما پایین هستند! برو به بچه های ما بگو ماشین دیرتر میاد... بیان بالا و فعلا استراحت کنند! تا یه ساعت دیگه همین جا معطلیم!
اونم رفت و به بچه های ما گفت... وقتی برگشت بهم گفت: «در اتاق متهم بسته بود ... بچه هاتون پیش متهم نبودند اما گفتند چشم!»
چند دقیقه گذشت و بچه ها اومدن بالا! فورا رفتند توی اتاق خودشون و استراحت کردند!
شاید یک ربع نگذشته بود که ... صدای درگیری و جیغ و شیون بلند شد... من که مثل شکارچی ها همیشه وسایلم به بدنم دوختم، اسلحه را کشیدم و دویدم پایین!
دیدم همون کسی که پیام منو برای بچه ها برده بود، با متهم درگیر شده... اما حریفش نشده و دارن با هم به سختی میجنگند! وایسادم دم در و نگاشون کردم... اول مسلح کردم... آماده شلیک... صدا خفه کن هم از جیبم آوردم بیرون و شروع کردم آروم آروم بستم روی تنفگنم!
اون ماموره که داشت سکته میکرد و نمیتونست حریف اون بشه، ازم تقاضای کمک کرد!
منم خیلی ریلکس بهش گفتم: «خفه شو کثافت! بزنش اگه حریفش میشی!»
همون لحظه مشت سنگینی به صورتش خورد و نقش زمین شد و متهم نشست روی سینش... وقتی نشست روی سینش، چاقو را از دست اون مامور برداشت... و یه مشت آبدار دیگه به بینی اون مامور زد!
اون مامور که اصلا انتظار این حرکات را نداشت، وقتی متهم پوشیه را از روی صورتش برداشت، تا سکته پیش رفت... خب حق داشت... چون دید 233 خودمون بوده که جای الناز خوابیده و الناز با اون یکی مامورمون رفته بودند بالا!
ادامه دارد...
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
جوانان انقلابی
#کف_خیابون 70 سریع جلسه ای با بخش حفاظت اداره خودمون گرفتم... براشون توضیح دادم... خیلی شوکه شدند ا
#کف_خیابون 71
به 233 گفتم پاشو و بذار یه نفسی بکشه... حال اون خیلی بد بود... معلوم بود که رکب بدی خورده... همینطور که لوله صدا خفه کن را داشتم میبستم، قدم قدم رفتم طرفش... اون که خیلی ترسیده بود، همینجوری که روی زمین افتاده بود خودشو به طرف دیوار پشت سرش میکشوند...
بهش گفتم: «حیف که فرصت بازجوییت ندارم... اگر هم داشتم، لزومی نداره از من بترسی... من که ترس ندارم... یا حئاقل الان ترس ندارم... چون حتی اجازه نمیدادم یه قطره خون از دماغت بیاد... اصولا وقتی از یه نفر خیلی متنفر باشم و عقده اش رو تو دلم نگه داشته باشم، نمیزنمش... بلکه بازجویی سردش میکنم... اینا را که باید خوب بلد باشی... اما میخوام بدونی که واقعا برات متاسفم... خبط بزرگی مرتکب شدی! همه زحمات دیگه خودت را بر باد دادی! تو میتونستی پاک بمونی و نور چشم تشکیلات باشی اما نخواستی!»
با ناراحتی زیاد گفت: «میدونم... احساس بدبختی میکنم... مخصوصا اینکه نمیدونستم تو در جریان این پرونده هستی! اما تو هم فکر نکن خیلی راحت و بدون درد و مشکل از کنار این پرونده رد میشی!»
داشت حرفای گنده تر از دهنش میزد... اما باید میزد... گفتم: «عالیه... فرضیه منو اثبات کردی... فهمیدم که آدم خودت نیستی... خب طبیعی هم هست که آدم خودت نباشی و از یکی دستور بگیری... اما حیف که وظیفه من این نیست که بخوام از زیر زبونت بکشم که کی پشت سرت وایساده و توی بدبخت را فرستاده جلو؟! ... یکی دیگه ازت بازجویی میکنه... یکی که فکر نکنم روش منو قبول داشته باشه و به روش خودش باهات رفتار میکنه... راستی چرا اینقدر دهنت خشک شده؟ (به 233 نگاه کردم و گفتم:) لطفا بهش اون لیوان آبو بده!»
گفت: «نمیخوام... لازم نکرده!»
گفتم: «این چه حرفیه؟ تو تشنه ای! باید آب بخوری!»
گفت: «گفتم نمیخوام! تو که گفتی اهل زور و اجبار نیستی!»
گفتم: «من کی گفتم اهل زور و اجبار نیستم... من گفتم اهل خون و خونریزی نیستم... حالا هم حرف بدی نمیزنم... میخوام که آبی که خودت برای اون بنده خدا آورده بودی یه کم بخوری که تشنگیت برطرف بشه!»
بعدش به 233 نگاه کردم و بهش گفتم: «اون لیوانو بده من تا سیرابش کنم!»
دیدم اون شخص داره سکته میکنه... فهمید که نقشه ای دارم... رفتم طرفش... گفتم باید بخوری! نه وخواهش میکنم و خیلی ممنون و حالا تشنم نیست و این حرفها هم نداریم! یا میخوری یا همین جا خلاصت میکنم... بگیر ... بگیر گفتم!
