۱۶ آذر، #روز_دانشجو رو به دانشجوهاے عزیز محـمدآبــادی تبریک عرض میکنیم.🎓
ترم زندگیتون بی مشروطی،
لحظاتتون همیشه پاس،
معدل شادیتون ۲۰،
سایه حذف از زندگیتون دور...🌺✨
#کانالرسانهدخترانہمحمدآباد
#کانونسیداحمدخمینی_واحدخواهران
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
🙂❤️🩹:/
🔖شهید بابک نوری :
تقوا يعنی اگه توی جمع همه
گناه میکردند ، تو جوگیر نشی !
یادت باشه که خدایی هست و
حساب و کتابی . .
#شهیدانہ🕊
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا حالا مشاعره قرآنی ندیده بودم خیییلی جالب بود برام 😍
افرین به این ابتکار 👏👏👏👏👏
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سی_و_هفتم
من – اشکالی نداره .
فقط یه سوال !
سرش رو کمی بالاتر گرفت که یعنی گوشش با منه .
لبخندم موذیانه شد .
من – مقدار مهریه رو هم تعیین کرده بودي ؟
با صادقانه ترین لحن ممکن جواب داد .
امیرمهدي – نه .
فقط گفتم آب .
من – خوب شاید من با این مقدار آب راضی نباشم !
ایرادي نداره ؟
ابرویی بالا انداخت .
امیرمهدی – مهریه حق شماست .
شما هم باید مقدارش رو تعیین
کنین .
من – پس باید بگم که من یه بطري بزرگ آب می خوام .
این کمه
.
سکوت کرد .
خیره به زمین بود .
تغییري تو صورتش نمی دیدم .
سري تکون داد .
امیرمهدي – چشم .
راستش آب معدنی بزرگ داریم ولی پولش رو من ندادم .
مهریه ي شما هم بر ذمه ي منه.
اگر ایرادي نداره صبر کنین برم بخرم.
اخ که خیلی راستگو بود.
چقدر این بشر دوست داشتنی بود !
چقدر خوب بود و نمی دونست با این خوب بودنش داره دل من رو بیشتر و بیشتر اسیر خودش می کنه .
مگه دلم میومد یه بار دیگه بره بیرون ؟ مطمئناً دفعه ي قبل هم
براي خرید بطري آب معدنی رفته بود .
دلم می خواست همونجور که اون روي من تأثیر داره منم بتونم روش تأثیر بذارم .
براي همین اولین فکري که
به ذهنم رسید رو عملی کردم .
با صداي آروم و پر از ناز گفتم
– نیازي نیست .
بقیه ش رو بخشیدم .
و تو دلم دعا دعا کردم که ، اگر لحنم نه که حرفم روش تأثیر داشته باشه .
لبخندي زد .
از همون هایی که دل من رو بدجور به بازي میگرفت و نگاهم رو براي ساعت ها شکار می کرد.
بی راه نبود اگر می گفتم خدا یه تیکه از زیبایی بهشتش رو به عنوان لبخند ، به لب هاي امیرمهدي هدیه داده
.
امیرمهدي – ممنون . ان شاءالله بتونم جبران کنم .
و من تو دلم گفتم " همین لبخندت جبران می کنه . همین لبخندت
دیوونه م می کنه . "
" با اجازه اي " گفت و رفت .
با قدم هاي محکم ، آروم و موزون
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سی_و_هشتم
امیرمهدي – ممنون .
ان شاءالله بتونم جبران کنم .
و من تو دلم گفتم " همین لبخندت جبران می کنه . همین لبخندت
دیوونه م می کنه . "
" با اجازه اي " گفت و رفت .
با قدم هاي محکم ، آروم و موزون .
و من خیره بهش تو جاي خودم ایستادم .
با صداي در چرخیدم .
رضوان سرش رو از لای در بیرون آورد و گفت .
رضوان – رفت ؟
سري تکون دادم .
من – آره .
رضوان اومد بیرون و در حالی که با شیطنت نگاهم می کرد اشاره اي به بطري تو دستم کرد .
رضوان – مهریه ؟
اینجا چه خبره ؟
واي که لو رفتم .
دستپاچه شدم .
باید چی می گفتم ؟
لبم رو به دندون گرفتم .
اگر مهرداد می فهمید ؟
رضوان اومد نزدیک تر .
رضوان – ماجراي مهریه و بخشیدنش چیه ؟
حق به جانب گفتم .
من – گوش ایستاده بودي ؟
رضوان – نه خیر .
می خواستم بیام بیرون که دیدم صداي حرف
میاد . گوش دادم ، دیدم داري با جناب
درستکار حرف می زنی .
ناخواسته هم شنیدم چی می گین !
اخمی کردم .
من – خداییش تو به خاطر من اومدي یا اینکه خودت داشتی میترکیدي ؟
بحث رو عوض کردم به امید اینکه یادش بره حرفاي من و امیرمهدي رو .
رضوان – اولش به خاطر تو .
ولی بعدش وقتی دیدم دستشوییشون
چقدر خوشگله حیفم اومد کاري نکنم .
بعد با هیجان دستم رو گرفت .
رضوان – بیا ببین !
و من رو دنبال خودش کشید به سمت دستشویی .
در رو باز کرد و با دست اشاره کرد .
رضوان – ببین !
نگاهم رو تو دستشویی چرخوندم .
راست می گفت .
خوشگل بود .
تموم ست دستشویی کرم نارنجی
بود .
از حوله تا صابون و فرچه ي شستشوي
دستشویی .
حتی سنگ دستشویی .
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
خـدایـاتمامانـدوههایـمرا،
باچیزےزیباجایگزینڪن...
-مثلازیارٺآقامامامحسین💔(:'
ـ ـ ـ ـ ــــــــــ✾ــــــــــ ـ ـ ـ
#امـــامحسینمن❤️🩹
#شبزیــارتــۍ🌙
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«✨♥»
شب جمعه حرمت بوے محرم دارد
بانویۍ کُنجِ حرم مجلس ماتم دارد
شبجمعهشده و بازدلم رفت حرم
دل آشفتهٔمن، صحن تو را ڪم دارد
مادرٺ روضہ گرفته است برایت آقا
زیرلب زمزمه واۍ حسینم دارد(:🥺
━━━━━━✿━━━━━━
#صلیاللهعلیكیااباعبدالله ♥
#شبجمعہحرمتآرزوسټ✨
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
خـدایـاتمامانـدوههایـمرا، باچیزےزیباجایگزینڪن... -مثلازیارٺآقامامامحسین💔(:'
هرکس " شبجمعه " دلش هوای
کربلا کند ، مادرسادات وقتی مشرف
میشوند به حرم سیدالشهدا ، جای
خالیِ "جاماندگان" را نگاه میکنند ،
و به اسم ، ایشان را یاد میکنند(:🥺
- شیخ جعفر شوشتری!
#فاطمیه🥀
982_20568569189533.mp3
4.01M
جــآنزهراتـہبورےمهرفقبونہچـــاه(:💔'
- #مداحیِآرومِاستودیویی .
- #حضرتِ213 .
- #فاطمیه .
[ پلی لیست روح!. ]
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
وما در هیاهوی روزگار اگر آرامیم
،دلمان به خدا گرم است😍،
صبح را با نام و یادش آغاز میکنیم،
بسم الله الرحمن الرحیم🌱
#صبحتون_پرخیر_وبرکت🌻🍂|
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad
🔺تاثیر اعجابآور #توت_خشک در #رفع_کمخونی
✅توت خشک منبع بسیار غنی از آهن و پروتین است و می تواند در رفع کمخونی و نیز افزایش انرژی موردنیاز بدن، بدون نگرانی از چاقی و اضافه وزن موثر باشد. همچنین دارای آنتی اکسیدان ، فیبر ، انواع ویتامین، تانن، املاح معدنی، پکتین و سقز می باشد و پرکالری است. جالب است بدانید که هر فنجان توت حاوی ۰.۹ گرم پروتئن است.
فواید توت :
🔸بهترین قند طبیعی
🔸کاهنده کلسترول بد خون
🔸ضد سرطان و بیماری قلبی
🔸سرشار از فیبر و ملین است
🔸دشمن اضطراب و عصبانیت
🔸حاوی آهن و داروی کم خونی
🔖بنابراین توت خشک را جایگزین قند کنید.
#سلامتی🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
«🌼✨»
#هذایومالجمعہ°🌻°
عــٰاقبتدوستداشتنت
عــٰاقبتمرابہخیرمیڪند🤍(:
#السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ🌱
✨|↫#جمــعــہهــاےدلتـنگـۍ
🌼|↫ #اللهمعجݪلولیڪالفرج
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌸نوع باور و نگاه ما به امام و مهدی باوری در عصر غیبت باید اینگونه باشد.
🤍امام حسن عسکری(علیهالسلام) فرمودند:
[نَحنُ كَهفٌ لِمَنِ التَجَأَ إلَينا ، ونورٌ لِمَنِ استَضاءَ بِنا ، وعِصمَةٌ لِمَنِ اعتَصَمَ بِنا، مَن أحَبَّنا كانَ مَعَنا فِي السَّنامِ الأَعلى ، ومَنِ انحَرَفَ عَنّا فَإِلَى النّارِ]
🌸ما پناهگاهى هستيم براى كسى كه به ما پناه آورَد و نورى هستيم براى آن كه از ما پرتو طلبد و موجب مصونيت كسى هستيم كه از ما پناه جويد.
هر كه ما را دوست بدارد در مراتب بالا با ما خواهد بود و هر كه از راه ما كج گردد به سوى آتش ره خواهد برد.
[☁️هࢪچقدࢪهمبلندوطولانی
شبْسࢪانجامبہسپیدهمےࢪِسَدَش]
#مهدویت_وانتظار
اللهمعجللولیڪالفرج🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#تلـــــنگࢪانھ✨
یک جمله کافیست ... 🌱
به آیت الله بهجت گفتند که کتابی در
زمینه اخلاق معرفی کنید❓
ایشان فرمودند لازم نیست یک کتاب
باشد، یک جمله کافیست که بدانی!
خدا می بیند... ✨💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
˝هر آنچه که نیاز داری در زمان درستش به تو می رسه!”
من چند بار این جمله رو توی زندگیم با تمام وجود حس کردم(:🙂
#حال_خوب🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_سی_و_نهم
راست می گفت .
خوشگل بود .
تموم ست دستشویی کرم نارنجی
بود .
از حوله تا صابون و فرچه ي شستشوي
دستشویی .
حتی سنگ دستشویی .
اینه ي توي دستشویی خیلی زیبا بود .
در اصل دکور شیشه اي بود
که وسطش آینه اي تعبیه شده بود و دور تا
دورش دکور بود .
پر از انواع صابون هاي فانتزي .
به قدري زیبا بود که دهنم باز مونده بود .
کنار دکور شیشه اي هم یه دکور کوچیک تک هم بود که سرش باز بود و جاي قرار دادن بوگیر .
کار هر کی بود نشون می داد باید
خوش سلیقه باشه .
و چه کسی غیر از مادر امیرمهدي
می تونست این کار رو کرده باشه ؟
پس وقتی می گفت دلش می خواد همسرش شبیه مادرش باشه منظورش خوش سلیقگیش بود ؟
یا شایدم هنرهاي دیگه اي هم داشت و من نمی دونستم !.
سري تکون دادم .
من – حالا چیکار کنم ؟
رضوان – چی رو ؟
من – خیلی خوش سلیقه ست .
رضوان – والا تو هم خوش سلیقه اي . به خصوص تو لباس پوشیدن .
البته اگر پوشیده تر لباس بپوشی معرکه
می شی .
نگاهش کردم .
من – تعارف می کنی ؟
سري تکون داد .
رضوان – نه .
دارم واقعیت رو می گم .
در ضمن من که سلیقه ت رو تو همه چی می پسندم .
به خصوص تزیین وسایلی که برام اوردین . یادته ؟
یادم بود .
روزي که براي تعیین مهریه و تاریخ عروسی رفتیم خونه شون تموم هدیه هایی که براش بردیم رو خودم تزیین کردم .
