گناهی که تو را پشیمان کند بهتر از کار نیکی است
که تو را به خودپسندی وا دارد.
امیرالمومنین (علیهالسلام)
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🚩🚩 پایـی که جا مانـد ؛ قسمت شصت و سوم
براساس خاطرات #سید_ناصر_حسینی_پور
سهشنبه ۳ مرداد ۱۳۶۸
تکریت ـ اردوگاه ۱۶
علی آقایی تنها اسیری بود که برای افسران و نگهبانهای عراقی، احترام نظامی بجا نمیآورد. علی به قانون خودش پایبند بود، این را همیشه میگفت.
یکی از قوانین حاکم بر اردوگاه، احترام نظامی به افسران و نگهبانها بود. در اردوگاه وقتی آنها از کنارمان رد میشدند، باید احترام نظامی بجا میآوردیم.
من و محمدکاظم به خاطر نداشتن پا از این قانون مستثنی بودیم. علی برای ستوان فاضل احترام نظامی بجا نیاورد.
قبلاً یکی، دوبار ستوان فاضل با صحبتهایش علی را تحقیر کرده بود. علی در جوابش گفته بود: ما ایرانیها همان آدمایی هستیم که در اوج تحریمهای نظامی، موشک رها شده از هواپیمای شما رو بر فراز خلیج فارس در حال اصابت به هدف منفجر کردیم!
ستوان فاضل از علی متنفر بود. علی پیه همه چیز را به تنش مالیده بود. به خاطر حرفهایی که میزد زیاد کتک میخورد؛ بجا نیاوردن احترام نظامی که جای خودش را داشت.
ستوان فاضل از علی پرسید: چرا مثل بقیه اسرا احترام نظامی نمیذاری، این قانونشکنی برات گرون تموم میشه! علی آدمِ رُک، نترس و بی پروا بود. هر وقت از او میخواستم با عراقیها لج نکند و تابع مقررات اردوگاه باشد، حرف خودش را میزد.
وقتی ستوان فاضل دلیل مقید نبودنش به احترام نظامی را پرسید: علی بهش گفت: سیدی! من یه فرماندهای دارم به نام محسن رضایی، او به من یاد نداده برای عراقیا احترام نظامی بجا بیارم!
ستوان فاضل که عصبانی بود، گفت: ابله، یادت داده بیادب باشی؟ علی گفت: نه، یادم داده خوب بجنگم و اسیر نشم که شدم.
وقتی عراقیها دست از ضرب و شتم علی برداشتند، با سر و صورت کبودش به ستوان فاضل گفت: یه علت دیگه هم داره که براتون احترام نظامی نمیذارم!
ستوان فاضل منتظر بود ببیند چه میگوید. علی به فاضل گفت: ستوان! پا نکوبیدن من ریشه در تولی و تبری داره. دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خدا، شما دشمنان خدا و اهلبیت رسولاللّه هستید!
ستوان فاضل دستور داد او را در قفس مخصوص حبس کنند.
به دستور سروان خلیل فرمانده اردوگاه، قفس فلزیای به عرض نیم متر و طول یک متر درست کرده بودند. چیزی شبیه قفس های فلزیِ مرغی. این قفس بین سولهی یک و دو در انتهای ضلع شمالی سولهی ما قرار داشت. نردهکشیهای این قفسِ تنگ از میله گرد بود. در اسارت، دو بار آن قفس فلزی را تجربه کردم.
نمیتوانستیم داخل قفس دراز بکشیم. آخرین بار به جرمِ مداحیِ روزِ اربعین امام که مصادف شد با سالگرد به قدرت رسیدن حزب بعث، در آن قفس زندانی شدم.
روزهای بعد که علی آقایی از آن قفس خلاص شد، بهش گفتم: علی! قفس چطور بود؟ علی گفت: هرچه قفس تنگتر باشه، آزادی شیرینتره!
ادامه دارد ...
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعای شهادت
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🚩🚩 پایـی که جا مانـد ؛ قسمت شصت و چهارم
بر اساس خاطرات #سید_ناصر_حسینی_پور
پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۶۸
تکریت ـ کمپ ملحق
یک هفتهای بود که گال گرفته بودم. مرض پوستی بدی بود. واگیر بود. به علت نبود امکانات بهداشتی، کمبود آب، مشکل حمام و وجود توالتهای سیار که عامل پرورش انواع و اقسام میکروبها و امراض ناشناخته بود، خیلیها به این بیماری مبتلا شدند. تا هفتهی قبل تعدادمان کم بود؛ اما در این یک هفته تعداد گالیها دو برابر شد.
