eitaa logo
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
228 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
63 فایل
❇️این ڪانال جهٺ اطلاع رسانۍزیر میباشد: ✨برنامه‌کانون‌حاج‌سید‌احمد خمینۍ(ره)واحد‌بانوان ✨برنامه هاےنماز مسجد جامع ✨برنامه هاے کتابخانه ولیعصر(عج) ✨پست هاومسابقاٺ متنوع ✅جهت هرگونه انتقاد و پیشنهاد با ادمین کانال در ارتباط باشید 🆔 @Admin_resane_dokhtarane
مشاهده در ایتا
دانلود
بهترین چیزی را که دوست دارید... درباره شما بگویند؛ درباره مردم بگویید!🌿 ✨ ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
💚🍃
حاجت فــــوری😍 اگه دیگران برای تو دعا کنن... حاجتت زودتر داده میشه... ❤️ امام صادق علیه السلام❤️ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ اگه برای دوستت دعا کنی...صد هزار برابر اون دعا به سمت خودت برمی‌گرده... ❤️ امام کاظم علیه السلام❤️ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ دعای زیر بارون مستجابه... ❤️ امام علی علیه السلام❤️ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ ~ اگه دستت رو بلند کنی و دعا کنی ...خدا خجالت می‌کشه از اینکه دست تو رو خالی برگردونه... به خاطر همین هر وقت دعات تموم شد دستتو بکش به صورتت... ❤️ امام صادق علیه السلام❤️ 📜 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠موشن گرافیک احکام: این ها مصداق دروغ است 🔸احکامی که باید بدانیم ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
رسـانہ‌دخـتـــــ🦋ـــرانہ‌محمدآبـاد
-
❗️ میگفت‌: همه‌ فکر می‌کنند چون‌ گرفتارند به‌ خدا نمی‌رسند؛ اما چون به خدا نمی‌رسند گرفتارند..🙂 ✍میرزا‌ اسماعیل‌ دولابی ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 بعد از خوردن چاي که در تموم مدت حس می کردم زیر چشمی نگاهم می کنه ، بلند شدن و به رسم ادب اجازه ي رفتن گرفتن . تا جلوي در مشایعتشون کردیم . حرفاي بابا و آقاي درستکار تمومی نداشت . اصلا گوش ندادم ببینم چی میگن ولی هر چی بود مورد علافه ي دو طرف بود و هیچ کدوم مایل به تموم کردنش نبودن . مامان و خانوم درستکار هم داشتن حرف می زدن . مهرداد کنار بابا ایستاده بود و به حرفاشون گوش می داد و رضوان سر صحبت رو با نرگس باز کرده بود . فقط من و امیرمهدي تک افتاده بودیم . مثل زاویه هاي چهار ضلعی ، هر کس گوشه اي رو اشغال کرده بود . من یه زاویه بودم و امیرمهدي یه زاویه . رو به روم زاویه ي بابا و آقاي درستکار بود و اون یکی زاویه محل ایستادن خانوما . من و امیرمهدي نزدیک هم بودیم . نه من حاضر بودم برم کنار خانوما و نه امیرمهدي تمایل داشت از جاش تکون بخوره . خیره شدم به زمین . کاش لبم باز می شد به حرفی که بتونم شب آخر دیدنمون رو بیهوده از دست ندم . وقتی مامان التیماتوم می داد یعنی بی برو برگرد اجرا می شد . دیگه هر سه نفرشون تو یه جبهه بودن . می دونستم زورم بهشون نمی رسه . ناخوآگاه آهی از ته دل کشیدم . - نمی خواستم ناراحتتون کنم . برگشتم و نگاهش کردم . سرش مثل همیشه پایین بود ولی از لحنش معلوم بود ناراحته . ناراضیه . کاش می تونستم به دروغ بگم ناراحت نیستم . ولی من بلد نبودم دروغ بگم حتی براي دور کردن حس عذاب وجدان از کسی که دوسش داشتم ، حتی اگر در مورد ناراحت بودن یا نبودن بود . سري تکون دادم . من – مهم نیست . امیرمهدي – مهمه . براي بار دوم میگم . من آدمی نیستم که بخوام کسی رو ناراحت کنم . 