eitaa logo
♡•دُختࢪانِ چـٰادُࢪَی♡
1.9هزار دنبال‌کننده
21.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
150 فایل
˼ بِسۡـم‌ِرَب‌ِالْحُ‌ـسِی‍ـنۡ...˹🫀 هَمیـن‌چآدرےڪِہ‌برسَـرتُوسـت، دَر‌ڪَربلا،حتّـۍبا‌سَخـت‌گیرےهـٰاے یَزیـد‌،از‌سَـر‌زیـنَـبۜ‌نیوفـتـٰاد 🍃 ⩥ مدیر کانال: @Amamzmanaj ⩥ رزرو تبلیغات‌و‌تبادلات: @Amamzmanaj تولد کانال✨ : ۱۴۰۰/۱/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
به به رمیصا بانو🙌🏻🥺 + دوست دارید بدونید رمیصا کیه ؟ یا اصلا معنی ایش چیه ؟
به نظر منم‌‌‌‌‌‌تو از پسش‌برمیای‌‌‌وصد‌البته‌باید‌به‌نامزدت‌آفرین‌گفت‌‌که‌میخواد‌تو‌رو‌با‌چادر‌ببینه‌چون‌نامزد‌منم‌قبل‌خواستگاری‌به‌جای‌‌اینکه‌به‌قیافه‌ام‌دقت‌کنه‌به‌حجابم‌دقت‌کرده‌بود +ماشاءالله همه هم که متاهل هستن😂 خوشبخت بشید ✨
در رابطه با اون خانمی که گفت نامزدم میگه چادر سرت کن خواستم بگم عزیزم خیلی خوشحال شدم از اینکه هنوز جوون هایی هستن که روی همسرشون غیرت دارن و می‌خوان که همسرشان چادر سر کنن شما فعلاً یه بار چادر سر کن ببین چه حسی داره اگه نتونستی چادر رو نگه دارید و از سرتون افتاد و سختتون بود چادر نپوشید یه جوری روسری و شال رو باحجاب بپوشید که نیازی به چادر نداشته باشه و پوشش تون کامل باشه اگه هم چادر محکم و زیبا رو سرتون بود که هیچی فقط خواستم بگم که چادر حرمت داره و نباید هی از سر بیوفته این نکته خیلی مهمه من مامانم وقتی که کلاس چهارم بودم و یه سال بود که به سن تکلیف رسیده بودم بهم گفت میتونی چادر سرت کنی میتونی هم نه ولی اگه سرت کردی دوست ندارم چادرت هی از سرت بیوفته و روی شونه هات باشه چون اینجوری حواست به امانت حضرت زهرا نیست این نکته مامانم همیشه آویزه گوشمه و بهش عمل کردم این نکته رو هم به اون خانم گفتم هم به تمام چادری ها به امید روزی که هیچ کسی حرمت چادر حضرت زهرا رو نشکنه ♥️🌹 +بسی طولانی اما مفید
🥴🥴🥴🥴 + خوبی عزیزم ؟😐
خیلی رمان خوبیه من در شاد و بله چندبار خوندمش عالیه دوستان حتما بخونید♥🌻 +نظر دوست عزیزمون
سلام اگر میشه پارت های بیشتری بزارید خیلی مشتاقم بدونم ادامه داستان چی میشه😍✨ + چشم.
