eitaa logo
دُخٺــࢪاݩ‌‌فـٰاطـمـے❤️💫
3.4هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
25 فایل
📣 بࢪا؎ عضویٺ دࢪ گࢪوه به عنوان مࢪبے یا دختࢪان فاطمے و یا اطݪا؏ از بࢪنامهـ ها با ادمین کاناݪ، دࢪ اࢪتباط باشید 📲 «گروه تبلیغی جهادی رشد🌱» ارسال تصاویر و ویدئوها: @aghayari12 ادمین: @Mirzaei1369 @SarbazAmad
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹فصل دوم 🍃برگ چهارم باور کنید دست و پایم را گم کردم. دارم خواب می بینم که همسر ابوراجح به مغازه ما آمده اند! ممنونم که ما را قابل دانسته اید. لابد آن خانم رشید و باوقار، ریحانه خانم هستند. درست حدس زدم؟ مادر اندکی به طرف دخترش چرخید و گفت:《بله》 ریحانه آهسته سلام کرد و سرش را پایین انداخت. باورم نمی شد آن قدر بزرگ شده باشد. علیک السلام دخترم!عجب قدّی کشیده ای!خدا حفظت کند!انگار همین دیروز بود که دست در دست هاشم سراسیمه وارد مغازه شدید و گفتید:《مرد کوتوله شعبده بازی گفته اگر سکه ای بدهیم، شتری را توی شیشه می کند. 》 پدربزرگ خندید. نگاه شرم آگین من و ریحانه لحظه ای به هم گره خورد. این هاشم است.می بينيد که او هم برای خودش مردی شده.خدا پدرش را رحمت کند!گاهی خیال می کنم پدرش اینجا نشسته و کاغذ، سیاه می کند.با آن خدابیامرز مو نمی زند. اگر یک ساعت نبینمش، دل تنگ می شوم!می بینید چطور مثل دخترها خجالتی است و قرمز می شود!او دلش می خواست آن بالا توی کارگاه بنشیند و جواهرسازی کند،ولی من نگذاشتم. دلم می خواست پيش خودم،کنار خودم باشد.این طوری خیالم راحت است. به مادر ریحانه سلام کردم.جواب سلامم را داد و به پدربزرگ گفت:《واقعاً که بچه‌ها زودتر از بوته کدو بزرگ می شوند. خدا برای شما نگهش داردو سایه شما را از سر او و ما کوتاه نکند!》 پدربزرگ با دست مال ابریشمی، اشکش را پاک کرد. بله راست گفتید.همان طور که سایه در غروب قد می کشند،این بچه ها هم زود بزرگ می شوند. بعد ازدواج می کنند و دنبال زندگی شان می روند. انگار ساعتی پیش بود که آن حلوا فروش دوره گرد،دست هاشم را گرفته بود و به‌ دنبال خودش می کشید و می آورد. ریحانه همراهشان می دوید و گریه می کرد.مردک آمد و گفت:《این پسر بچه به اندازه یک درهم از من حلوا گرفته وبا خواهرش خورده. حالا که پولم را می خواهم، می گوید برو از ابونعیم بگیر.》خیال می کرد هاشم و ریحانه از این بچه‌های بی سر و پا هستند که در عمرشان حلوا نخورده اند. مادر ریحانه آهسته خندید و گفت:《امان از دست این بچه ها! پس بی خود نبود که ریحانه، هر روز صبح، پایش را توی یک کفش می کرد که می خواهم بروم با هاشم بازی کنم.》 من هم بی صدا خندیدم. این بار مواظب بودم به ریحانه نگاه نکنم تا مبادا باز نگاهمان به هم بیفتد. می دانید به آن مردک حلوافروش چه گفتم؟گفتم:《/همه ظرف حلوایت را چند می فروشی؟ 》گفت:《اگر همه را بخرید، پنج درهم.》پولش را دادم و گفتم:《برو این حلوا را بین بچه‌های دست فروش قسمت کن و دعاگوی این مشتری های کوچولو باش!》پدر بزرگ از ته دل خندید. باید بودید و قیافه اش را می دیدید. همین طور چهارشاخ مانده بود.بعدهم تعظیم کنان راهش را کشید ورفت. برایم جالب بود که پدربزرگ، همه چیز را به آن روشنی به یادداشت . این پسر خیلی بازیگوش بود.حالا هم خیلی یک دندگی می کند.مراعات منِ پیرمرد را نمی کند. مثل دخترها خجالتی است.دلش می خواهد یا توی زیرزمین با کوره و بوته وَر برود ویا آن بالا بنشیند و گوشواره و النگو بسازد. به زور دستش را گرفتم و آوردمش کنار خودم. ببینید هنوز هم این کاغذها را سیاه می کند. هر روز با این طرح ها مخم را می خورد.ابوراجح خیلی نصیحتش می کند،اما کو گوش شنوا؟! احساس کرد زیاد حرف زده است. ببخشید!آدم،پیر که می شود، به زبانش استراحت نمی دهد. آن قدر از دیدن شما خوشحال شدم که نمی دانم دارم چه می گویم. خدایا تو را سپاس! مادر ریحانه به گوشواره ای اشاره کرد. آمده ایم گوشواره ای برای ریحانه بگیریم. البته او با قناعت آشناست و برای زینت آلات لَه لَه نمی زند،اما ما هم وظیفه ای داریم.