🤍🩷🤍🩷🤍🩷🤍
#پارت_هشتاد_یک
#از_لاک_جیغ_تا_خدا
امروز روز تدفین طاها ست.
روزی که مردم،همه کسم،تاج سرم برای همیشه از پیشمون میره و برگشتی تو کار نیست.
طاهای عزیزم رو به دل زمین سپردم و روشو خاک سرد ریختم.
روشو خاک سرد ریختم تا آتش عشقش فروکش کنه.
بالای مزارش نشستم.وقتی یاد یتیمای طاهام میوفتم ... آتش درونم دوباره شعله میگرفت.
بچه های من خیلی کوچک بودن خیلی کوچک تر از اینکه حتی بفهمن چه اتفاقی افتاده،حتی درک کنن باباشون کجاست.
فقط دلتنگ میشن و بهونه میگیرن...
همونطور که به قبر طاها نگاه میکردم..
فکر کردم به روزهایی که باهم بودیم.
به اینکه چجوری خدا این جورچین رو کنارهم گذاشت تا ما سر راه همدیگه قرار بگیریم.
جوری کنارهم قرار بگیریم که من بشم یه خانم محجبه و اون بشه...
اون بشه یک ... شهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــید