eitaa logo
♥️دختران حاج قاسم♥️
621 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
484 ویدیو
41 فایل
❀{یازهـــــرا﷽}❀ 🌸بانوی ایرانی.🌸 غرب تو را نشانه رفته است. چون خوب میداند تو قلب یك خانواده ای {پس #علمدار « #حیای_فاطمی» در #جبهه_هاےجنگ_نرم باش} #ڪپے_با_ذڪر_صلوات_براے_سلامتۍ #آقا_امام_زمان(عج)💚
مشاهده در ایتا
دانلود
⁉️ . مگر مےشود باشے و برای رضای معشوقت هرکاری نکنے؟! 🙄 . مگر مےشود عاشق باشے و تمام سعیت را نکنے کہ همانے بشوی کہ محبوبت مےپسندد؟! 🤔 . شاید واقعے را نچشیده ایم 🙃 . یا را بلد نیستیم 🙄 . و یا هنوز معشوقمان را بہ خوبـے نمےشناسیم 😓 .. 👈 خودش را 👈 راهش را 👈 هدفش را 👈حقیقت دینش را 👈 و خدایش را . مگر مےشود عاشقِ حسینے باشے کہ تا زنده بود ، غیرتش اجازه نداد احدی بہ خیمہ ها و بانوانِ حرم نزدیک شود و بہ حراج بگذاری خود و یِ همسرت را؟! 😕 . مگر مےشود عاشق باشے و بہ رسمِ مادرش -کہ سرورزنان عالم است- نداشتہ باشے؟! 😑 . مگر مےشود عاشق باشے و کاری کنے کہ منتقمِ خونِ او (عج) از عملِ تویِ بچہ شیعہ خون گریہ کند؟! 😔 . مگر مےشود عاشق باشے و چون او -کہ بہترین بندگان است- نباشے و نافرمانے خدایت را بکنے؟! 😣😞 . مگر مےشود..؟! 🤔 . .. 😓 . پ.ن: بہ رسمِ ، دین دار باشیم . . نویسنده: 🍃بِـ ـٖے پِلٰاکـ 🖤@dokhtaranchadorii
❄️❄️❄️ ❄️❄️ ﴾﷽﴿ ❄️ 💠 🍂 💠 ۲۰۰ روزها سریع و شیرین مے گذشت و من بیشتر دلبستہ ے هادے میشدم! طورے ڪہ یقین پیدا ڪردم بدون اینڪہ بخواهم شدہ ام! عاشقِ مردے ڪہ روزے از شنیدن نامش هم بیزار بودم،هادے توفیق اجبارے بود. از آن بایدهایے ڪہ باید مے بود! هادے باید مے آمد! روزهاے دلگیر اسفند برایم گرم و شیرین گذشت،من و هادے مدام در حال فرار از رو بہ رو شدن باهم بودیم اما نمے شد! بے تاب خودم را بعد از اتمام ڪلاس هاے مدرسہ مشفول درس خواندن براے ڪنڪور ڪردم. اسفند ماہ تمام شد و بهارِ من ڪنار هادے رسید! واقعے ترین بهار زندگے! هادے دیگر مثل سابق سرد و مغرور نبود،راحت مے گفت،مے خندید و بے دلیل بہ چشمانم زل میزد! از احوالاتم مے پرسید،از برنامہ هایم براے دانشگاہ و درس،حتے تشویقم مے ڪرد با رتبہ اے عالے حقوقِ دانشگاہ تهران قبول بشوم! روزها میگذشت و مرا بیشتر شیفتہ ے خودش مے ڪرد. دلم ضعف مے رفت براے آسمانِ شب چشمانش،براے آن دو جفت چشمِ نجیب و مهربان. براے "تفهیم شد" گفتن هایش! براے این فرماندہ ے مهربانِ قلبم! هر روز فاصلہ ے بین مان ڪمتر میشد و وابستگے مان بہ هم بیشتر. فروردین ماہ ڪہ رسید دلم آشوب شد،روزهاے فروردین سریع تر از آن چیزے ڪہ فڪرش را مے ڪردم گذشت! خیلے سریع بہ چهاردهم فروردین رسیدیم...یڪ روز قبل از اعزام شدن هادے... ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ با دقت بلوز سادہ ے سفید رنگ را از اول تا میڪنم و داخل ساڪ میگذارم. میخواهم بلوز دیگرے بردارم ڪہ هادے دست بہ سینہ در چهار چوب در ظاهر میشود. همانطور ڪہ با لبخند بہ صورتم چشم دوختہ مے گوید:فڪر ڪنم تو و مامان دیویست بار ساڪے ڪہ از چندماہ قبل آمادہ ڪردمو بهم ریختید و بررسے ڪردید! از روے تخت بلند میشوم و سریع میگویم:خالہ فرزانہ گفت یہ بار دیگہ ساڪتو چڪ ڪنم وگرنہ... مے خندد:میدونم! میدانم سابقہ ام را خراب ڪردہ ام! لبخند ڪم رنگے میزنم و نگاهش میڪنم،باورم نمے شود فقط چند ساعت بہ رفتن هادے ماندہ! با قدم هاے ڪوتاہ نزدیڪ تخت میشود و بہ ساڪ چشم مے دوزد،بے اختیار بہ صورتش زل مے میزنم،دوست ندارم برود! نفس بلندے مے ڪشد و روے تخت مے نشیند،بلوزے ڪہ روے تخت جا ماندہ داخل ساڪ جا میدهد و سرش را بلند میڪند. سریع نگاهم را از صورتش میگیرم و بہ ساعت زل میزنم. نزدیڪ دہ شب! میدانم الان است ڪہ بگوید "آمادہ شو برسونمت!" آب دهانم را با شدت فرو میدهم،ڪلے دست دست ڪردہ ام ڪہ بہ بهانہ اے شب را اینجا بمانم! نمیخواهم تا هنگام رفتنش لحظہ اے از ڪنارش جُم بخورم! حتے شدہ مرا با خودش ببرد سوریہ! بغض بزرگے در گلویم مے نشیند،بغضے ڪہ از شروع فروردین ماہ امانم را بردہ! دوست دارم فریاد بزنم "ایها الناس دوست ندارم برود!" اما صدایم را خفہ میڪنم! آرام مے گوید:میخواے برگردے خونہ؟ بغضم شدت میگیرد،سعے میڪنم صدایم نلرزد! _آرہ دیگہ دارہ دیر میشہ! قلبم بے قرار خودش را بہ قفسہ ے سینہ ام مے ڪوبد،نہ نمیخواهم بروم! لعنت بہ این غرور و حاشا ڪردن! من تازہ را پیدا ڪردہ ام... لبخند عجیبے میزند و میگوید:آخہ میخواستم دست و پاهامو حنا بذارم ولے خب اول تو رو مے رسونم خونہ. سریع میگویم:حنا؟! سرش را تڪان میدهد:آرہ! مردمڪ چشمانم را لحظہ اے مے چرخانم و میگویم:میشہ ببینم؟! با آژانس برمیگردم خونہ. از روے تخت بلند میشود و چند قدم بہ سمتم برمیدارد،میخواهم بزنم زیر گریہ ڪہ نہ نمیخواهم لحظہ اے از تو جدا بشوم! مقابلم مے ایستد و دستانش را داخل جیب هاے شلوار ورزشے سورمہ اے رنگش مے برد:میخواے شب بمونے اینجا؟ الانم دیر وقتہ...یعنے... یعنے میگم فردا دوبارہ بخواے صبح زود بیاے براے بدرقہ م... مڪث میڪند! آرام مے پرسد:اصلا دوست دارے بیاے بدرقہ م؟! آب دهانم را با شدت فرو میدهم و من من میڪنم! مگر از دل من خبر دارد ڪہ ببیند جانم برایش مے رود؟! ڪہ دلم رضا نیست بہ رفتنش...ڪہ اگر میخواهد برود بگذارد حداقل تا لحظہ ے آخر ڪنارش باشم. میخواهم دهان باز ڪنم ڪہ همتا با سر و صدا وارد اتاق میشود،نفس نفس زنان میگوید:هادے بدو بیا برات حنا بذارم! هادے نگاهش را از صورتم مے گیرد و خندہ رو بہ همتا مے گوید:یہ جورے ذوق دارے انگار من عروسم امشبم حنابندونمہ! همتا چشمڪ میزند:ان شاء اللہ اونم چندماہ دیگہ اما تو دامادے. از سر ذوق ڪع همچین شبے فرا برسد لبم را بہ دندان میگیرم تا صدایم درنیاید! هادے نزدیڪ همتا میشود:حنا رو بیار بالا همینجا خودم بہ دست و پام میزنم. همتا سرے تڪان میدهد و نزدیڪ راہ پلہ میشود،بلند فریاد میزند:یڪتا! حناے شاہ دومادو بیار! سپس دوبارہ نزدیڪ ما میشود،همانطور ڪہ ڪنارم مے ایستد میگوید:نگفتے برات سوغاتے بیارہ؟ ... نویسنده این متن👆🏻: 👉🏻 @dokhtaranchadorii