https://eitaa.com/dokhpkjbbvdsryj/32327 از کجا منو میشناسی😑🤐 +دیگه دیگه 😎
خب اگه زحمت نیست بگید بدونیم🙏🙏 خب،... رمیصا يعني چی؟! کی هست؟ + اسم یکی از ستاره های پر نور ودرخشان آسمانه و اسم یکی از یارای پیامبر(ص) او در جنگها بسیاری از مجروحان را مداوا می‌کرد. رمیصاء نزد رسول خدا(ص) جایگاه والایی داشت به گونه‌ای که حضرت به خانه او می‌رفت . و در نهایت هم در یکی از جنگها به شهادت میرسه
* 💞﷽💞 🌱🤍 🤍🌱 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 اما خبری از سهیل نبود..داشت دیر میشد و باید کم کم برمیگشتیم خونه. برگشتم ببینم چکار میکنه؛هنوز روی همون نیمکت نشسته بود و نگاهش به بچه ها بود و فکرمیکرد. محمد اومد سمت ما و گفت: _بیاید چایی ای،میوه ای،چیزی بفرمایید.کم کم دیگه باید بریم. سهیل بلند شد و رفت پیش محمد. ضحی هم از بازی خسته شده بود و بدو رفت پیش باباش.منم دنبالشون رفتم. محمد و مریم و ضحی یه طرف نشستن و باهم مشغول صحبت شدن.انگار که اصلا من و سهیل نبودیم.سهیل هم یه طرف نشسته بود.من موندم چکار کنم. اینجوری که اینا نشستن من مجبور بودم نزدیکتر به سهیل بشینم. داشتم فکر میکردم که محمد جوری که سهیل نفهمه با اشاره ابرو گفت اونجا بشین.با نگاه بهش گفتم _نفهمیدم،یعنی نزدیک سهیل بشینم؟؟!!! نگاهی به سهیل انداخت و با اشاره گفت:_آره. به سهیل نگاه کردم،سرش پایین بود و با میوه ش بازی میکرد.با بیشتر ازیک متر از سهیل نشستم. وقتی متوجه نشستن من شد خودشو جمع کرد. تعجب کردم.آخه شب خاستگاری همه ش سعی میکرد نزدیک من بشینه.خودشم از حرکتش تعجب کرده بود،آخه به تته پته افتاده بود. محمد یه بشقاب میوه داد دستم و دوباره مشغول صحبت با مریم شد. سهیل همونجوری که سرش پایین بود آروم گفت: _شما این آرامش رو چطوری به دست آوردین؟ -این آرامش رو به من هدیه داده.خدا برای هرکاری که آدم بخواد انجام بده گفته که اگه اونا رو انجام بدیم تأثیر زیادی توی زندگیمون داره،هم تو این دنیا تأثیر داره،هم اگه به اینکه چون خدا گفته انجام بدیم توی اون دنیا اثر داره.یکی از آثارش داشتن توی زندگیه.وقتی توی زندگیت خدا بگه انجام میدی یعنی برات مهمه که خدا ویژه نگاهت کنه.وقتی خدا ویژه نگاهت میکنه دلت آروم میشه. -آرامشی که با کوچکترین موجی ازبین میره؟ -آرامشی که با بزرگترین تلخی ها و سختی ها ازبین نمیره. -یعنی سنگدل شدن؟ -نه.اصلا.اتفاقا همچین آدم هایی خیلی هستن،اونقدر که حتی راضی نمیشن دانه ای از مورچه ای بگیرن یا خار تو دست کسی بره. -متوجه نمیشم. -مثلا امام حسین(ع)خیلی مهربونن. میدونید که با چطور رفتار میکرد،تحمل گریه های علی اصغرش سخت بود براش.شب عاشورا بوته های خارو از اطراف خیمه ها جمع میکرد که فرداش تو پای بچه ها نره.اما همین امام حسین(ع) سرسختانه میجنگه. همین امام حسین(ع)هرچی به شهادت نزدیکتر میشه ونجواهاش میشه.چون خدا داره میبینه.