eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
223 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
58 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
꧕..🧡🍂 کلام نورانی آیت‌الله بهجت: "اگر بــرای فـــــرج امام زمـــــــــان (عج) دعــــــــا می‌کنید، نشانه آن است که هنــــوز ایمانتان پابرجاست." ⊹ ⊹ 🔗تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 ✨بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 🤲 ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
هرڪه گره به ڪارش افتاده خبر کنید روضه به نام مادرِ سقاۍِ ڪربلاست...
- شخصی در عالم مکاشفه، حضرت ابالفضل‌العباس را دید و عرض کرد:آقا جان! حاجتی دارم و نمیدانم برای روا شدن آن به چه‌کسی متوسل شوم؟ قمربنی‌هاشم فرموده بود: به مادرم متوسل شو..! •آیـتﷲحسینی‌شیرازی• 🖤🌙 -
4_5967422673389622362(1).mp3
6.05M
مــــادر یعنی ام‌البنین . .❤️‍🩹:)) ؛ ♥ سفره‌داره‌شنبه‌هاےڪربُ‌بلا✨
|بسم ࢪب القلوبِ المُنکَسِرَه| السلام عݪیڪ یا رجاء لِقُلوبی، یا‌مهدی‌!-'💚'-
🌂پــاییـــز¹⁴⁰³ یڪ‌شنبـــه، بیست‌وپنجــم‌آذرمــــاه ━━━━═°•✮•° ═━━━━ ◗پیـامـی براۍِ امــــروز ◖ از روزگار ِ سخت چه چیزی ست سخت تر؟ سرسختی ِ دلی که زِ اُمید دور نیست... ‹ -
🖇 ♥️ 🪶دعای امیرالمؤمنین، برای آمرزش گناهان و رسیدن به حوائج، آرامش و وسعت رزق  2⃣5⃣- اللَّهُمَّ وَ أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ ذَنْبٍ يَرُدُّ عَنْكَ دُعَائِي أَوْ يَقْطَعُ مِنْكَ رَجَائِي أَوْ يُطِيلُ فِي سَخَطِكَ عَنَائِي أَوْ يَقْصُرُ عِنْدَكَ أَمَلِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اغْفِرْهُ لِي يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ.  بنــد۵۲←
بار خدایا ! از تو آمرزش میطلبم برای هر گناهی که مانع قبولی دعایم میگردد، یا امید مرا از تو قطع مینماید؛یا رنج و زحمت مرا به واسطه خشمت طولانی میکند، یا امیدم را به تو کم مینماید؛ پس بر محمد و آل محمد درود فرست و این گونه گناهم را بیامرز ای بهترین آمرزندگان!
┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
ام البنین یعنـۍ عبــاس داشته باشی وبگویی: ازحسیـن چه خبـــر؟!🥺 🖤:)
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
مولا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): نيكويى گفتار، در كوتاه بودن آن است . | المواعظ‌العددیه،صفحه۵۵ | #ح
نه هر که دل دارد، خردمند است؛ نه هر كه گوش دارد، شنواست؛ نه هركه چشم دارد، بيناست! _مولای‌مومنین‌علی‌علیه‌السلام نهج‌البلاغه،خطبه۸۸ 🌱
پــدر و مــــادر عزیـــز🪴 باور کنید ظرفها شسته میشه آشپزخونه تمیز میشه لباسا شسته میشه دست و‌ صورتش پاک میشه فرش تمیز میشه و ...🪟🪄✨ 🤏🏻 اما فریادی که بر سر کودک می‌زنیم، تحقیر و تنبیه شاید هیچ وقت فراموش نشه 🤕🚶‍♀‌... ! 🌸 ┈──• ⸼࣪ ⊹🦋⊹ ⸼࣪ •──┈ 「 𝐉𝐨𝐢𝐧 ➳@dokhtarane_Mohammadabad
📌 7 جمله ای که به هیچ وجه نباید به نوجوان تان بگویید: 🔸بزرگ تر که شدی، می فهمی 🔸 وقتی من به سن تو بودم، هیچ وقت ... 🔸چیزی هست که به من نمیگی؟ 🔸چرا نمی توانی مثل خواهر/برادرت باشی؟ 🔸پول که علف خرس نیست! 🔸چرا همه اش میری توی اتاقت؟
Jazbeh_eshgh.pdf
78.5K
زیارت نامه حضرت ام البنین سلام الله علیها🖤 🥀
Vafat Omolbanin 1402 Karimi [Mohjat_Net] (4).mp3
3.8M
پره غصـه و درد اومدم... مــرد‌مــرداست‌پســرت❤️‍🩹:)' .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ....