روز قبل دکتر جمال در جمع گالیها گفته بود با اسرای سالم دست ندهید. با آنها غذا نخورید و با افراد گالی همخرج شوید. تمام بدنم را جوشهای سرخ و چرکین گرفته بود. این جوشها به گونهای بود که فقط باید آن را خاراند. بر اثر خاراندن زیاد برای لحظاتی از سوزش آن کم میشد، اما این دانهها زخم که میشدند، عفونت میکردند. با کسی دست نمیدادم و روبوسی هم نمیکردم.
به دستور دکتر جمال همهی گالیها جلوی در سوله جمع شدند. میخواستند ما را ببرند، کجا ؟ خدا میداند. توی یک ستون راه افتادیم و از محوطهی سولهها بیرون رفتیم. دقایقی بعد جلوی در کمپِ ملحق به ردیف نشستیم.
این کمپ را به گالیها اختصاص داده بودند. دیگر ملحق حال و هوای قبل را نداشت. دیروز کمپ را تخلیه کرده بودند؛ تعدادی از آنها را به سولهها، تعدادی را به اردوگاه بعقوبه و بعضیها را به اردوگاه نهروان برده بودند.
از اینکه از دوستانم جدا شده بودم، دلم گرفته بود. این دلبستگیهای عاطفی هنگام جدایی خودش را نشان میداد. وقتی میخواستیم از هم جدا شویم، دل کندن کار سختی بود.
وارد حیاطِ ملحق شدیم. امجد ما را تقسیم بندی کرد. من بازداشتگاهِ نُه بودم. از همان بعدازظهر کار درمان شروع شد. دکتر جمال در جمعمان حاضر شد و گفت: باید لخت شوید و بدون شورت مقابل نور آفتاب بنشینید! تعجب کردم. بچهها زیر بار نرفتند. گویا در سرزمین بین النهرین تنها علاج بیماری گال، لخت شدن، استفاده از پماد مخصوص و نشستن زیر گرمای سوزان بود.
پمادی که باید استفاده میکردیم، بدبو و چرب بود؛ چیزی شبیه گیریس. پماد را باید به محل جوشهای چرکین میمالیدیم و روزی پنج ساعت جلوی نور آفتاب مینشستیم. بعد از استفادهی پماد باید حمام میکردیم، آن روزها در کمآبیِ مطلق به سر میبردیم. چاه آبی که تانکرها از آن آب میآوردند، خشک شده بود.
کشاورزی تکریت با کمبود آب مواجه شده بود، تانکرهای آبرسانی به جای روزی سه بار، دوبار آب میآوردند. بیشتر وقتها آب برای شستن دستهایمان نبود، چه برسد به حمام. آن روزها با همان تانکر آبی که فاضلاب اردوگاه را تخلیه میکرد، آب میآوردند!
از اینکه مجبورمان کرده بودند لخت و عریان شویم، ناراحت و گرفته بودیم. حُجب و حیا اجازه نمیداد لخت شویم. آرزو میکردم بمیرم ولی لخت نشوم. بچهها زیر بار نمیرفتند. دکتر جمال و دیگر نگهبانهای کمپ با کابل و باتوم بالای سرمان مثل عزرائیل ایستاده بودند.
ادامه دارد ...
اللهم عجل لولیک الفرج
التماس دعای شهادت
دخترانه🌸
@dokhtaraane
-1742397696_291160481.mp3
14.27M
🚩🚩 فرارسیدن محرم و ایام شهادت امام حسین علیه السلام رو خدمت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و همه شما همراهان بزرگوار تسلیت عرض مینمایم.
صوت کامل بیانات رهبر انقلاب در دیدار ائمه جمعه سراسر کشور
۱۴۰۱/۰۵/۰۵
اللهم عجل لولیک الفرج
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🏴 باهم بخوانیم
◾️مادرم در روضه ها
◾️شوق رسیدن محرم
نذر داشت چند روز از محرم پیراهن سبزش را به تن میکرد و تا آخر ماه صفر پیراهن مشکی اش را می پوشید. آنقدر عاشق امامش بود که با شنیدن چند کلمه از روضه آن حضرت از حال می رفت و مادرم با لیوان آبی که به صورتش میپاشید سعی میکرد او را به هوش آورد. هر سال روزهای محرم این چنین عاشقی میکرد. آن روزها کوچک بودم و همیشه از هوش رفتنش مرا می ترساند و حالش را نمی فهمیدم. دو سه روز آخر عمرش ، روزهای داغ مرداد بود و زود زود تشنه میشد. به سختی میتوانست کلمات را ادا کند. بعد از نوشیدن لیوان آب کلماتی گفت که متوجه نشدم. دوباره که پرسیدم دیدم میگوید بر قاتلین حسین لعنت...
حالا محرم که می رسد یادت در دلم زنده میشود مادربزرگ جان ! چقدر قشنگ و ساده امام حسین علیه السلام را به من شناساندی! چه عاشقانه عزادارای میکردی و من چقدر دوست دارم شبیه تو عاشق امامم شوم ! شبیه تو عزاداری کنم! ساده اما عاشق ...
🖊روایتی از واقعیت عاشقانه مادربزرگ مرحومه ام
#لبیک_یا_حسین علیه السلام
#نشر_حداکثری
🏴#دخترانه
@dokhtaraane
اجتماع بزرگ *عاشورائیان*
شهرستان سمنان
نماز ظهر عاشورا
و مراسم شام غریبان
دوشنبه ۱۷مرداد ۱۴۰۱
🌹🌹#مصلی-بزرگ-سمنان 🌸🌸
#خیابان-امام-خمینی-ره
#اهتزاز-پرچم-متبرک-امام-حسین-علیه-السلام
#تجمع-بزرگ-هیئآت-مذهبی
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#صالحین_سمنان
#تعلیم_وتربیت
🆔🆔🆔 @salehinsemnan
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🖤 بیگناهی تو اثبات شود میارزد
پس ببر تا سند معتبرش گردانی
#یا_علیاصغر
#انا_من_حسین
#انامن_حسین
#لبیک_یا_حسین علیه السلام
#نشر_حداکثری
♡••
دارد سوزناڪترین سازِجھان
ڪوڪ مۍشود...!
علـے لاے لاے..💔''
دخترانه🌸
@dokhtaraane
┄┅┄┅ ❥❥❥ ┅┄┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازسازی فوق العادهای از واقعه عاشورا در عراق
أعظَمَ اللهُ اجورَنا بمُصابِنا بِالحُسَینِ، وَ جَعَلَنا و ایّاکُم مِنَ الطّالِبینَ بِثارِهِ مَع وَلیّهِ الامامِ المَهدیِّ مِن آلِ مُحَمَّدٍ(ع)...
سلام بر مظلوم بی یاور!
سلام بر سرهای بالا رفته بر نیزه ها!
سلام بر اجساد رها شده در بیابان!
سلام بر اعضا قطعه قطعه شده!
سلام بر شیر خوار کوچک....😭
🕊🚩@salva
دخترانه🌸
@dokhtaraane
مجتمع حوزوی الزهرا (س) به مناسبت هفتمین شب سوگواری مولا اباعبدالله الحسین علیه السلام برگزار می کند:
سخنران و مداح :حجت الاسلام و المسلمین مهدی بارانی
زمان :شنبه ۲۲/ ۵/ ۱۴۰۱
ساعت: ١٨:۴۵
مکان: شهرک مدیران _تقاطع چهارفصل ودی _محوطه باز مجتمع حوزوی الزهرا(س)
#مجتمع_حوزوی_الزهرا_س
و ایضاً به خاطر ستار العیوب
بودنت، که بی آبروم نمیکنی!
#خدایا_شکرت
دخترانه🌸
@dokhtaraane
قبل از اینکه درباره راه بپرسی،
درباره رفیق بپرس 🌱🤍
+آقا امیرالمومنین[علیهالسلام]
دخترانه🌸
@dokhtaraane
🔺دوره آموزشی #انیمیشن
♦️ویژه جوانان و اعضای مرکز رسانه ای بنیاد
🟠مدرس: جناب آقای صالحیان
🟣آموزش صفر تا صد
⌚️اولین جلسه چهارشنبه ۱۴۰۱/۵/۲۶
🔴 بنیاد امام ، مرکزی در راستای تربیت نیروی متخصص جبهه فرهنگی هنری انقلاب اسلامی
🔵 با بنیاد امام ، دوره های تخصصی حوزه رسانه را تشکیلاتی آموزش ببینیم...
🌐مرکز رسانه ای ویرا وابسته به بنیادتبیین اندیشه های امام خمینی ره استان سمنان
#کارگاه_آموزشی
#انیمیشن
#خلاقیت
#مرکز_رسانه_بنیاد_امام
#ویرا
〰️〰️〰️🔺🔻〰️〰️〰️
@vira_resane
✔️مرکز رسانه ای #ویرا درشبکه مجازی اینستاگرام
@bonyad_semnan
☑️بنیاد امام (ره) در شبکه مجازی اینستاگرام
@bonyyad
✅بنیاد امام (ره) درشبکه مجازی ایتا