💚🤍💚🤍💚🤍 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍💚🤍 🤍💚🤍💚🤍 💚🤍💚🤍 🤍💚🤍 💚🤍 🤍 ✨﷽...✨ 📖 من – مهم نیست . امیرمهدي – مهمه . براي بار دوم می گم . من آدمی نیستم که بخوام کسی رو ناراحت کنم . بار دوم ؟ اولین بار کی بود ؟ اون شب تو کوه ؟ آره دیگه . بعد از اون که ما با هم درباره این چیزا حرف نزدیم . نفس عمیقی کشید . امیرمهدي – ملکه بودن یا نبودن دست خود آدماست . اینکه درباره ي خودشون چه جوري فکر می کنن و با رفتارشون چه جوري خودشون رو به دیگران معرفی می کنن . آروم گفتم . من – بعضی کارا غیر ارادیه . امیرمهدي – توجیه خوبی نیست براي گناه . اگه ادم خودش رو با ارزش بدونه دیگران هم با ارزش می بیننش . من – کار من نشون دهنده ي بی ارزشیم بود ؟ آروم تر از قبل گفت. امیر مهدی– من چنین چیزي گفتم ؟ ارزش شما خیلی بالاست . قدر خودتون رو بیشتر بدونین ! ارزشی که خدا تو وجود زن قرار داده چیزي نیست که بشه راحت ازش گذشت . من – مگه خدا بین بنده هاش فرق می ذاره ؟ زن و مرد نداره که . این چیزي نیست که من درباره ي خدا و عدالتش شنیدم . امیرمهدي – فرق نذاشته . اگر مرد رو قوي آفریده ، اگر بهش زور بازو داده ، اگر رئیس خانواده قرارش داده، اگر گفته زن باید ازش تمکین کنه در عوض همین مرد رو تو دامن پاك زن ها پرورش داده . براي همین ارزش زن ها با تموم چیزهایی که خدا به مرد داده برابري می کنه . این همه بزرگی لایق پاك نگه داشتن نیست ؟ چقدر قشنگ درباره ي زن حرف می زد ! حرفاش ناخودآگاه آدم رو وادار می کرد به خودش بباله . من – من تا حالا اینجوري به خودم نگاه نکردم . آروم تر از قبل و با لحن خاصی گفت . امیرمهدي – ولی من از اول همینجوري نگاتون کردم . بی اختیار ، بدون توجه به نگاه هاي چپ چپ مهرداد که معلوم بود خوب حواسش به ماست ، نگاهش کردم . وای که این آدم ، عالم رو عاشق و شیفته ي خودش می کرد . امیر مهدی_لطفا دیگه از دستم ناراحت نباشین . سفري در پیش دارم که ... مکثی کرد و بعد ادامه داد . امیرمهدي – ممکنه برگشتی در پی نداشته باشه . همینجا حلالم کنین تا با خیال راحت راهی بشم . قلبم ایستاد . می خواست کجا بره ؟ با ترس پرسیدم . من – کجا می ري ؟ نفس عمیقی کشید . امیرمهدي – کربلا . دلم هري ریخت پایین . من – اونجا که جنگه ! هر روز یه بمب کل اونجا رو می فرسته هوا ! لبخندي زد . 💚🤍💚🤍💚🤍💚 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊 : اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم و چِنانچِہ دُعا نڪنید،‌مَن برایـتــان دُعا میڪنم بـَرای لغـزش‌هایٺـان اسٺغفـار میڪنم وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️‍🩹 🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
•°🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـل‌درظـهـوروسلامتـۍ‌مولا 🖐 🌾بہ‌رسـم‌وفـاے‌هرشب‌بخـوانیم 📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad