eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
610 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️ درست مثل یک چیستان می ماند؛ از آن مدل هایی که جوابش در گوگل هم یافت نمیشد! "آن چیست..؟" بار اول که این چیستان را گفتم، همه هاج و واج من را نگاه کردند و از آنجا که حدس مشخصی نداشتند،شروع کردند به سوال و جواب کردن تا بلکه فرجی شود و برنده خوش شانس ما باشند! _پوشیدنیه؟ (مکث) گونی؟؟ _حیوونه؟ (مکث) کلاغ؟؟ _توی جیب جا میشه؟ (مکث) قاب دستمال؟؟ _کلمست؟ (مکث) عقب افتاده؟؟ _آدمه؟ (مکث) مادر شهید؟؟ خنده! دیدی گاهی انقدر سوال و جوابهایشان بی ربط و خنده دار هست که چشم هایت چهارتا میشود؟ اما راستش چشم های من در همان اندازه باقی ماند و ضربدر دو هم نشد..! خب؛ آن ها که جای من نبودند،معلوم هست ذهنشان پر بود از خالی!نه تصوری داشتند از آن چیز،نه درکی،نه لمسش کرده بودند و نه حتی طعمش را چشیده بودند..این شد که نفهمیدنَش! آدم وقتی یک چیز را نفهمد قاعدتاََ پرت و پلا میگوید. وگرنه هرکس دیگر جای من بود،اگر از او میپرسیدند: "آن چیست که اعجوبه ایست مشکی،همه جا با توست و یک دم رهایت نمیکند..؟" میگفت: -هم خانواده ی عشق؟(بی مکث)چادر؟؟ اما ماجرا از این قرار بود؛ که هیچکس جای من نبود.. "چیست آن" از آنِ من بود..! ❤️| ‌@dokhtaranchadorii
💓🔅💓 دینگ -سلام..خوبی؟ +شما؟ دینگ -ایکس هستم از ایگرِگ آباد +نمیشناسم دینگ -حالا آشنا میشیم.. دینگ -من با کسی نیستم..میشه با هم باشیم؟ این مکالمه برای همه ی ما،یعنی دخترها، حداقل یکبار پیش آمده..من هم مستثنی نبودم..روزی که آقای ایکس پیام داد:"آفتاب خانم میشود باهم باشیم؟"گوشی را انداختم گوشه ی تخت..ترسیده بودم..کاغذ و قلم آوردم..و شروع کردم به حساب کتاب..شوخی نبود که..قرار بود بوی فرند دار بشوم..! به ناااام خدا.. یک جدول پنج خانه ای کشیدم بالای خانه سمت راست نوشتم: "برای داشتن بوی فرند نیاز داریم به.." و بالای خانه سمت چپ نوشتم: "آیا می توانم؟" خب! برای داشتن بوی فرند نیاز داریم به.. لوندی و ناز عشوه خرکی.. |اوممم!من که تا امروز ناز دارِ پدر بودم..| آیا میتوانید؟ نه آفتاب، لوسِ باباست نیاز داریم به.. احساسات مفت و چند روزه.. |اوممم!من که تا امروز باغِ گلِ ارزشمندِ پدر بودم..| آیا میتوانید؟ نه آفتاب، پرنسسِ باباست نیاز داریم به.. اعصاب قوی و یک مشت جنگ و دعوا.. |اوممم!من که تا امروز پدر داد نمیزد تا قلب کوچکم نلرزد..| آیا میتوانید؟ نه آفتاب، دردانه یِ باباست نیاز داریم به.. دروغ پشت دروغ.. |اوممم!من که تا امروز برایم پدر الگوی صداقت بود..| این هم نه!اصلا و ابدا رسیدم به خانه آخر.. این خانه چقدر به نفع من بود! نیاز داریم به.. تیغ زدن جیب و گرفتن شارژ و کادویِ وَلِن.. |اوممم!پدر برایم کم نگذاشته بود از هر حیث و نظر..| آیا میتوانید؟ نه آفتاب، همه ی داراییِ باباست برایش فقط یک پیام دادم:"پیامک بعدی با پدرم طرفی آقا" گوشی را دوباره پرت کردم روی تخت.. اینبار با یک:خدایا شکرت! صدای چرخاندن کلید در می آمد.. کسی از دور صدا میزد: آفتاب؟بابا؟ @dokhtaranchadorii