آدم وقتی باور داره خدا نگاهش میکنه میگه خدایا هرچی توبگی،هرچی تو بخوای،من و هرچی که دارم فدای یه نگاه تو.نوکرتم که یه نگاه به من میکنی،منت سرمن میذاری به من نگاه میکنی،چه برسه به نعمت هایی که به من میدی. باتمام وجودم و با تمام عشقم به خدا این حرفها رو به سهیل میگفتم؛ مثل امروز تو دانشگاه.اگه یه کم دیگه از عشق به خدا میگفتم از خوشحالی گریه م میگرفت.دیگه ادامه ندادم. سهیل گفت: _از کجا میدونید خدا الان،تو این لحظه، برای حالی که توش هستید چی گفته؟مثلا الان شما برای نشستن مشکل داشتید.ازکجا فهمیدید خدا برای این زاویه نشستن شما چی گفته؟ توی دلم گفتم ناقلا حواسش بوده. بهش گفتم: _اولش باید کنید.ببینید خدا برای کارهای مختلف چی گفته.قبلا گفتم،مثلا برای غذاخوردن،خوابیدن و چیزهای دیگه.بعد که خوب مطالعه کنید میاد دستتون.هرجا توی موقعیتی قرار گرفتید که درموردش مطالعه نکرده بودید،به توجه کنید،ببینید دلتون چی میگه. -مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟ ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم ⚠️ .↯🌱↯.@dokhpkjbbvdsryj
* 💞﷽💞 ─┅༅ـــ✾❀﷽‌❀✾ـــ༅┅─ 🌱🤍 🤍🌱 ⭐️ رمان محتوایی ناب🌼🍃 -مثلا من دلم میگه به ازدواج با شما اصرار کنم.به حرف دلم گوش بدم؟ -گفتم کنید تا اخلاق خدا بیاد دستتون.شما گفتید تا وقتی منو نمیشناختین به مادرتون میگفتید نمیخواید با من ازدواج کنید اما حالا چیز دیگه ای میگید.شما که ثانیه به ثانیه با من نبودید،از کجا میدونید من تو موقعیت های مختلف چطوری رفتار میکنم؟ بالبخندکمرنگی گفت: _اخلاقتون اومده دستم. -درسته.ولی هنوز اخلاق خدا دستتون نیومده.سعی کنید رو بشناسید. محمد بالبخند به ما گفت: _دیگه دیر وقته.باید بریم.منم باید فردا برم سرکار. وسایلو جمع کردیم که سوار ماشین کنیم. سهیل به محمد نزدیک شد و آرام باهم صحبت میکردن. من و مریم و ضحی هم منتظر ایستاده بودیم که حرفهاشون تموم بشه. محمد بالبخند به سهیل گفت: _ممنون داداش جان.لازم نیست به زحمت بیفتید. بعد اومد سمت ما و گفت: _سوار شین. ما هم با سهیل خداحافظی کردیم و سوار شدیم.محمد هم با سهیل روبوسی وخداحافظی کرد و سوار شد... وقتی ماشین محمد حرکت کرد، سهیل هنوز ایستاده بود و به رفتن ما نگاه میکرد. مریم به محمد گفت: _چی گفت که اونجوری جوابشو دادی؟ محمد باخنده گفت: _به من میگه اگه شما خسته ای من زهراخانوم رو میرسونم خونه ی پدرتون. بعد دوتایی برگشتن و به من نگاه کردن. منم خجالت کشیدم،سرمو به طرف شیشه ی ماشین برگردوندم یعنی مثلا من دارم بیرون رو نگاه میکنم و حواسم به شما نیست. اما تو دلم برای هزارمین بار کردم بخاطر غیرت داداش محمدم. مریم گفت: _فکرکنم اتفاقی که ازش میترسیدیم افتاده. من و محمد سؤالی نگاهش کردیم. گفت: _سهیل به زهرا علاقه مند شده. محمد باناراحتی گفت: _درسته.ولی فعلا عاقله.