ولی تزیین هدیه خیلی راحت تر از دکور خونه بود .
من – اون فرق می کرد .
رضوان – سخت نگیر .
هر کس سلیقه ي خودش رو داره .
تو هم بد سلیقه نیستی .
با هم برگشتیم داخل حیاط .
کسی متوجه غیبت طولانیمون نشد به
جز مامان .
که با نگرانی نگاهمون می کرد
.
هنوز ایستاده بودیم که امیرمهدي " یاالله " گویان وارد حیاط شد و رو به ما گفت ....
💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_صد_و_چهلم
هنوز ایستاده بودیم که امیرمهدي " یاالله " گویان وارد حیاط شد و رو به ما گفت .
امیرمهدي – خانوم صداقت پیشه .
اومدن دنبالتون .
مامان و خانوم درستکار همزمان بلند شدن . مامان با خوشرویی جواب تعارفاتشون مبنی بر موندن بیشتر رو داد
و هر سه خداحافظی کردیم .
از در خونه شون که بیرون رفتیم مهرداد و امیرمهدي رو در حال حرف زدن دیدم .
نگران چشم دوختم به حالت صورتشون .
می ترسیدم مهرداد به خاطر راضی نبودن ، رفتار خوبی نداشته باشه .
ولی صورت هر دو معمولی بود .
باگفتن " خداحافظ " به امیرمهدي داخل ماشین نشستیم .
مهرداد و امیرمهدي با لبخند به هم دست دادن و خداحافظی کردن .
مهرداد که سوار ماشین شد مامان رو بهش پرسید .
مامان – پسر خوبیه . نه ؟
مهرداد بدون اینکه نگاه از رو به روش بگیره جواب داد .
مهرداد – تو برخورد اول بد نبود .
و با این حرفش نشون داد هنوز مونده تا راضی بشه .
به خودم دلداري دادم که هنوز برخورد بیشتري با امیرمهدي نداشته .
می دونستم امیرمهدي با رفتارش مهرداد
ناراضی رو هم به راه میاره .
مگه می شد آدم این همه خوب باشه
و کسی دوسش نداشته باشه ؟
با این فکر تو دلم لرزید .
یعنی همونقدر که براي من شیرین بود
براي دیگران هم بود ؟
دختراي خونواده شون چی ؟ نکنه ... نکنه ....
یعنی از اون خونواده هایی بودن که ازدواج با فامیل رو به غریبه ها ترجیح میدن ؟
تو دلم نالیدم " نه خدا .
نه. تو رو به هر چی مقدسه قسم می دم . من تحمل دیدن امیرمهدي با دختر دیگه اي رو ندارم با زنگ گوشیم دست از فکر برداشتم .
گوشی رو از کیفم بیرون آوردم .
سمیرا بود .
تازه یادم افتاد میخواستم روز بعد از مهمونی باهاش تماس بگیرم.
ولی چون اون روز مامان قضیه ي امیرمهدي رو به بابا گفت و اون مسائل و ناراحتی بابا پیش اومد به کل یادم رفته بود .
قبل از قطع شدنش جواب دادم .
من – سلام سمیرا .
سمیرا – سلام مارالی . چطوري ؟
کم پیدایی !
من – هستم .
فقط یه مدت حوصله ي جمع رو نداشتم .
سمیرا – جدي ؟
من فکر کردم چون با پویا به هم زدي نمیاي تو جمعمون .
💚🤍💚🤍💚🤍
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہدخـتـــــ🦋ـــرانہمحمدآبـاد
مادر انتقام اشک هاتو مهدی یه روز میگیره...🖤 #امام_زمان #فاطمیه ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
گفتم برات ؟ 🥺
فاطمه یک نفر نبود برای علی ...
یک سپاه بودا ...
پشت و پناه علی بود :))💔
فاطمه ...
یه لشکر بود
تا فاطمه بود
علی بی نیاز بود ؛
فاطمه که رفت ...
علی بی کس شد
گفتم برات ؟! 🥺
فاطمه همه کس و کار علی بود 💔!
#فاطمیه