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ عاقبت یک روز مغرب #محو مشرق می شود عاقبت غربی ترین دل نیز #عاشق می شود شرط می بندم زمانی را نه خیلی دور و دیر #مهــــربانی حاکـــم کل مناطق می شود #اللـهم_عجـل_لولـیک_الفــرج🌺
❣ #سلام_امام_زمانم❣ 🌺آقاےمن #عآشــِـق خَستـہ دلَـت باز ڪَمے غَمگیـــن استـــ😔 🌺اے واے غَـــمِ #دوریتــــان واااے عَجـَب سَنگین استـــ😔 #اللّٰھـُــم‌عجِّل‌لِوَلیڪَ‌الفَرَج❤️ 🌹🍃🌹🍃
پروردگارا! تو خود گفتی هرکه من باشد...عاشقش خواهم بود و هر که را عاشقش باشم میکنم و شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت خدایا! من توام پس خون بهایم را که است به من پرداخت کن 🌷 https://eitaa.com/dokhtaranchadorii
منم که در رجب خواندم جمیع خیر دنیا و آخرت را به مابدهـ... همه خیر رامیخواهیم و شرّ را هرگز... من بودم که شعبان حرفم را به شکل دیگرےادامه دادم.... الهی هب لی کمال انقطاع الیڪ.... خدایا همه تعلقات مرا به همه چیز قطع کن.... سحرهاي رمضان میخوانمت...😌 الللهم انی اسئلک بجلالک کله بجمالک کله ،اللهم انی اسئلک بقدرتک کلها.... خدایامن همه قدرتت رامےخواهم یعنی خدای من... من خودت رامےخواهم 💞💞 وقتے به عشقت در گرماو تشنگے قربة الی الله چادر را مےاندازم... جز این در تمامِ زندگانی نمیخواهم....💚 🌸 چـــادرانه @dokhtaranchadorii
0️⃣5️⃣1️⃣1️⃣ 🌷 🔰او یک بود و آنقدر به سوریه رفت تا به عشقش رسید💞 بسیار خستگی‌ناپذیر بود، گاهی اوقات ساعت 2 شب🌒 به خانه می آمد و ساعت سه . معمولا کسی که از ماموریت می آید، مدتی در خانه🏡 می ماند تا بگیرد؛ ولی او اینطور نبود❌ تا می آمد سریع به دنبال کار دیگری می رفت. مخصوصا برای مسابقات ضد گلوله💥 خیلی تلاش کرد. 🔰در این سال ها بارها به سوریه رفت. بهمن ماه📆 مجددا برای دفاع از حرم به سوریه اعزام شد و به خاطر فوت پدرم به خانه برگشت و پس از مراسم بلافاصله به رفت. 🔰فوق العاده استثنایی بود👌 چه در مراودات کاری چه در روابط تک بود. خیلی آرزوی شهادت🌷 داشت، به سوریه رفت که بشود، خوشحالم که به آرزویش رسید😊 خدا را شکر می کنم که لیاقت داشتم شوم. 🔰2 روز قبل از با او صحبت کردم📞 گفت به زودی که کارهایم را انجام بدهم. کار کوچکی دارم که تا 2 روز دیگر انجام می شود✅ و در این فاصله بود که به رسید🕊 🔰پنج ماهی بود که او را بودم و تماس و ارتباطی باهم نداشتیم😔 از آنجا که هر سال نورافشانی را انجام می دهیم🎆 امسال گفت این بارم است که نورافشانی می کنم، حضرت حجت، شهادتش را از امام زمان (عج) گرفت🌷 🔰و گفت که است اینجا را می کنم، گفتم: اگر قرار باشد نیایید دیگر نمی شود کار را انجام داد✘ گفت: شما خودت هستی و کار روزی زمین نمی ماند🚫 🔰 که می خواست به سوریه برود برایم بود. چه آن یک ساعتی که در مسیر بودیم🚖 و حرف هایی که بینمان رد و بدل شد و چه لحظه خداحافظی👋 همه برایم جور دیگری بود. راوی: همسرشهید ✿↝.. @dokhtaranchadorii ..↜✿ 🌹🍃🌹
🌹‌چہ آرزوهاے قشنگے مےڪردند و چقد زیبا اجابت مےشد ... 🌸 آرزو ڪرده بود : بدست شقےترین انسانهاے روے زمین یعنے ڪشتہ بشم و حالا دست اونهاست ... 🌸 از خدا خواستہ بود : مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم 🌱 ترڪش خمپاره سرش رو برد ... 🌸 همیشہ مےگفت : دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم سالها پیڪرش مفقود بود ... 🌸 مےگفت از خدا خواستم : بدنم حتے یڪ وجب از خاڪ زمین رو اشغال نڪنہ آب دجلہ او رو براے همیشہ با خودش برد ... 🌸 در مسیر پیاده روے مشهد مےگفت آرزو دارم : در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار دفن شد ... 👇👇👇👇👇👇👇 🔰 حاج حسین یڪتا : میخواستن ؛ میشد ... میخوایم ! نمیشہ ... چہ ڪار ڪردیم با این دل ها ... 🌺 از خداوند بخوایم ! را براے امام زمان عج ، شش دانگ سند بزنہ ... و براے این ڪار یاریمون ڪنہ... ڪہ دست و پا و گوش و چشم و زبان جز براے رضاے حضرت حجت عج بہ حرڪت در نیاد !✨ 🌺 ڪہ اگہ خداوند باشہ ... ما میشہ ... و ان شاءاللہ عاقبتمون ❤️ @dokhtaranchadorii
🌹گفتند می رود #دانشگاه دیگر عوض می شود. ⇜گفتند از سرش می افتد. ⇜گفتند تفکراتش تغییر می کند. ⇜گفتند دیدش بازتر می شود. ⇜گفتند دوست و #رفیق روش تاثیر میذارد. 💢البته بماند که خیلی چیزها هم از سرم افتاد😉 #حرمتش را تازه در دانشگاه فهمیدم 🔸وقتی استادی با #احترام بامن صحبت می کرد. 🔹 وقتی #آقایان کلاس، برای صحبت ها و رفتارشان درمقابل من #حدومرز قائل می شدند☺️ 🔸وقتی نگاه ها به من👀 رنگ تفاوت و #تحسین گرفت 🔹وقتی بجای #تو، شما خطاب شدم😎 🔸وقتی بین #شوخی های بی سر و ته دختران و پسرانِ به اصطلاح روشنفکر😏 همکلاسی، جایی میان انها برای من نبود❌ 🔹وقتی وجودم سرشار از #آرامش و امنیّت😌 هست و کسی نگاه چپ به من نمی کند🚫 🔸وقتی... 💢آری من از آنهایی ام که خیلی چیزها #هرگز از سرم نمی افتد. مثلا همین #چــــادر😍 💢برای چادر سر کردن کافیست #عاشق باشی‌.عاشق حضرت مادر💞 #بگذار_به_چادرت_پیله_کنند #به_پروانه_شدنت_می_ارزد @dokhtaranchadorii
🌹‌چہ آرزوهاے قشنگے مےڪردند و چقد زیبا اجابت مےشد ... 🌸 آرزو ڪرده بود : بدست شقےترین انسانهاے روے زمین یعنے ڪشتہ بشم و حالا دست اونهاست ... 🌸 از خدا خواستہ بود : مثل مولایم بدون سر وارد بهشت بشم 🌱 ترڪش خمپاره سرش رو برد ... 🌸 همیشہ مےگفت : دوست دارم مثل حضرت زهرا گمنام باشم سالها پیڪرش مفقود بود ... 🌸 مےگفت از خدا خواستم : بدنم حتے یڪ وجب از خاڪ زمین رو اشغال نڪنہ آب دجلہ او رو براے همیشہ با خودش برد ... 🌸 در مسیر پیاده روے مشهد مےگفت آرزو دارم : در جاده عشق (مشهد) از دنیا برم تو همون مسیر خدا بردش و روز شهادت امام رضا در جوار دفن شد ... 👇👇👇👇👇👇👇 🔰 حاج حسین یڪتا : میخواستن ؛ میشد ... میخوایم ! نمیشہ ... چہ ڪار ڪردیم با این دل ها ... 🌺 از خداوند بخوایم ! را براے امام زمان عج ، شش دانگ سند بزنہ ... و براے این ڪار یاریمون ڪنہ... ڪہ دست و پا و گوش و چشم و زبان جز براے رضاے حضرت حجت عج بہ حرڪت در نیاد !✨ 🌺 ڪہ اگہ خداوند باشہ ... ما میشہ ... و ان شاءاللہ عاقبتمون ❤️ @dokhtaranchadorii