eitaa logo
دخٺࢪان زینبـے|𝓭𝓸𝓴𝓱𝓽𝓪𝓻𝓪𝓷 𝔃𝓮𝔂𝓷𝓪𝓫𝓲
1.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
177 فایل
『﷽』 به پاتوق گل دختران ایتا خوش آمدے🌚💘 اینجآ؟ +اکیپ دهه هشتادیاوکنج دلی ازاحوالاتمون🫂♥️🤌🏻 ومنبع تزریق حس و حال خوب🪐💕💉 تنهاچنلے که عاشقآباپستاش عاشق ترمیشن🦦💞🖇 بگوشیم زیبآ💁🏻‍♀https://daigo.ir/secret/2672158086 کپی؟روزی³پست✔️ روزمرگی؟لا✖️
مشاهده در ایتا
دانلود
🤍💛🤍💛🤍💛🤍 پس تصمیم گرفتم هرچه زودتر برم خونمون. هدیه سادات خیلی بهانه گرفت. + داداش اجازه بدید باما بیاد بعد خودم برش میگردونم. _ مزاحمت میشه مطهره جان. + نه بابا این چه حرفیه.با بچه ها سرگرم میشه دیگه. سری تکون داد و لبخند زد. مهدی خودش مارو رسوند خونه، اما بالا نیومد. بچه ها توی اتاق مشغول بازی شدن و من هم خودمو با آشپزی سرگرم کردم. از همون روزی که توی بیمارستان باطاها صحبت کردم دیگه صداشو نشنیدم. به شماره ای که از قبل برام گذاشته بود تماس گرفتم ولی کسی جواب نداد. از استرس تمام بدنم داشت میلرزید. نکنه خدایی نکرده اتفاقی افتاده باشه. واااای نه. وضو گرفتم.سریع از آشپزخونه اومدم بیرون. رفتم سر سجاده و چندین رکعت نماز با نیت های مختلف خوندم. همیشه وقتی نماز میخوندم آروم میشدم اما این دفعه آروم که نشدم هیچ دلشورم بیشتر هم شد.