eitaa logo
دختران زینبــے|𝓓𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
1.3هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
178 فایل
『﷽』 به پاتوق دخترای موفق ایتاخوش آمدی🌚💕 ~جمعی صمیمی درکنار دختران گل دهه هشتادی ونودی🫂♥️~ +منبع تزریق حس وحال خوب وپست های دلی💘💉• وبخشی اززندگی مون همراه باروزمرگی هامون🐈☕^_^ جانم😍 https://daigo.ir/secret/11351119374 کپی؟فورقشنگتره🤝 روزمرگی؟اصلا❌
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍💙🤍💙🤍💙🤍 ✍🏻 چادرمو سر کردم و کیفمو برداشتم. دستام میلرزید. بدنم سرد بود. با گام های کوتاه و آهسته به طرف در خروجی رفتم. نگاهی به ریحانه و بچه ها انداختم و با توکل به خدا از خونه بیرون رفتم. میثم درو برام باز کرد. سوارشدم. تو کل مسیر فقط آیة الکرسی خوندم و دعا دعا میکردم که فکرام اشتباه باشه. تو تفکراتم غرق شده بودم که ماشین ایستاد. _ پیاده شو. آروم و با دستای لرزونم درو باز کردم. پای راستم رو محتاتانه بلند کردم و همینطور پای چپم رو. پاهام توان ایستادن نداشتن. میثم دستمو گرفت و به سمت جایی نا مشخص برد. رفتیم و رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به یه مکان خیلی بزرگ. _ امروز همراه طاها یه شهید آوردن.خانواده نداره. طاها گفت بیام تورو بیارم. از خوشحالی نمیدونستم بخندم یا گریه کنم. + وا..واقعا؟ طاها اومده؟ آره؟ چشماشو به نشونه اره باز و بسته کرد