فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☀️
سلام عزیزان 😍
☕️صبح تون بخیر ......🌸💟
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃انگیزشی
ده راهکار برای جذب انرژی مثبت :
1.روزت رو با دعا، نیایش و شکر گزاری شروع کن.
2.در هر وضعیتی سعی کن بیشتر جنبه های مثبت رو ببینی.
3.از کنترل کردن چیزایی که بهت مربوط نیست دست بردار.
4.زندگی شاد و پر از صلح و صفا رو تجسم کن.
5.نگران آینده نباش، برنامه ریزی کن و به خدا توکل کن.
6.از دلخوری دست بردار.
7.اوقاتی رو در طبیعت سپری کن.
8.درمقابل دیگران جبهه نگیر.
9.آرامش رو در وجودت احساس کن.
10.طوری با دیگران رفتار کن که دوست داری با خودت رفتار شه.
اینارو انجام بدین تاثیر گزاره !❤️
#محرم
#امام_زمان
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
❣بسم الله الرّحمن الرّحيم ❣
❤️#هر_روز_یک_سلام_به_حضرت #مولا_علیه_السلام
✋🍀ألسّلام علیک یا مُبِيدَ الْعُتَاةِ وَ الْمَرَدَةِ
✋🍀السلام علیک یا ابْنَ الْخَضَارِمَةِ الْمُنْتَجَبِينَ
✋🍀سلام برتو ای آنكه متكبران سركش عالم را هلاك و نابود مى گردانی
✋🍀سلام برتو اى فرزند جوانمردان برگزيدگان
«یاد دائمی امام زمان»
❣#لَـیِّن_قَـلبی_لِوَلِیِّ_اَمرِک ❣
☀️اللّهم عجّل لولیّک الفرج والعافیة والنّصر
✋🌺سلام برهمه عاشقان مولا
☘صبح شما بخیر وخوشبختی
✨
عزاداریهاتون قبول
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
💬 پرسش :
❓آیا در وضو لازم است که اعضای وضو خشک باشند؟
✅ پاسخ:
در بین اعضاء وضو تنها جاى مسح بايد خشك باشد و خشک بودن بقیه اعضاء لازم نیست. البته اگر جای مسح نیز مختصرى رطوبت داشته باشد بطورى كه آب دست هنگام مسح بر آن غلبه كند اشكال ندارد.
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفند
🌸با این ۲ روش، برنجتو معطر کن🌸
با این ترفند، برنجتون عطر و طعم بینظیر خواهد داشت✅👌
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
علی اصغر فرزند شیرخوار امام حسین...
#محرم
#امام_حسین
#علی_اصغر
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🌱برگ هشتادو هشتم
اسفند ماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود.از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچهها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها
کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. با خودم می گفتم:《همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سرجایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچهها رخت و لباس عید می خریم. 》یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سرسال تازه،دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم.گفتم:《صمد خودش می آید و برای بچهها خرید می کند.》خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت:《پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگترت هستم.》هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت:《خواهرجان! میل خودت است؛اما پیراهنی،بلوزی،چیز دیگری بردار. یک رنگ شاد.》
گفتم:《نه،همین خوب است. 》
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سرسال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد باهم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.
بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود،گفت:《مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکسهای بابا را باخودش برد.》
ناراحت شدم. پرسیدم:《چرا زودتر نگفتی؟!...》
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت:《یادم رفت.》
اوقاتم تلخ شد.یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود.توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچهها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد:《بابا!..بابا آمد...》
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم .پدرشوهرم در را باز کرده بود وآمده بود تو.برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم:《با صمد آمدید؟!صمد هم آمده؟!》
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود.با اوقاتی تلخ گفت:《نه...خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه. 》
پرسیدم:《چطور در را باز کردید؟!شما که کلید ندارید! 》
پدرشوهرم دستپاچه شد.گفت:《...کلید...!آره کلید نداریم؛اما در باز بود.》
گفتم:《نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در رابستم.》
پدرشوهرم کلافه بود.گفت:《حتما حواست نبوده؛ بچهها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند. 》
هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم:《پس صمد کجاست؟!》
با بی حوصلگی گفت:《جبهه! 》
گفتم:《مگر قرار نبود با شما برگردد؛آن هم دو سه روزه. 》
گفت:《منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم.پیدایش نکردم .》
فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است.تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود!خبر دارم که قایش بوده نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم:《راست می گویید از صمد خبر ندارید؟!حالش خوب است؟!》
پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت:《گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم. 》
با تعجب پرسیدم:《می خواهید بخوابید؟!هنوز سرشب است.بگذارید شام درست کنم.》
گفت:《گرسنه نیستم. خیلی خوابم می آید. جای من و برادرت را بینداز، بخوابیم.》
بچهها دایی شان را دوره کرده بودند احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم:《نکند برای شینا اتفاقی افتاده.》برادرم را قسم دادم. گفتم:《جان حاج آقا راست بگو، شینا چيزی شده؟!》امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت:《به والله طوری نشده، حالش خوب است. می خواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟!》
دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچهها را به برادرم سپردم و رفتم خانه خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم:《می خواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم. 》
خانم دارابی که همیشه با دست و دلبازی تلفن را پیشم می گذاشت و خودش از اتاق بیرون می رفت تا من بدون رو در بایستی تلفن بزنم،این بار نشست کنار تلفن و گفت:《بگذار من شماره بگیرم.🍂
#دختر_شینا
هیات دختران فاطمی
محرم 1402
#نوجوانان
#محرم_عزاداری
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
" السَّلام عَلیك أیُّهَا الْوِتر الْمَوْتُور "
ای آقایی که طعمِ تنهایی رو چشیدی
تنهام نذار 🌺
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🔅 حدیث روز | امام علی(ع)
✍ خوشبخت کسی است که به آنچه از دست رفته بیاعتنا باشد
📚 میزان الحکمه صفحه ۲۸۹
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
•~🌼🍃🌼~•
خداهمیشہآنلاینہ...
ڪافیہ...
دݪٺروبہروزرسانۍڪنۍ🖥!
اونموقـ؏مۍبینۍڪہدرتڪتڪ
ݪحظاٺڪنارٺبودھ👀•
وهسٺوخواهدبود...
اگردید؎خطهاشلوغہوحسمیڪنۍ
جوابۍنمیاد...📞
ازپسۅردخدایاپناهمبدھاستفادهڪنꔷꔷ!
خدابہاینپسوردحساسہوبہسرعٺنور
جوابمیدھ!♥️
گاهۍڪہحسمیکنیمارٺباطقطعشده❌
مشڪݪازمخاطبنیسٺ
دݪماویروسیہ🚫!
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍀رفیق شهیدم
شهید ابراهــیم هـــادی:
تـــــــمام مشڪل ما این است ڪه
رضایت هرڪس برایمان مهم است
جز رضـــــایت خـــدا!❤️
#محرم
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 دودمه ویژه شب #تاسوعا
ای اهل حرم میر و علمدار نیامد
علمدار نیامد
سقای حسین سید و سالار نیامد
علمدار نیامد
#امام_حسین
#امام_حسین_علیه_السلام
#علمدار
#محرم
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عمو عباس بی تو قلب حرم میگیره
عمو عباس بی تو بابا تنها میمیره
شب نهم تاسوعا #محرم💔🥀
یا #امام_حسین
دختران فاطمی 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