eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
2هزار دنبال‌کننده
21.7هزار عکس
9.9هزار ویدیو
150 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ رزرو تبلیغات‌و‌تبادلات: @Amamzmanaj تولد کانال✨ : ۱۴۰۰/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
داریم به شب رویایی پنجشنبه نزدیک میشیم... .. برای ظهور آقا امام زمان و تمامی شهدا یه صلوات بفرستید🌷☀️🍁 انشالله اجرتون شهدایی باشه رفقا💜💜
👩🏻‍🎓💕 ˹♡ خ‌‍دا‌ج‌‍‍ٰانم‌ . . توبهتࢪازهمہ‌ح‌‍ٰال‌منو‌میدونے ! ☀تویےڪہ‌ازهمہ‌دࢪدام‌ب‌‍ٰاخ‌‍بࢪۍ؛ چ‌‍شم‌امیدم‌فقط‌بہ‌دںـــتـٰای‌مهࢪبونتہ꧇)! 💜❄ ‌⊱⋅ ———— ⋅ 𔘓 ⋅ ———— ⋅⊰ ‌‌ ❲⤷‌
بسیج‌فقط‌متعلق‌میدان‌نظامی‌نیست؛ بلکه‌برای‌همه‌میدان‌هاست. بسیج‌درهمه‌ی‌میادین‌ازجمله‌علمی ومادی‌بایدحضــورداشته‌باشد . . ! _حضرت‌آقـآ
از این عکس قشنگا 🚶‍♂:)
إِلـٰہـے! گـࢪ ٺو همـࢪآهـم نـبآشے، وآ؎ِ من..🤍🌸
حسین‌آقام.. از‌تموم‌آدما‌دل‌بریدم‌الا‌تو قصه‌ی‌دیرینه‌است‌رفاقتم‌با‌تو..:)♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سپاه پاسداران ینی چی🤔 ┉┉┅┉━❀‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🖤‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌❀━┅┉┉
•شهیده🥲•
آهای دشمن احمقی که به روحانیون جسارت میکنی تا ترس ایجاد کنی از پوشیدن لباس روحانیت، خوب گوش کن👇 او اگر از مرگ میترسید کفنش را دور سرش نمیپیچید....❤️ 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. "همین قدر ساده ، همین قدر قشنگ" خیلی وقته دیگه زندگیامون رنگ زندگی ندارن خیلی وقته دیگه زندگی نکردیم..."
نوکرت‌پیرکہ‌شد،دلبرےاش‌‌هم‌بیشتر‌شد❤️:) العجل مولا، مولا،مولا
حرم لازم! 🌿❤️
🌱💗 حجاب مانند اولین خاکریز جبهه است که دشمن برای تصرف سرزمینی حتماً باید اول آن را بگیرد…🌸
°•🌱 این روزها حجابم را محکم‌تر می‌گیرم تا یادم بماند، آخرین نگاه امام حسین(؏) به خیمه‌ها بود... .
مثلا شهید بشی رفیقات این طوری برات گریه کنن:) اللهم الرزقنا...💔
هربار‌توراصدازدم نسیم‌ِبهشت‌وزیدن‌گرفت...(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اللهم‌عجـل‌لولیڪ‌الفـرج
نگاهی به اطراف کردم چند درخت همراه با شمشاد های سبز در باغچه ی قرار داشتند خودم را کنار باغچه رساندم در گوشه ای پنهان شدم تا ماشین حمل زباله وارد بیمارستان شود نیم ساعتی طول کشید تا ماشین سفید رنگ برزگی وارد بیمارستان شد در حالی فردی از ماشین پیاده شد خودش را به سمت سطل برزگ آن طرف حیاط رساند من به سمت ماشین رفتم تمام حواسم به اطراف بود که ماموری در آنجا نباشد خودم را به ماشین رساندم و با یک حرکت وارد انبوهی از زباله شدم هنوز چند لحظه ای نگذشته بود که مقدار زیادی زباله روی سرم ریخته شد از بوی زباله ها حالت تهوع در وجودم ایجاد شد نفسم داشت قطع می شد ،کمی که گذشت به بوع تعفن برانگیزشان عادت کردم ماشین حرکت کرد فکر می کنم از چند خیابان گذر کرد تا سرم را از البه الی زباله ها بیرون کشیدم نگاهم را به اطراف چرخاندم ماشین وارد خیابان فرعی شده بود با حرکتی از ماشین بیرون پریدم صدای تظاهرات مردم از خیابان اصلی به گوش می رسید آه سردی کشیدم یاد مردم بی گناه قم افتادم که در هوای شهریور ماه کشته شده بودند تا خانه محمد رضا فاصله ی زیادی نبود تصمیم گرفتم پیاده خودم را به آنجا برسانم باید مراقب مامورین بودم بعد نیم ساعت پیاده روی خودم را جلوی خانه محمد رضا دیدم قلبم تند تند می زد نمی دانستم باید چطور خبر مجروح شدنش را به خانواده بدهم نویسنده :تمنا🌺