🌷🌷جنگی با فرماندهان زیر 27 سال🌷🌷
❣️#شهید محمود کاوه؛در 21 سالگی
❣️#شهید محمد ابراهیم همت؛ 27سالگی
❣️#شهید یونس زنگی آبادی؛ 21سالگی
❣️#شهید احمد کاظمی؛ 23 سالگی
❣️#شهید علیرضا موحد دانش؛25سالگی
❣️#شهید حسن باقری؛24سالگی
❣️#شهید مهدی زین الدین؛ 21سالگی
❣️#شهید حسین خرازی؛ 24سالگی
☘️🌹علی اکبر های سیدالشهدا...🌹☘️
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اینسفر، سفر عادی نیست!
#اربعین, از اسرار عالم هستی..
🎤 #استاد_پناهیان
💚الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج💚
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#تولد_در_لس_آنجلس
#بهزاد_دانشگر
#بریده
گفت: «بیا از زیر قرآن ردت کنم. برای اینکه محافظت باشد. برزیل خیلی دور است.»
از زیر قرآن رد شدم و گفتم: «فریبا قرآن را بده همراهم باشد.»
با خودم فکر کردم دختره خرافاتی خجالت هم نمیکشد. آمده اینجا، در امریکا، توی مرکز علم و دانش، مثل امریکاییها میخورد، میگردد و میرقصد؛ اما هنوز دست از این خرافات برنداشته. بگذار سر فرصت چند صفحهاش را بخوانم و چند مطلب غیرعلمی و خرافاتیاش را پیدا کنم تا وقتی برگردم، توی صورتش بزنم.
...
صفحه اولش را باز کردم: «به نام خدای بخشاینده مهربان. اینک آن کتاب که در آن هیچ شبههای نیست و راهنمای پرهیزکاران است»... . برای همین چند خط چند لحظه مکث کردم. فکر کردم: اوووه! چه اطمینانی هم به خودش دارد...
چند آیه دیگر خواندم و جلو رفتم. یک دفعه با خودم گفتم معنی این آیه هایی که خواندم چه بود؟ همان اول کار می گوید: «این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است.» و برای آنها توصیفاتی را میگوید.... . @dokhtaranchadorii
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 بچهها بگردید دوستِ صادق پیدا کنید؛
🎙 حاج حسین یکتا
#رفاقت_شهدایی
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
امروز در این خـــــیابان ها
دختر با حـــــيا بودن سخت است ...
سخت نه خیلے سخت ...
گویے اڪثر مردم مے خواهند با نگاه هایشان
چادر از سرت بڪشند ...
و تو محڪم تر چـــــادرت را میگیرے
از ڪنار یڪ عده ڪه رد میشوے حرف هایے
مے شنوے ســـــرشار از قضاوت ...
قضاوت هاے نادرست ❌
غمگین نشو اے بـــــانو
سربازے " مـــــهدے فـــــاطمه(س) "
بودن این سختے ها را هم دارد
جـــــنگ ما تمام شدنے نیست
جـــــنگ روانے میان حـــــق و باطل 💠
#چـــــادرے_ها_دختـــران_زینـب_اند
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
4_5857369221670896141.mp3
7.27M
🔊 برای امام زمان جانماز آب نکشیم!
🎙 حاج حسین یکتا
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
حاج حسین یکتا: ما در شب عاشورای قبل ظهوریم؛ با این تفاوت که دیگه به صبح التماس نمیکنیم که «مکن ای صبح طلوع»! بلکه به یزیدیان عالم میگوییم که «باش تا صبح دولتش بدمد...»
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
#رفاقت_شهدایی 💟🌷
شهيد جعفر احمدي ميانجی
خدا رفيق تر از جعفر و بهتر از جعفر هنوز سر راهم قرار نداده.
رفيق اونه كه پات رو به مسجد باز كنه.
رفيق اونه كه پات رو به جبهه باز كنه.
رفيق اونه كه از برادر هم برادرتر بشه.
رفيق اونه كه نشه كنارش گناه كني.
رفيق اونه كه بعد از شهادتش هم كنارت باشه.
رفيق مثل جعفر.
رفیق مثل شهدا💞
#حاج_حسين_يكتا
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
May 11
°•چادرانـــــهـ🦋
🌸🍃سنجاق ڪردہ اند:
❀حیا را
❀عفت را
❀مهربانے را
❀عــشـ∞ـق را
❀صـفـا را
❀ایـمـان را
و یڪ عالم چیز دیگر را به ◥چـــادرت◣!
↲براے همین است کہ
این چنین سنگین و با وقار
راہ مے روے بانو!😇💞
@dokhtaranchadorii :)
خاطرات شهدایی 😉❤️🌹
شهید اکبر آقا بابایی 😊🌸🌹
این قسمت : مواظبت از مردم 🤔
در هر روستایی که میخواستند مانوری انجام بدهند اول میرفت بررسی میکرد چه نیازهایی دارند.
وقتی میرسید به روستا، سراسیمه به سمت مردم میرفت و مردم را دلداری میداد، با نظام اسلامی مانوس میکرد و با حرکت های ضد انقلاب اسلامی مانوس میکرد و با حرکت های ضد انقلاب آشنا.
تاثیر کلامش فوقالعاده بود. همه دوستش داشتند.
به نیروهایش توصیه میکرد مواظب مردم باشید.
@dokhtaranchadorii
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#کتاب
#سید_ابراهیم
#مادر_و_همسر_شهید
قسمت چهل و نهم
کمی حرف زدیم و گنبد را به من نشان داد و گفت:«ببین چقدر قشنگ است.» در حالی که گنبد را از آن زاویه ی جدید می دیدم، پرسید:«اگر اتفاقی برای من بیفتد چه کار می کنی؟» گفتم:«نه اتفاقی نمی افتد.» گفت:«حالا یک درصد احتمال بده که اتفاقی بیفتد.» جواب دادم:«مادر هرگز اجازه نمی دهد اتفاقی که برای خودش افتاده برای بچه هایش هم بیفتد. حضرت زینب(س) مادر ماست و چون خودش طعم فراق و هجران عزیزانش را کشیده است اجازه نمی دهد این طعم تلخ را هم ما بچشیم.» دیگر اجازه ندادم ادامه بدهد. وقتی راه افتادیم از من پرسید:«از حضرت خواستی؟» گفتم:«طبق معمول شرمنده شدم و نتوانستم بگویم!» از هم جدا شدیم، مصطفی به مقرشان رفت من دوباره رفتم حرم و بعد هم در بازار مقداری خرید کردم.
ادامه دارد...
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅ . @dokhtaranchadorii
┅═✼🌸❄️💔❄️🌸✼═┅
May 11
May 11