💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_بیست_و_نهم
.
دیدنش حتی براي ثانیه اي یک دنیا ارزش داشت .
تموم وجودم اسمش رو فریاد می زد .
تمام وجودم غیر از ... غیر از ....
عقلم اخطارگونه قول و قرارم با خدا رو یادآوري کرد .
و چقدر این یادآوري تلخ بود و باعث شد دوباره برگردم به پیاده رو .
و با دست هاي آویزون دوباره راه خونه رو
در پیش بگیرم .
اگر طرف قولم خدا نبود بی شک پشت پا میزدم به هر حرفی که زدم .
چی باعث میشد با وجود تفاوتی که تو عقاید من و امیرمهدي بود
باز هم انقدر به سمتش کشش داشته باشم ؟
تفاوتی که مثل تفاوت روز و شب واضح و آشکار بود .
این تفاوتی که از قول و قرارم با خدا وحشتناك تر بود .
بین من و خدا قولی جریان داشت که خدا ازش راضی بود و من هم به خاطر امیرمهدي و زنده موندنش راضی بودم .
نه دعوایی در پی داشت و نه دلخوري .
من در شرایطی اون حرف رو به خدا زدم که چاره اي نداشتم وحاضر بودم براي
زنده برگشتن امیرمهدي هر کاري بکنم .
ولی تفاوت عقاید ما دعوا
داشت ، دلخوري داشت ،
تو روي هم ایستادن داشت و این خیلی خیلی بد بود .
زیر لب نالیدم " خدا یه کاري بکن ، من دارم دیوونه می شم .
این همه تفاوت . این همه عشق و خواستن .
اون قول و قراري که باهات گذاشتم .
این رفت و آمدي که با وجود
خواستگاري رضا از نرگس ، بیشتر هم میشه .
اگر قرار باشه جلوي چشم من با دختر
دیگه اي ازدواج کنه من می میرم .
خدا حکمت این همه تفاوت واین عاشقی چیه ؟ "
باید با رضوان حرف می زدم .
باید بهش می گفتم توانایی
همراهیش و دیدار امیرمهدي رو ندارم .
همونجور دلخور از هم بودن و دوري بهتر بود تا دیدار دوباره ش و شعله ور شدن آتیش زیر خاگستر من .
حداقل هربار که دلم بی تابی می کرد بهش یادآور می شدم که
امیرمهدي هیچ قدمی براي رفع این دلخوري
برنداشت .
اینجوري کمی ، فقط کمی با حس ناراحتی به جنگ عشق می رفتم .
****
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍💚🤍
🤍💚🤍💚🤍
💚🤍💚🤍
🤍💚🤍
💚🤍
🤍
✨﷽...✨
#رمان_آدم_و_حوا📖
#قسمت_دویست_و_سیام
اینجوري کمی ، فقط کمی با حس ناراحتی به جنگ عشق می رفتم .
***
چهار روز ، روزه گرفتن ؛ بیشتر نیروم رو گرفته بود .
نه سحر دهنم به خوردن باز می شد و نه وقت افطار چیزي به غیر از آب و یه دونه خرما از گلوم پایین می رفت .
کج خلق شده بودم و عصبی .
به طوري که هم باعث ناراحتی
مامان شدم و هم با لحن بدي به رضوان گفتم که همراهش نمی رم .
بنده ي خدا حرفی نزد حتی اعتراض هم
نکرد که من بهش قول همراهی دادم و زدم
زیرش .
اما مامان که حسابی از دستم دلخور بود دست به دامن بابا شد .
موضوع مربوط به همون خاستگار آشناي عمه بر می گشت .
بابا در موردشون تحقیق کرده بود و نتیجه بی نهایت رضایت بخش بود .
ولی من به هر بهونه اي چه معقول و چه غیر معقول زمان اومدنشون رو عقب
می انداختم .
اما مامان دست آخر بابا رو جلو
انداخت تا نتونم باز هم مخالفتی بکنم .
بعد از افطار با زیرکی بحث رو به خواستگارا کشید .
آهی کشیدو گفت .
مامان - جاي بچه ام مهرداد خالیه !
ولی در عوض دلم آرومه که عاقبت به خیر شده .
رضوان خیلی بهتر ازچیزیه که فکر می کردم . خدا خیلی دوسمون داشت که همچین
عروسی نصیبمون کرده .
بابا سري به نشونه ي موافقت تکون داد .
کمی خوش رو جلو کشید
و از ظرف میوه ي روي میز آلویی برداشت
و داخل پیش دستی جلوش گذاشت .