قبول کرده به دردهم نمیخورن. محمد خیلی جدی به من گفت: _دیگه باهاش صحبت کنی. گفتم: _اگه دوباره تماس گرفت جواب ندم؟ محمد ترمز کرد و برگشت سمت من و گفت: _مگه شماره تو داره؟ باحالت بی گناهی گفتم: _نمیدونم ازکجا شماره مو گیرآورده. -باهات تماس گرفته؟ -امروز که جوابتو ندادم،خودش تماس گرفت.اما متوجه تماس اونم نشده بودم و جواب ندادم. -از کجافهمیدی سهیله؟ -بعد از تماسش پیام داد و خودشو معرفی کرد. -چی گفت؟... ادامه‌ دارد... 📚 نویسنده : بانو مهدی‌یار منتظرقائم ⚠️ مجازه .↯🌱↯. @dokhpkjbbvdsryj
https://harfeto.timefriend.net/16953986631047 منتظر نظرات هستم اگه نظراتون بالا بود فرداهم پارت تقدیم تون میشه. گفتید کانال بزنم تا پارت ها رو گم نکنید حتما عضو باشید 👇🏻 https://eitaa.com/harchytobekhay
واقعاااا ممنونممممم ازتون با نظر های زیباتون من واقعا نمیدونم چه چادری خوبه میشه راهنمایی کنید میخوام با چادر برم پیش نامزدم چون میدونم چادر رو خیلی دوست داره +قدتون بلنده ؟‌
زیادی قشنگه از اینکه میزاریش از تو تشکر زیادی میکنم +خواهش میکنم😁
چون خودمم چادر دانشجویی می‌پوشم به نظرم چادر دانشجویی راحت تره +اگه قدشون بلند باشه عربی هم بهشون میاد. چادر عربی اصیل خیلی راحت و زیباست
سلام رمانتون عالیه فوق العاده ست لطفا همینجوری ادامه بدید من عاشقشم +سلام چشم
من رمانتون و دوس دارم چون زهرا خیلی خدارو دوست داره و بهش نزدیکه منم دوس دارم مثل اون باشم به همین دلیل رمانتون و دوس دارم پس لطفا بزارید هروز و هرشب مچکرم عالیه + 🥲🌱
واقعا مرسی که کانال جدا زدی حداقل من یکی رو خیلی خوشحال کردی +خداروشکر 😅 پس لطفا همگی عضو باشید . https://eitaa.com/harchytobekhay
╭─✨♥️─↷ │ 𝐉𝐨𝐢𝐧➴ @mohjebeh ╰─➛♥️ ⃟ ⃟☁️
طوری تلاش کـنید که اگر روزی امـام زمان 'عج 'فرمـودند: یک سـربازِ متخـصص می‌خـواهم بفرماینـد، فلانی بیایـد.. سـربازی که هیـچ کارایی نداشـته باشـه، به دردِ آقا نمـی‌خـوره "🤍 ❤️‍🩹 💚 🤍 ❤️‍🩹
اَنْتَ‌فی‌قَلبی‌حُسَیْن...♥️ اســــتـورے ! story🖇📱 ♥️ 🤍 ❤️‍🩹 ✨ʝoɨn -『
_حسین‌جان.!)♥️ هرکس پی درمان غمش کاری کرد من نام تورا بردم و آرام شدم…♥️✨ پـــروفــــایــــلــے ! ΡROƑIℓΕ📲 ♥️ 🤍 ❤️‍🩹 ✨ʝoɨn
خودمونیم‌؛ عجب‌کرب‌و‌بلایی‌داری . . ❤️!✨ پـــروفــــایــــلــے ! ΡROƑIℓΕ📲 ♥️ 🤍 ❤️‍🩹 ✨ʝoɨn -
احساسِ‌تعلق‌به‌توآرامشِ‌روح‌است، اَلحق‌که‌ضریحِ‌توهمان کشتیِ‌نوح‌است🌿 پـــروفــــایــــلــے ! ΡROƑIℓΕ📲 ♥️ 🤍 ❤️‍🩹 ✨ʝoɨn -
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت ارزانی خوبان عالم بهشت من تماشای حسین است...!♥️🥲 اســــتـورے ! story🖇📱 ♥️ 🤍 ❤️‍🩹 ✨ʝoɨn
میگن: عشقی که به گریه رسیده باشه هرگز دروغ نبوده؛ امام حسین عزیزم من برات خیلی گریه کردم، خیلى...!
پرسید؛ حد توکل چیست؟ حضرت رضا علیه السلام فرمود؛ ‹ اینکه با وجود خدا از هیچ چیز نترسی. ›
گفته‌بودم‌به‌کسی‌ عشق‌نخواهم‌ورزید روضه‌خوان‌گفت‌«حسین» توبه‌ی‌من‌ریخت‌بهم..