📌توصیه‌های ضروری برای والدین: چگونه از کودکان در برابر آنفلونزا محافظت کنیم؟ سرپرست گروه اطفال دانشگاه علوم پزشکی کاشان و متخصص کودکان، در گفتگویی به والدین توصیه‌هایی ضروری برای محافظت از کودکان در برابر آنفلونزا ارائه داد و بر اهمیت پیشگیری تأکید کرد. به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی کاشان، دکتر داود خیرخواه، متخصص کودکان و اطفال، به پیشگیری و کنترل بیماری آنفلونزا در کودکان اشاره کرد و گفت: «هر ساله با آغاز فصل پاییز و زمستان، شاهد شیوع عفونت‌های ویروسی در جامعه هستیم که یکی از گروه‌های سنی آسیب‌پذیر در برابر این بیماری‌ها، کودکان هستند.» وی افزود: «امسال، به‌ویژه در هفته‌های اخیر، افزایش قابل توجهی در موارد ابتلا به آنفلونزا و سایر عفونت‌های ویروسی مشاهده شده است. این وضعیت منجر به بستری شدن تعداد زیادی از کودکان در بخش‌های بیمارستانی شده است و در برخی موارد، کمبود جا در بخش‌های کودکان را تجربه کرده‌ایم.» دکتر خیرخواه به علائم شایع این بیماری‌ها اشاره کرد و گفت: کودکان با علائم تب‌های بالا، مشکلات گوارشی مانند اسهال و استفراغ، و علائم تنفسی نظیر سرفه به مراکز درمانی مراجعه می‌کنند. سرپرست گروه اطفال دانشگاه علوم پزشکی کاشان تأکید کرد که یکی از بهترین راه‌های پیشگیری از آنفلونزا، جلوگیری از حضور کودکان در مکان‌های شلوغ و پرجمعیت است. وی به اهمیت واکسیناسیون اشاره کرد و گفت: «توصیه می‌شود که کلیه کودکان، به‌ویژه آن‌هایی که زیر پنج سال هستند، در اواخر تابستان و اوایل پاییز علیه ویروس آنفلونزا واکسینه شوند.» دکتر خیرخواه در پایان خاطرنشان کرد: اگر کودکان شما دچار تب بالا و علائم گوارشی یا تنفسی هستند، حتماً به پزشک مراجعه کنید تا از بروز مشکلات جدی‌تر جلوگیری شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دو قـدم مانده ڪه پاییـز به یغما برود🍁🧡••
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
[🌧☂] ‏امیدوارم به همین زودیا سرتو بگیری رو به آسمون و بهش بگی: خدایا میدونم کار خودت بود، شُکرت! تو منو شنیدی، وقتی سکوت کرده بودم! تو کنارم موندی، وقتی کسی نبود! و تو نورو بهم نشون دادی وقتی همه جا تاریک بود.. مرسی که هستی و خدایی میکنی من دلم خیلی بهت گرمه🤍🫂. ☺️
💞 خیرخواه خانواده همسرتون باشید 🙂 ✍ اگر همسرتون از خواهرش یا مادرش تعریفی کرد و تعریفش واقعا درست بود حتما تاییدش کنین. حسادت ممنوع هی توی ذهنتون نیارین که داره به در میگه که دیوار بشنوه. با خوش بینی تایید کنین حرفش رو. 🔸اینطوری اگه حتی واقعا قصدش این باشه هم وقتی با تایید و حساسیت نشون ندادن شما مواجه بشه بعدا از این راه دیگه استفاده نمیکنه. ❣اگر هم تعریفش از خواهر و مادرش درست نبود و واقعا میدونستین که چیزی که داره میگه درست نیست زود حرفش رو تکذیب نکنین و بگین: "نه، اینطوری نیست و فلانی اونجوری و فلان کار رو میکنه و ... " ضایعش نکنین. بعد در تنهایی درموردش گفتگو کنید. 🫂
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
اگه باهم قهرید مثل نزار قبانی بهش بگو: "من کم نمی‌آورم، مگر زمانیکه دلتنگت شوم." با این جمله هم غ
خواستَم‌بِهت‌بگم 👌 شایدخودت‌حَواست‌نباٰشه‌اَماوُجودت برای‌ِمَن‌خیلی‌باارزشه 💎 پَس‌هَمیشه‌مواظب‌خودِت‌باٰش پ.ن:اینطورهمسرداری‌کنیدتباها😉(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💗رمان ناحله💗 هم یه حلوایی می‌خوردیم هم رفیق شهیدداشتیم شفاعتمون کنه،دفعه بعدی دقت کن درست تیر بخوری. +خوبه دیگه آقا محمد با ملک الموتم یه ملاقات چند دیقه ای داشتی. یادت نیست چه شکلی بود؟ میگفتن و میخندیدن از جایی که ایستاده بودم هیچ دیدی نداشتم محسن بعد از چنددقیقه اومدوگفت: +بفرمایید آب دهنم رو به زور قورت دادم ودستامو مشت کردم با صدای محسن صداها کم شده بود و همه برگشتن طرف ما دو نفر که جوون تر بقیه به نظر میرسیدن بادیدن من یه نگاه به محمد انداختن و زدن زیر خنده که صدای کم جون محمد رو شنیدم: _چه خبرتونه؟ با تشر محمدساکت شدن شنیدن صداش بهم انرژی داد. لبخندی که دوست داشت رو صورتم بشینه رو مهار کردم یکی یکی رفتن بوسیدنش و براش آرزوی سلامتی کردن وقتی جمعیت کمتر شد تونستم  قیافه محمد رو ببینم آخرین نفر هم بهش دست داد و همراه محسن بیرون رفت رنگ به چهره نداشت خودشو بالاتر کشید تو لباس گشاد بیمارستان مظلوم تر از همیشه شده بود از کتفش تا پایین دستش کاملا بانداژ شده بود و روی تخت افتاده بود. مامانم رفت نزدیک تختش سلام وعلیک کردن که مامانم گفت:+بازهم که خواهر بیچاره ات رو نگران کردی آقا محمد؟چرا بهش نگفتی بیمارستانی؟ +تا چندروز پیش که نمیتونستم زنگ بزنم بهش.میفهمید یه چیزیم شده خیلی نگران میشد الانم که دیگه نزدیکای مرخص شدنمه نمیخواستم کاری کنم اذیت شن وبخاطر من اینهمه راه رو بیان. رفتم جلو تر وگفتم: _ولی اینطوری بیشتر نگران شد با تعجب نگام کرد که سرم رو انداختم پایین وبا لحن  آروم تری گفتم: _سلام محمد نگاهش رو برنداشت و گفت: +سلام مکث کرد و گفت: + به ریحانه که نگفتید؟ _نگفتم ولی میخوام بگم +میشه لطف کنیدنگیدبهش؟خواهش میکنم!شوهرش هم درس داره هم کار میکنه.بخاطر من کلی تو زحمت می‌افتند. برادرم هم نمیتونه خانم و بچه هاش رو ول کنه بیاد اینجا. من هم الان کاملا خوبم گفتم: _ببخشیدمنو ولی نمیتونم نگم بهش.ریحانه خیلی به شما وابسته است. مطمئن باشین اگه نگم خودش پامیشه میاد تهران محمد سرش رو انداخت پایین و چیزی نگفت فهمیدم قبول کرده حرفم رو سرش رو اورد بالا و با شرمندگی رو به مامان گفت: +من شرمنده ام واقعا باعث زحمت شماهم شدم نگاهش رو چرخوندسمت من گفت: +ممنونم از لطفی که به خواهرم دارین.ریحانه خیلی زحمت میده به شما نگاه محمد میخندید. میدونستم رفتارم خیلی ضایع است ولی واقعا نمیتونستم عادی باشم. وقتی چند ثانیه گذشت و چیزی نگفتم منتظر جواب نموند و گفت: +میتونم یه خواهشی ازتون کنم؟ سرم پایین بود و نگاهم به کف زمین داشتم سعی میکردم لبخندی که از ذوق از لبم کنارنمیرفت رو جمع کنم چون احساس کردم مخاطب حرفش مادرمه واکنشی نشون ندادم و توهمون حالت موندم که با صدای مامان سرم روبلند کردم و گیج بهش نگاه کردم مامان: +فاطمه جون آقا محمد با شماست حس کردم دیگه نمیتونم بایستم هیجانی که داشتم و حتی وقتی سوار ترن هوایی شدم هم  تجربه نکرده بودم نگاهم رو برگردوندم سمت محمد که گفت: +حداقل وقتی بهش گفتید اینم بگید که من حالم خوبه و دو روز دیگه مرخص میشم.به هیچ وجه نیاد تهران.مطمئنا شما میتونید راضیش کنیدآروم گفتم: _چشم .مامانم راجع به داروهایی که بهش میدادن سوال کرد. از فرصت پیش اومده استفاده  کردم و رفتم کنار پنجره چندتا نفس عمیق کشیدم تا آروم شم گوشیم زنگ خوردریحانه بود بهش گفتم: _ریحانه جون داداشت حالش خوبه  بعدا بهت زنگ میزنم میگم همه چیو.چون نمیتونستم حرف بزنم تماس رو قطع کردم.به محمد نگاه کردم که متوجه نگاهش به خودم‌شدم سریع نگاهش رو برداشت دوباره قلبم افتاده بود به جون قفسه سینم دستام رو توهم گره کردم که  نگاهم افتاد به لاک ناخنام.همه ی حس خوبم کنار رفت و جاش رو به اضطراب داددلم نمیخواست رفتار محمد با من دوباره مثل قبل شه.تفاوت رفتارش با قبل  کاملا مشهود بود.قبلا یه نگاهم بهم نمینداخت. اصلا وجود من رو حس نمیکرد.اما الان حرف زد باهام و بهم گفت شما! آستین چادرم رو پایین کشیدم و دستام رو پنهون کردم مامان گفت: مانمی دونستیم قراره تو بیمارستان شمارو ملاقات کنیم وگرنه دست خالی نمی اومدیم دیگه ببخشید.از یخچال ابمیوه برداشت و براش تو لیوان ریخت ادامه داد:نباید اینجوری بشینی بالشش رو پشت سرش درست کرد و گفت: +اها درست شدحالا تکیه بده.محمد مظلوم سکوت کرده بود و به حرفاش گوش میکرد.