زد زیر ظرف آبو و با داد و بیداد گفت: «نمیخوام دیوونه عوضی! تو روانی هستی!»
گفتم: «وا... این چه حرفیه؟ من فقط گفتم آب بخور! خب نخور! به جهنم!»
بعد رو کردم به 233 و گفتم: «حالا فهمیدی چرا دیشب وقتی داشتیم میومدیم اینجا، وسط خیابون با ماشین حمل متهم وایسادم و رفتم شام خریدم و اومدم؟! حالا فهمیدی چرا دیشب نذاشتم نه تو بخوابی و نه خودم و نه متهم؟ چون دیشب قرار بوده اون بدبختو بزنن! اما نتونستند! به روش مسمومیت! حتی به قیمت مسمومیت همه ما! این بابا هم اینو میدونسته که آب شب مونده دیشبو نخورد! حالا فهمیدید چرا نامه زدم و اعلام موقعیت کردم و...؟!»
233 دهنش باز مونده بود و چشماش گرد... گفت: «کاش نیروی کف خیابون و پیاده نبودم! احساس میکنم وقتمو تلف کردم که اینا را بلد نیستم! شما ماشالله حساب همه چیزو میکنید! جسارتا راستی چرا این اینقدر آدم ناشی و بیخودی هست که اومده و میخواد با چاقو در روز روشن و در لحظه ای که میدونه حداقل سه چهار نفر مواظبش هستند این کارو بکنه؟!»
گفتم: «دقیقا نکتش همین جاست! یا خیلی احمق و بی فکره! که بعیده! یا پشتت گرمه و میدونه که از بیرون پوشش داده میشه! که این احتمال قوی تره! بخاطر همین تو برو پیش الناز و تحت هیچ شرایطی بیرون نیا... فقط النازو داشته باش! باید زنده بمونه! حتی به قیمت شهادت خودت! وقتی حاضرند تا اینجا بیان واسه کشتن الناز، معلوم میشه که خیلی هم آدم پیاده و شاسکولی نیست!»
233 فورا رفت پیش الناز... همونجا هم مستقر شد... الناز را فرستاد توی کمد لباسی و خودش مسلح وایساد جلوی کمد... در را هم از پشت قفل کرد و آماده هرگونه حمله یا درگیری شد!
منم بیسیم زدم و به مرکز گفتم که بیان داخل و ببرنش! در مدت زمانی که طول کشید بیان پایین و ببرنش واحد تحقیقات حفا، فکری به ذهنم رسید... رو کردم به اون بنده خدا و بهش گفتم: «چون تو لو رفتی، حتی اگر الان بچه های خودتون بیان داخل و بخوان مثلا از من تحویل بگیرنت و بروند، دیگه زندت نمیذارن! پس حداقل اگه دوس داری چند روز بیشتر زنده بمونی، بهم بگو که اینا که الان میان داخل، خودشون هستند یا نه؟!»
خیلی ترسیده بود! فکر اینجاش نمیکرد! قبول کرد...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
💫دلتنگی را باید گفت، حتی اگر طوری به جان خودت و واژهها بیفتی که مردم فکر کنند دیوانهای !
و دوست داشتن را باید گفت ، حتی اگر مردم فکر کنند دیوانهای هستی که از شدت دلتنگی به جان خودت و واژهها افتادهای
آه ای آرزوی لحظه لحظههای من !
بارِ دیگر خطابم کن !
#نيكى_فيروزكوهى
💌 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
خیلیحالمونبدعه
ڪاشمــاراصـــــدابزنیـــد
ازلابـہلایناگفتـہهاۍدلمــان
اینروزهـایمانسختمۍگذرد
خیلۍسخت...😔😭
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei |🎈°•.
اللهیَعلَمُمافِیقُلوبِکم
+حواسمهستچۍتودلتمیگذره :)
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei|🎈🍀
💫بود و نبود عشق تفاوت نمی کند ،
دل را برای تنگ شدن آفریده اند ...
#رضا_احسانپور
💌 https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
🌱|شَلمچـہ واقعا ڪربلایِ ایرانـہ!
وقتی میری اونـجا دلت وابستہ خاکاش میشھ...:)😍
درست مثلِ بی قراری اربعیـن برا ڪربلا وقتـِی میبنۍ راهیان نور سوار اتوبوس میشن و قراره برن سرزمین عشق بازم بغضت میگیره چون نمیتونی بری!😔💔
و قسمتت نیست.
درست مثلـ ڪربلا🙂🙌↴
#غروبشلمچه
#شهدابطلبن♡
#شبتون_شهدایے🌙🌷
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید مدافـع حرم جـواد محمـدی🌹🍃
من از اون شهدایی هستم که یقـهی بیحجابها و اونایی که ترویج بیحجابـی میکنن و اون دنیا میگیرم...☝️☝️☝️
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei
⛔️نخستوزیر نیوزلند به احترام مسلمانان حجاب گرفت...
❗️علینژاد هم به ترویج رفتارهای غیرقانونی، ضد اخلاقی و غیر متمدنانه میپردازد؛ و نهتنها به عقاید جامعه احترام نمیگذارد بلکه قانون هم نمیشناسد، گویی که تمام عمر در جنگلهای آمازون و در عهد انسانهای اولیه زیست کرده است.
https://eitaa.com/doghtaran_zahrayei