eitaa logo
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
9هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
304 فایل
💌 کانال رسمی «دخترونه حرم امام رضا علیه السلام» 💌https://www.haram8.ir/dokhtar_razavi معاونت تبلیغات اسلامی آستان قدس رضوی 💚👈 راه ارتباطی با دخترونه رضوی: @dokhtar_razavi_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
💌 🌸 🌙 . یک روسری سپید سرش بود و صورتش که چند تا خالکوبی سبز هم داشت، بوی گلاب میداد.💕 . نماز جماعت که تمام شد، رو کرد به من و با زبان خودش با من حرف زد. من اصلا حرفهایش را نمیفهمیدم؛ نمیدانم ترکی حرف میزد یا کُردی، اما هرچه بود، زیبا بود. با تعجب نگاهش کردم و با اشاره به او فهماندم که حرفهایش را نمیفهمم. با مهربانی به صورتم نگاه کرد و بعد از کمی فکر، گفت «ضریح... کجا...؟ من، زائر... زیارت...»🍃 . فهمیدم میخواهد کنار ضریح برود و مسیر را نمیداند. مهربانیاش به دلم نشست. دستش را گرفتم و باز هم با اشاره به او گفتم که خودم تا ضریح، راهنماییاش میکنم. دستم را محکم گرفت و با لبخند، دنبال من راه افتاد.🍀 . بین راه، با همان چندتا کلمهی فارسی که بلد بود، به من فهماند که برای اینکه مشهد بیاد، النگوهای گرانقیمتش را فروخته؛ النگوهایش را فروخته بود، امّا برق شادی در چشمهایش پیدا بود 💫 حس میکردم دارد در بهشت راه میرود؛ سرتاپایش شوق رسیدن به ضریح بود و سر از پا نمیشناخت.🌸 . جلوتر که رفتیم، چشمش که به ضریح افتاد، اشکهایش جاری شد. با همان زبان دوستداشتنیاش چند کلمه رو به ضریح گفت. بعد، دست من که در دستهایش بود را بوسید و با من خداحافظی کرد.✨ . او به طرف ضریح میرفت و من حس میکردم حالش مثل یک ماهیِ در تُنگ است، که به دریا رسیده باشد؛ همانقدر بیتاب، همانقدر بیقــــرار، همانقدر به آرامش رسیده... 💙 . . . . 💕 دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi
💌 دخترونه حرم امام رضا علیه السلام
#زیارت_نیابتی
🍃 🌙 خانم‌جان را خیلی دوست داشت. بچّه که بودم هر روز صبح دلم می‌خواست به خانه آقاجان بروم تا چای ریختنش برای خانم‌جان و شعر خواندنش‌هایش را ببینم.💤 . خانم‌جان هم خوب هوای آقاجان را داشت. از صبح که بیدار می‌شد تا شب دور آقاجان می‌چرخید و راه می‌رفت که مبادا سردش شود، بی چای بماند یا قرص‌هایش دیر و زود شود.🍬 این سالهای آخر که خانم‌جان بیمار شد، آقاجان هم حسابی در لاک خودش فرو رفته بود. کمتر به حجره می‌رفت و دلش نمی‌آمد خانم‌جان را تنها بگذارد. ⛅ یادم است پدر چندبار خواست برای آقاجان بلیط بگیرد تا با ما به مشهد بیاید اما او قبول نمی‌کرد و می‌گفت «هروقت مادرت حالش خوب شد با هم زیارت می‌رویم» 💚💜 . خانم‌جان که از کنار ما پرکشید، آقاجان تنهای تنها شد؛ تنها و پر غم. آن سال وقتی با اصرار، بعد از مدتها راضی شد همراهمان به مشهد بیاید، حس و حالش دیدنی بود.💌 هنوز یادم هست اوّلین روز زیارت و گریه‌ها و اشکهای پر سوزَش کنار باب‌الجواد را...🍁 آن روز از زیارت که برمی‌گشتیم، حالش جور دیگری بود؛ هی سرش را برمی‌گرداند و به حرم نگاه می‌کرد. دستش را گرفتم و با نگرانی پرسیدم: «آقاجان حالتان خوب است؟»🌙 . ایستاد. بعد نگاهم کرد و با لبخند گفت: «خوب... خیلی خوب... انگار خانم‌جان مدّتهاست اینجـــا منتظـــرم بــــوده‌است»💕 دخترونه حرم رضوی @dokhtar_razavi