مامان ادامه داد .
مامان - کاش یه داماد خوب هم نصیبمون بشه تا خیالم بابت مارال
هم راحت شه .
اگه می ذاشت این خواستگارا بیان خیلی خوب می شد . شاید قسمتش به این پسر باشه !
بعد هم با حالت حق به جانب اضافه کرد .
مامان - شما بگو من بد می گم ؟
می گم بذار این خواستگارا بیان .
آخه آشناي عمته ممکنه بهش بر بخوره وفکر کنه داریم براش طاقچه بالا میذاریم .
دیگه نمی دونه که مرغ تو یه پا داره .
💚🤍💚🤍💚🤍💚🤍💚
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
«💚🌱»
حسنشدیکهگدافکرآبوناننکند
بهغیررونزند،غصــهراعیــاننکـند..🥺
🌱¦↫#السلامعلیڪیاحسنبنعلی
💚¦↫#دوشنبههاۍامامحسنۍ
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
🌺⃟⃟🕊
#امامزمانﷺبهشیعیانشمیفرمایند:
اگـر دُعا ڪُنید ، بـَرای دُعایـتــان آمین میگویم
و چِنانچِہ دُعا نڪنید،مَن برایـتــان دُعا میڪنم
بـَرای لغـزشهایٺـان اسٺغفـار میڪنم
وَ حتـۍ بوے شُمـا را دوسٺ دارم:)🥺❤️🩹
🍃°•
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج•°🍃 °⋅ —————— ⋅ 𔘓 ⋅ —————— ⋅° ✨تعجیـلدرظـهـوروسلامتـۍمولا #پنجصلواٺ🖐 🌾بہرسـموفـاےهرشببخـوانیم #دعایسلامتـۍوفرجحضرٺ📖 ༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
نماهنگ وقتی خستم میرم نجف.mp3
2.58M
◖♥️✨◗
وقتۍخستــممیــرمنجف:))
‹♥️⇢#أَبَــانَــاعــلــــۍ›
‹✨⇢#روزشمـارمولـودِڪــعـبـہ³ ›
༺🦋 ¦⇢@dokhtarane_Mohammadabad
#قرارصبحگاهۍ📿
•••
‹
اِللهْم نّوُر قّلَوْبناوْقلوب أُحًبُاْبناُ بْالقرِآَنوأجعل ِصٌدٌوُرِناُ مُضَيُئة بٍذڪرڪ🌱› خدایادلهاۍماوعزیزانمان راباقرآننورانۍکنو قلبهاۍمارابہیاد خودروشنکن✨🤍 ••• #صبحتـونپرخیـــروبرڪت🌼🍂| ༺🦋 ¦⇢ @dokhtarane_Mohammadabad
#مسابقه
#عڪسازکیـکوشیرینـۍروزپدر
بسمربالعلــیالاعـلـــٰۍ...((:💚
عرض سلام و ادب خدمت شما همراهـان دوست داشتـنۍ «کانال رسانہ دختــرانه محمدآباد»✋
-پیشـاپیـش سالروز ولادٺ آقـــاجـــانــماݩ امیرالمومنین "عـلـۍابنابـۍطـالـبﷺ " و روز پـــدر رو به تمام عزیـــزان تبریــڪ عرض مینمایــم.🌺✨
🔗در همین راستـا این رسـانه قصد دارد مسابقهاے تحت عنوان [#عڪسازکیـکوشیرینـۍروزپدر] در ردهے سنـی آزاد برگزار نماید؛ لـــذا از تمــامی بـانــوان و دختـــران عزیز دعوت به عمل می آید تا در این مسابقه شرکت نمایند.😊
✅#شـــرایــطِشــرکتدرمسـابقـه⇣
1⃣ تزیین کیـک یا دسـر با نام زیباے علـی و نیز نام پدرعزیزشما 🍮
2⃣ طبخ کیک و دسـر بصورتخانگی🥧
3⃣ عضویت در کانالرسانهدخترانهمحمدآباد 📝
✳️⏱مهلت ارسال عکس تا ساعت "۲۴ بامداد6بـهـمنمــاه " به آیدے زیر در پیامرسان ایتــا(همراه با نام و نام خانوادگی،نام پدر،سن)⇣
🆔@Admin_resane_dokhtarane
🔰لطفـــا به صورٺ فایل عکاسی واضح ارسال بفرمائید.
💫به سهنفر از بـرگـزیدگــان جوایزے تقدیـــم خواهد شد.
༺🦋 ¦⇢
@dokhtarane_Mohammadabad