آن جفت گوشواره ارزان را بیرون آوردم و روی مخملی صورتی که حاشیه ای گل دوزی شده داشت، گذاشتم. حال خودم را نمی فهمیدم. گیج شده بودم. باور نمی کردم که پس از سالها باز ریحانه را می بینم. انگار عزیزترین کسم از سفری دور و طولانی برگشته بود‌می خواستم رفتاری پسندیده متین داشته باشم، اما نمی توانستم.🍂 دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوشبختی نگاه خــداست در این صبح زیبا دعامیکنم خـدا هیچوقت چشم ازتون برنداره روز و روزگارتون پربرکت و زندگیتون سرشار از نعمت هـای الهی 🕊🌸 🌸صبحتون بخیر و پر از نشاط دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ای تو امان هر بلا ما همه در امان تـــــــــو 💕خداروشکر که هستید امام زمانم 🖤اللهم عجل لولیک الفرج 🖤 دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸رفیق واقعی کسی است 💖که لابلای شلوغی های روزمره 🌸ذهنش فراموشت نمیکند 💖به بهانه ترافیک پر ازدحام زندگیش 🌸انتهای کوچه بن بست 💖تنهایت نمیگذارد... 🌸رفیق واقعی در پی احتمال داشتن 💖فرصت های بهتر،تو را میان 🌸بود و نبودش محک نمیزند 💖رفیق روزهای بد و خوب زندگیم 🌸تنهایم نگذار دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•پنیرخامه ایی🥯• اگه صبحانه پنیر می‌خوری پس یکبار خودت درست کن دیگه ازبیرون پنیر نمیخری اینو بهت قول میدم😎🧀 موادلازم: -شیر سه کیلو -سرکه پانزده قاشق غذاخوری . دوستان میزان کره و خامه هر کدوم یه قاشقه که خیلی کمه و‌نکته ی مهم اینکه میتونید حذفش کنید و‌بدون کره و خامه هم بافت پنیر کاملا نرم و مثل تصویر میشه و پرچرب و خوشمزه میشه چون شیرمون پرچرب بوده🥰 دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
های تابستانی 💠برگزاری کلاس حفظ قرآن صحبت درمورد ماه محرم وآداب عزاداری در محرم ومجلس روضه 🖤صحبت درمورد حادثه عاشورا وبصیرت افزایی ومقام های زیارت عاشورا 🖤تحویل محفوظات دخترای قرآنی دختران فاطمی دهه هشتادی ونودی 🔻تاریخ:۱۴۰۲/۵/۱۲ 🔻ساعت:۱۶:۳۰_۱۸:۰ 🔻مربی:خانم حاجی رحيمي دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هیات دختران فاطمی هیات نوجوانان ✅روز عاشورا همزمان با شام غریبان ✅تلاوت قرآن توسط دختر نوجوان ستایش ✅قرائت زیارت عاشورا توسط فاطمه زهرا ✅سخنرانی حجت الاسلام خویینی ✅مداحی خانم صادقی وریحانه مرادی از نوجوانان ✅عکس یادگاری خادمین هیات تعداد 150 نفر ✅ اطعام نذری خانم آقایاری دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
..... دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 مهارت در استفاده از ابزار طراحی 😍 دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"و قرآن شکست ناپذیر است" 🛑🎥 در واکنش به هتک حرمت‌های اخیر دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 قصه شب👇👇👇👇👇👇👇
🌹فصل دوم 🍃برگ پنجم نگاهم این طرف و آن طرف می پرید.میترسیدم ریحانه و پدربزرگ متوجه رفتارم شده باشند. مادر ریحانه گوشواره‌ها را برداشت تا به دخترش نشان دهد. خاطره های کودکی به ذهنم هجوم آورده بود.روزگاری با ریحانه هم بازی بودم و حالا پسندیده نبود که حتی نگاهش کنم. دیگر آن کودکان دیروز نبودیم. گذشت زمان با آنچه در چنته داشت، بین ما دیواری نامرئی کشیده بود. پدربزرگ با اخمی دلپذیر، دستش را دراز کرد. مادر ریحانه گوشواره ها را کف دست او گذاشت. نه خانم،این اصلاً درشأن ریحانه عزیز ما نیست. کسی که حافظ قرآن است و احکام و تفسیر می داند،باید گوشواره ای از بهشت به گوش کند.ما متاسفانه چنین گوشواره ای نداریم،ولی بگذارید ببینم کدام یک از گوشواره هایی که مادرش زیر بار قیمت آن برود.گوشواره را بیرون آوردم و به پدربزرگ دادم. طراحی و ساخت این گوشواره، کار هاشم است. حرف ندارد! مادر ریحانه گوشواره ها را گرفت و ورانداز کرد. واقعاً قشنگ اند. ولی ما چیزی ارزان قیمت می خواهیم. پدربزرگ به جای اولش برگشت. اجازه بفرمایید! من می خواهم نظر ریحانه خانم را بدانم. تو چه می گویی دخترم؟ خیلی ساکتی. کنجکاوانه به ریحانه نگاه کردم تا ببینم چه می گوید. شبحی از صورتش را در نور دیدم. همان ریحانه روزگار گذشته بود. از وقتی آمده بود، به جعبه آیینه کنارش نگاه می کرد.انگار جواهرات مغازه برایش جذابیتی نداشتند. دستش را باز کرد و دو دیناری را که در آن بود نشان داد. شما مثل همیشه مهربانید،اما فکر می کنم این دو سکه به اندازه کافی گویا باشند. آهنگ صدایش آشنا، اما آرام و غمگین بود. پدربزرگ خندید و گفت:《چه نکته سنج و حاضر جواب! 》 مادر ریحانه گوشواره ها را روی مخمل گذاشت. با نگاهش گوشواره‌های قبلی را جست‌وجو کرد.پدربزرگ گوشواره های گران بها را توی جعبه کوچکی که آستر و جلدش مخمل قرمز بود،گذاشت. جعبه را به طرف مادر ریحانه سُراند. از قضا قیمت این گوشواره دو دینار است. در دلم به پدربزرگ آفرین گفتم.از خدا می خواستم که ریحانه صاحب آن گوشواره ها شود.قیمت واقعی اش ده دینار بود‌یک هفته روی آن زحمت کشیده بودم. چهار زن وارد مغازه شدند ‌پدربزرگ، آن ها را به دو فروشنده دیگر حواله داد.مادر ریحانه جعبه را به طرف پدربزرگم برگرداند. می دانم که قیمتش خیلی بیشتر از این هاست. نمی توانیم این ها را ببریم. پدربزرگ ابروها را در هم فرو برد.جعبه را به جای اولش برگرداند.به خدا قسم، باید ببریدش! این گوشواره ها از روز اول برای ریحانه ساخته شده. شما آن دو دینار را بدهید و بروید. من خودم می دانم و ابوراجح. بلاخره من و او ،پس از سی سال دوستی، خُرده حساب هایی با هم داریم. پدربزرگ با زبانی که داشت، هر طور بود آنها را راضی کرد تا گوشواره را بردارند و ببرند. وقتی ریحانه دو دینار را روی پارچه گل دوزی شده گذاشت، مادرش گفت:《این دستمزد گلیم هایی است که دخترم بافته. حلال و پاک است.》 پدربزرگ سکه ها را برداشت و بوسید. آنها را در دست من گذاشت. این سکه‌های با برکت را باید به هاشم بدهم تا او هم دست مزدی برای کارش گرفته باشد. بازهم شبحی از چهره ریحانه را در نور دیدم. همان ریحانه گذشته بود،اما چیزی در او تغییر کرده بود که قلبم را در هم می‌فشرد .آن چیز مرموز باعث می شد دیگر نتوانم مثل گذشته به او نگاه کنم و بگویم و بخندم . از همه مهمتر همان حالت تب آلود و غمگینی چشم هایش بود؛انگار از بستر بیماری برخاسته بود.در عین حال، از زیبایی اش که با حُجب و حیا در آمیخته بود،تعجب کردم. آنها خداحافظی کردند و رفتند. نگاه آخر ریحانه چنان شوری به دلم انداخت که حس کردم قلبم را به یک باره کَند و با خود برد.تصمیم گرفتم به یاد آن دیدار، آن دو سکه را برای همیشه نگهدارم. پدربزرگ آهی کشید وگفت:《کار خدا را ببین!چه کسی باور می کند این دختر زیبا و برازنده، فرزند ابوراجح حمامی می باشد؟!》🍂 دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑 توصیه جدی دانشمندان: هر شب ساعت مشخصی بخوابید ‌ 🔹مطالعه انجام شده توسط محققان دانشگاه  کینگز کالج لندن نشان می‌دهد افرادی که برنامه منظمی برای خواب و بیداری خود ندارند و سر ساعت مشخصی نمی‌خوابند، با مشکلات متعددی روبرو می‌شوند. 🔹ساعت خواب و بیداری متفاوت در روزهای هفته پدیده‌ای است که با نام «جت لگ اجتماعی» شناخته می‌شود. حتی اگر این بی‌نظمی در طول هفته به صورت متوسط حدود ۹۰ دقیقه باشد، می‌تواند سه نوع باکتری از شش باکتری روده را تحت تأثیر قرار دهد. 🔹نتایج بررسی محققان نشان می‌دهد، افرادی که دچار جت لگ اجتماعی هستند، معمولا در رژیم غذایی خود بیشتر سیب‌زمینی مصرف می‌کنند، نوشیدنی‌های شیرین بیشتری می‌خورند و میو‌ه‌ها و سبزیجات کمتری می‌خورند. رژیم غذایی بی‌کیفیت، اغلب باعث چاقی در این افراد می‌شود و آنها بیشتر در معرض سکته قلبی نیز قرار می‌گیرند. دختران فاطمی 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/662700063C6b3c7b3eca 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