🌙 به پیشواز #ماه_رجب
⚜️ پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله):
🔅«هر که یک روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، مستحقّ خشنودى بزرگ خداوند مىشود و روزه اش در آن روز بی گمان خشم خداوند را فرو می نشاند و دری از درهای جهنم به روی او بسته میشود».
🔅«منْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ يَوْماً إِيمَاناً وَ اِحْتِسَاباً اِسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرَ وَ أَطْفَى صَوْمُهُ فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ غَضَبَ اَللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ أَغْلَقَ عَنْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ اَلنَّارِ»
📚 بحارالأنوار، ج ۹۴، ص ۲۶.
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
اعمال ماه رجب.pdf
60.5K
فایل pdf اعمال #ماه_رجب
برگرفته از مفاتیح الجنان✨
خادمین کانالو از دعای خیرتون
محروم نکنید🌱
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
•••🔗🤍"
میدونیدآدماچرا ریا میکنن؟''..
چونازمتن لذت نَبُردنمیخوان
ازحاشیه ها لذتبِبَرن'..
ازخودِقرآنخواندنلذتببرید
نهازتشویقمردمکه''..
داریخوبقرآنمیخونی''..
ازخودِنمازخوندن لذتببرید''..
نه ازتعریفدیگران!'..
🔗⃟🤍¦⇢ #تلـــــنگࢪانھ ✨
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_نهم
طلبکار گفتم .
من – مگه چیکار کردم ؟
ابروهاش به شدت در هم گره خورد .
امیرمهدي – خودتون بهتر می دونین.
انقدرعصبی این جمله رو بیان کرد که مطمئن بودم با ادامه ي بحث کارمون به دعوا می کشه .
اما بی توجه بحث رو ادامه دادم .
من – من فقط جوابش رو دادم .
خلاف شرع نکردم .
امیرمهدي – اگر تو شرع گفته نشده ایراد داره دلیل بر زیباییش و
انجامش نیست .
برگشتم به سمتش . که باعث شد به طرفم بچرخه و سینه به سینه
ي هم بایستیم .
من – اون پسر مرض داره من باید جواب پس بدم ؟
دلم خواست جوابش رو بدم .
امیرمهدي – اگر یه مقدار ظاهرتون موجه تر باشه کسی به خودش
اجازه نمی ده در موردتون فکر بی خود کنه !
دستم کمی کشیده شد .
بی توجه به کسی که دستم رو کشید و حس
کردم باید رضوان باشه با تشر گفتم .
من – من چمه ؟
نیم نگاهی بهم انداخت و گفت .
امیرمهدي – یه آینه بگیرین دستتون می بینین هم آرایشون زیاده و
هم روسریتون کاملا عقب رفته .
این ظاهر ایراد داره .
من – من دلم می خواد اینجوري بیام بیرون . اصلا شما چیکاره اي ؟
با حرص نگاهم کرد .
چشم تو چشم .
امیرمهدي – راست می گین .
من کاره اي نیستم .
نگاهش پر از ملامت بود .
پر از شماتت .
پر از حس بد.
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_دهم
با حرص نگاهم کرد .
چشم تو چشم .
امیرمهدي – راست می گین .
من کاره اي نیستم .
نگاهش پر از ملامت بود .
پر از شماتت .
پر از حس بد .
از طرز نگاهش حالم خراب شد .
تا اون روز اینجوري ندیده بودمش .
همیشه بعد از حرف من لبخند می زد .
اولین بار بود که آماج همچین نگاهی از امیرمهدي قرار می گرفتم
.
حتی اون شبی که با کامران دست دادم هم این طرز نگاه رو ازش ندیدم .
از کارم انقدر ناراحت بود یا از حرفام ؟
دلم نمی خواست جلوي نرگس و رضوان ، اینجوري تو روي هم بایستیم .
ولی شد . و مطمئنا بخاطر این بود
که من بحث رو ادامه دادم .
شاید لازم بود می ذاشتم تو یه موقعیت
بهتر باهاش حرف بزنم .
اون لحظه به شدت توقع داشتم که امیرمهدي ازم عذرخواهی کنه .
براي چی رو هم نمی دونستم .
فقط دلم
می خواست با عذرخواهیش ، به رضوان و نرگس شاهد ماجرا و البته خودش ثابت شه که من کار بدي انجام ندادم .
شاید همون اول هم فکر می کردم امیرمهدي مثل هر دفعه کوتاه
میاد که بحث رو ادامه دادم .
خیره خیره نگاهش می کردم و منتظر بودم به عذرخواهی لب باز
کنه و در مقابل ، اون فقط نگاهش رو ازم
گرفته بود .
هنوز هم اخم داشت .
و این نشون می داد از موضعش پایین بیا
نیست .
از حرص اینکه عذرخواهی نخواهد کرد ، کیسه ي پلاستیک
حاوي سوغاتی و کادوش رو تو سینه ش کوبیدم وگفتم .
من – من نیازي به کادو ندارم .
برگشتم به رضوان بگم ، بریم بیرون پاساژ که دیدم دستم تو دستاي
نرگس .
با ملایمت دستم رو بیرون کشیدم و برگشتم برم که با لحن جدي امیرمهدي ، هنوز یک قدم دور نشده ایستادم سر جام .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#میلادامـاممحمدبـاقــر‹ع›🌺✨
"ماهِ تمامِ" اوّلِ "ماهِ خــــدا " شدے
تو پنجمین ستارهۍ بی انتها شدے
سقف فقاهت از قد عِلمَت شکاف خورد
تا باقرالعلومِ همه ماسِوا شدے
سالروزولادٺباسعادت امــاممحمدباقــرعلیہالسلام مبارڪ🎉
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad